جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده شَهِ آسمان قلبم اَرنَواز

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط Arnavaz با نام شَهِ آسمان قلبم اَرنَواز ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,166 بازدید, 23 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع شَهِ آسمان قلبم اَرنَواز
نویسنده موضوع Arnavaz
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط - گیتی -
موضوع نویسنده

Arnavaz

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
28
121
مدال‌ها
1
***
آن‌گاه که سخن بسیار و زبان ساکن بود، آوازِ صدایم در گلو خفه شد و من عاجز از اَدای سخن، این واژه‌های تلمبار شده از زبان به عقب بازگشته شدند، گلوگیر، بغض، درد، خشم تا نفس نرود و نیاید. چشمان‌ام تار شد، چون شیشه‌ای بخار گرفته. اندک‌اندک چِشمه‌ی چَشمان‌ام سرازیر شد و گونه‌های سردم را نوازش. گویا واژه‌ها راهی برای خروج پیدا کردند، قطرات حرف... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Arnavaz

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
28
121
مدال‌ها
1
***
آری، تو درست همان زمان آمدی، ای تفسیرگرِ اشک‌های گاه و بی‌گاهم، تو بودی که قطرات اشکم را که چون رازی سر به مُهر بود را معنا بخشیدی، مدارا کردی، هم‌درد شدی، هم‌دل شدی. اما گران‌بهای‌ام، چه بی‌اندازه بودنت الزامیست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Arnavaz

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
28
121
مدال‌ها
1
***
تو چنان بی‌حد برایم درمانی که حتی یادت، نام‌ات، خوابت، تمامِ زخم‌های جسم و روحم را التیام می‌بخشد؛ چنان که گویی هرگز زخمی نبوده، حال زخمی نیست و دگر زخمی نخواهد بود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Arnavaz

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
28
121
مدال‌ها
1
***
تو مرا شفایی از انزوا،
تو مرا رهایی از ازدحام،
تو مرا آغازی از انتها،
تو مرا حیاتی از وفات،
تو همان باید، میان تمام شایدهایی،
بایدی که باید باشد تا نباید را بی‌معنا کند.
شَه بایدهای قلبم؛ به ابد باید باش...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Arnavaz

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
28
121
مدال‌ها
1
***
دیده بگشا، دیده‌ام بین،
در این دیده نیابی جز خودت را،
به جز نور و به جز قرصِ مَهَت را،
مُنَوَر گر‌ نباشی دیده‌ام سویی ندارد،
دگر نور، و دگر شوری ندارد،
چو هستی اشکِ من دائم روان است،
همان اشکی که از بهر رضای است،
پس ای مطلوبِ دل، باید بمانی،
که باید هم ز تو معنا بیابد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Arnavaz

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
28
121
مدال‌ها
1
***
همه می‌گویند:
- خزانِ حزن‌انگیز آمد تا دل‌ها بفشارد.
اما من می‌گویم:
- خزان آمد تا برای من و تو سرود‌های عاشقانه سر دهد.
او به خاطر ما، درختان را زرد و نارنجی کرد، آسمان را گفت:《 ببار》و بادی سرد را حکم وزیدن داد تا من در آغوش گرم‌ات جای گیرم و چون شکر در چای، در تو حل شوم. تا خشک‌برگ‌ها زیرِ گام‌های خرامنده ما دوباره جان دهند و مردم این شهر به نگاه‌های‌مان غبطه بخورند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Arnavaz

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
28
121
مدال‌ها
1
***
تو همین‌گونه که هستی باش، اجازه نده تو را عوض کنند مردم این شهر حسوداَند، حتی ستارگانِ آسمانش هم مدام به تو چشمک می‌زنند که نگاه‌ات را از من بدزدند، اما تو نگاه‌شان نکن، تو فقط مرا ببین، تو فقط مرا بشناس، بگذار غیر از من همه غریبه باشند، بگذار من تنها آشنای قلبت باشم و همیشه آن‌جا بمانم و زندگی را با تو و در تو زندگی کنم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Arnavaz

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
28
121
مدال‌ها
1
***
باش و بگذار بمانم؛
سپس نظاره کن مرا که چگونه در عشقت غوطه ور می‌شوم، بنگر مرا که می‌رقصم و بودن‌ات را زیر باران جشن می‌گیرم، بشنو صدایم را که دیوانه‌وار نامت را فریاد می‌زنم، بنگر، دوباره و دوباره دوباره که تب عشقت با من چه می‌کند که بودن‌ات غم را فراری داده و شادی همه‌ام را در برگرفته، خنده‌های از ته دل، اشکِ شوق، قلب تپنده، این‌ها تنها جزئی از من است هنگام بودن‌ات.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Arnavaz

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
28
121
مدال‌ها
1
***
هر چه غم است برای من،
وان همه مهر برای تو،
هر چه کم است برای من،
هر چه فزون برای تو،
هر چه محال، مال من،
هر چه خیال، مال تو،
گر که شب است برای من،
نور و نوا برای تو،
جُرم و جزا برای من،
عشق و وفا برای تو،
درد نهان، مال من،
شوقِ وصال، مال تو،
ِای همه‌ام، این همه‌ام برای تو، وان کمِ تو برای من...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Arnavaz

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
28
121
مدال‌ها
1
***
می‌دانی چیست؟!
بعضی‌ها را تنها تا مدتی می‌توان از دور دوست داشت، بعد از آن باید در کنارت حضور یابند تا تسکین‌ات بخشند؛ هم‌چون تو ماه من، دیدن‌ات از این‌جا، روی زمین، دیگر کفایت نمی‌کرد دستان‌ام سراغ دستان‌ات را می‌گرفت و چشمان‌ام تو را از نزدیک می‌خواست. محتاج وجودت بودم تا این‌که شبی ماه را در آسمان گم کردم و نوری در کنارم دیدم...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین