جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده ● تکه‌های قاصدک اثر نازنین هاشمی نسب ●

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط Ciel با نام ● تکه‌های قاصدک اثر نازنین هاشمی نسب ● ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,727 بازدید, 33 پاسخ و 24 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع ● تکه‌های قاصدک اثر نازنین هاشمی نسب ●
نویسنده موضوع Ciel
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Ciel
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
545
9,643
مدال‌ها
3

شبی میان بوته‌های زرد دلتنگی، بین خار و خاشاک وهمناک درد می‌نشینم و منتظر می‌مانم.
اما بازهم ندیدمت، وای نیامدی!
مگر در این مدتی که من میان گلبرگ‌های لطیف رُز منتظرِ حضورت نشستم تو آمدی؟ مگر زیر طاق مهتاب، برای آمدنت دعا خواندم تو آمدی؟
حال که نیامدی بگذار، میان بوته‌های تکّدر بمانم و پیچک‌های خار را دور زخم‌هایم بپیچانم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
545
9,643
مدال‌ها
3
می‌دانی وقتی میان اشک‌هایم می‌خندم یعنی چه؟
می‌دانی وقتی میان عشق دلزده می‌شوم یعنی چه؟
یعنی عقل زوال رفته‌ام ماند و تو مجنون نمی‌خواستی.
یعنی در من‌ آدمی دیگر متولد شد و تو، حتی مرا نمی‌خواستی.

یعنی فریادی در نطفه نماند تو مرا خروشان نمی‌خواستی.
من خود باخته‌ام و تو نیز مرا باختی.
کاش من هم مانندت، می‌توانستم تو را ببازم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
545
9,643
مدال‌ها
3

اگر مرهم دردهایم نمی‌شوی حداقل، نمکِ روی زخم‌هایم نباش.
اگر بر افکار سیه رنگِ سرم، پرواز نمی‌بخشی حداقل آتشِ روی بال‌هایم نباش.
می‌دانی؟ این زخم‌ها را تو بر قلبم نشاندی، این حُزن را تو بر دفترِ صبرم کشاندی.
سپیدی را تو این‌چنین برایم قیرگون کردی و چه بد، استقامت مرا تو به سقوط تشبیه کردی!
حال تو تنها بمان، بی من بمان تا ببینم
سربِ قلبت را چه‌گونه به خموشی نزدیک کردی؟

 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
545
9,643
مدال‌ها
3

می‌دانی؟
من همان شدم که تو دوست داشتی، همان شدم که تو می‌خواستی؛ اما حالا چه‌شد؟
چه‌گونه شد؟
من لاله‌ی سرخ روزگارت شدم؛ اما تو به خارهای موحش دل را سپردی.
من ماه شدم و تنها برای تو درخشیدم؛ اما تو ظلماتِ شب را به ستاره‌ها‌ی آسمانت پیوستی.
من عاشق شدم و از عشق تو شاعر؛ اما گویی تو نه عاشق می‌خواستی و نه، شاعر!
من برای تو ماندم و باختم؛ ای وای
چشم‌هایت را بستی و اُمید ماندنم را برباد دادی.
من سپید بودم و شکوفه‌هایم نشکفته
تو شکفتن را از یاد بردی و حالا، سیاهی را به یادم دادی.


 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
545
9,643
مدال‌ها
3
نگارگرِ قلب لاله‌گونت چه زیبا چید، لطافت و رأفت را در وجودت!
می‌خواهم بدانم، نگارنده‌ی چشم‌هایت آیا دریا بود که این‌گونه کشید، مژگانت را؟
اگر اندکی دیگر بمانی، شاید شوم همان مجنون معروف داستان‌ها!
اگر کمی دیگر دیدگانِ رخشیده‌ات را ببینم، شاید شوم فرهاد محبوب افسانه‌ها!
تو فقط برایم بمان.
من می‌شوم هرچه که تو بخواهی... .
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
545
9,643
مدال‌ها
3
کاش از ابتدا می‌دانستم.
عشق همانند قدم برداشتن لبه‌ی بام خانه است.
اگر ذرّه‌ای غفلت باشد؛ اگر اندکی لغزش باشد.
عاقبتش می‌شود سقوط، می‌شود نزول و چه عشقی دردناک‌تر از همین فروپاشی؟
من روزی، در بام این خانه بودم.
این قلب تپنده‌ میان دست‌هایم، تنها برای تو می‌کوبید.
اما چه شد؟
چرا قلبم را از بام خانه‌ی عشق پایین انداختی؟
 
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
545
9,643
مدال‌ها
3
می‌خواهی بدانی هر تکّه از ویرانه‌ی روح یک دختر یعنی چه!
یعنی اشک ریزد از دیدگان و آرام نشود قلبی
یعنی آتش شود جانی و آباد نشود پیکری
یعنی تکّه شود روحی و نداند کجا رود آدمی!
یعنی آغاز شود ماتمی و نماند در قلب، عاشقی
یعنی کنج اتاقش شود، مأمن گاه ساده‌ای
یعنی دل از دلدار جدا کرد و نشست بر قلبش داغِ واضحی... .
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
545
9,643
مدال‌ها
3

از جهانی برایت خواندم که اگر در کنارم بمانی، زیباتر می‌شود.
از قلبی برایت نوشتم که بندبند آن، با حضورت آرام می‌گیرد.
از گیسوانی برایت تعریف کردم که اگر نمانی، چیده می‌شود، می‌خُشکد، می‌میرد.
پس چرا نماندی؟ چرا برای رفتن، قلب و جهانم را این‌گونه سوزاندی؟
چرا ریسمان زلف‌هایم را به آغوش تیشه‌ها سپردی؟

 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
545
9,643
مدال‌ها
3
بود و نبودت در کنارم، بگذار بگویم یک درد مشترک است.
اگر بروی این خانه ویران می‌شود و اگر بمانی، از مخروبه‌های کاشانه‌ام، یک قلب ساده‌ی دیگر می‌سازی.
گیرم قلبی تازه ساختی، چه فایده؟
این قلب دیگر همانند اول بی‌نقص می‌شود؟ این قلب دیگر برایم، همان قلب دیرینه‌ی قبل می‌شود؟
نه، نمی‌شود.

 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Ciel

سطح
1
 
شاعر انجمن
شاعر انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jan
545
9,643
مدال‌ها
3
شبی، میان بغض‌هایم خُفتم و از اشک چشمانم
پیراهنی برایت بافتم.
زمستان است و هوای دلم، سوز دارد
می‌ترسم اگر در قلبم بمانی
سرما به جانت رخنه کند.

 
بالا پایین