WITCH
سطح
0
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمانبوک
- Jun
- 376
- 2,916
- مدالها
- 2
در دل این روزهای بیپایان، هر قدم سنگینی چون سنگینی قفس بر دوشم است.
کلمات همچون ریزدانههای شن در بیابانی بیخاطره، به باد میروند. از جمع دورم، اما در این هیاهو گویی در یک جزیره گمشدهام. میروم، اما مقصدی نیست، تنها جادهای تاریک و بیانتها در پیش. خستهام از خودم، از آنچه که باید باشم و از آنچه که نیستم. دلم پر از کلماتی است که نمیتوانند در صدای سکوت بدرخشد و من در این جستو جو برای معنا، در میان همهی این گمشدگیها، هنوز هیچ نمییابم.
کلمات همچون ریزدانههای شن در بیابانی بیخاطره، به باد میروند. از جمع دورم، اما در این هیاهو گویی در یک جزیره گمشدهام. میروم، اما مقصدی نیست، تنها جادهای تاریک و بیانتها در پیش. خستهام از خودم، از آنچه که باید باشم و از آنچه که نیستم. دلم پر از کلماتی است که نمیتوانند در صدای سکوت بدرخشد و من در این جستو جو برای معنا، در میان همهی این گمشدگیها، هنوز هیچ نمییابم.
آخرین ویرایش توسط مدیر: