ZaHARa
سطح
0
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
- Nov
- 2,378
- 8,989
- مدالها
- 2
بازگشتِ خزنده به باتلاقش
(کوانگ-کو کیم)
دیری ست
فکرِ پرواز از ذهنمان رخت بربسته ست
در سرِ ما حتّی فکرِ دویدن دیگر نیست
راه رفتن هم دیگر منفورست
پس دوست داریم سوار بر ماشین برویم
(بیشتر توی اتوبوس هستیم یا مترو).
سوار که می شویم،
صندلی را همه طالبیم
وقتی هم می نشینیم
تکیه گاهمان پشتیِ صندلی است.
چرت می زنیم
نه که خسته ایم؛
بلکه چون مغزمان سنگین ست از فکرِ پول.
روز و شب، شب و روز
یاخته های پوستمان نو می شوند
اما خونمان سرد شده.
پاهای این چنین ورزیده
با چشمانِ نیمه باز
به خانه بازِمان می گرداند.
هر شب به خانه باز می گردیم
مانندِ خزنده ای به باتلاقش.
(کوانگ-کو کیم)
دیری ست
فکرِ پرواز از ذهنمان رخت بربسته ست
در سرِ ما حتّی فکرِ دویدن دیگر نیست
راه رفتن هم دیگر منفورست
پس دوست داریم سوار بر ماشین برویم
(بیشتر توی اتوبوس هستیم یا مترو).
سوار که می شویم،
صندلی را همه طالبیم
وقتی هم می نشینیم
تکیه گاهمان پشتیِ صندلی است.
چرت می زنیم
نه که خسته ایم؛
بلکه چون مغزمان سنگین ست از فکرِ پول.
روز و شب، شب و روز
یاخته های پوستمان نو می شوند
اما خونمان سرد شده.
پاهای این چنین ورزیده
با چشمانِ نیمه باز
به خانه بازِمان می گرداند.
هر شب به خانه باز می گردیم
مانندِ خزنده ای به باتلاقش.