جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

غیرپارسی اشعاری از کره‌جنوبی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات غیر پارسی توسط ZaHARa با نام اشعاری از کره‌جنوبی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 20 بازدید, 2 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات غیر پارسی
نام موضوع اشعاری از کره‌جنوبی
نویسنده موضوع ZaHARa
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ZaHARa
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,378
8,989
مدال‌ها
2
بازگشتِ خزنده به باتلاقش

(کوانگ-کو کیم)

دیری ست

فکرِ پرواز از ذهنمان رخت بربسته ست

در سرِ ما حتّی فکرِ دویدن دیگر نیست

راه رفتن هم دیگر منفورست

پس دوست داریم سوار بر ماشین برویم

(بیشتر توی اتوبوس هستیم یا مترو).

سوار که می شویم،

صندلی را همه طالبیم

وقتی هم می نشینیم

تکیه گاهمان پشتیِ صندلی است.

چرت می زنیم

نه که خسته ایم؛

بلکه چون مغزمان سنگین ست از فکرِ پول.

روز و شب، شب و روز

یاخته های پوستمان نو می شوند

اما خونمان سرد شده.

پاهای این چنین ورزیده

با چشمانِ نیمه باز

به خانه بازِمان می گرداند.

هر شب به خانه باز می گردیم

مانندِ خزنده ای به باتلاقش.
 
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,378
8,989
مدال‌ها
2
گل

( کیم چونگ-سو)

اشارتی بیش نیست

تا این که نامش را بر زبان رانم؛

نامش را که بر زبان می رانم

در ذهنم نقش می پذیرد

و گلی می شود.

اکنون نامم را بر زبان جاری کن

نامی در خورِ این رنگ و این بوی من

نامش را که بر زبان می رانم

تا در ذهنش نقش پذیرم

گلش می شوم.

همه مان دوست می داریم چیزی بشویم

نامت بر زبانم

نامم بر زبانت

همه مان دوست می داریم

نگاهی بشویم

فراموش ناشدنی.
 
موضوع نویسنده

ZaHARa

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,378
8,989
مدال‌ها
2
مجلسی از پاییز

(آن دوهیون)

برگ ها

یکی

یکی

همچنان فرو می افتند

بر طبیعتِ ساده.

پنداری می گویند:

«بسی چیزها هست که هم با هم قسمت توان کرد.»

و من آرزومندم چیزی با تو قسمت کنم

و من «در بازار عشقت

بجز جان هیچ کالایی ندارم.*»

در غروب ّخزانی

که برگ ها

یکی

یکی

همچنان فرو می افتند

هم پرسشی از تو دارم:

چرا عشق

دوست دارد طبیعتِ ساده را

طبیعتِ ساده را

ساده را؟
 
بالا پایین