جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

غیرپارسی اشعار ژاک پره‌ ور

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات غیر پارسی توسط شاهدخت با نام اشعار ژاک پره‌ ور ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 169 بازدید, 3 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات غیر پارسی
نام موضوع اشعار ژاک پره‌ ور
نویسنده موضوع شاهدخت
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شاهدخت
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,747
38,014
مدال‌ها
25
ژاک پره‌ ور
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,747
38,014
مدال‌ها
25
این عشق
بسیار خشن
بسیار شکننده
بسیار نرم
بسیار نومید
این عشق
زیبا چون روز
و زشت چون زمان
وقتی که زمانه بد است

این عشق بسیار واقعی
این عشق بسیار زیبا
تا این اندازه شاد
تا این اندازه خجسته
و این‌چنین استهزا‌آمیز
لرزان از ترس چون کودکی در سیاهی
و بسیار مطمئن از خویشتن چونان مردی آرام در میانه‌ی شب
این عشق که دیگران را ترسان می‌کند
که به سخن‌شان وا می‌دارد
که رنگ از رخ‌شان می‌گیرد
این عشق کمین کرده چرا که ما در کمین‌اش هستیم
در دام، زخم خورده، پای‌مال شده، تمام شده، تکذیب شده، فراموش شده
چرا که ما خود به دام‌اش انداختیم، زخم‌اش زدیم، پای‌مال‌اش کردیم، تمام‌اش کردیم، تکذیب‌اش کردیم و فراموش‌اش کردیم

این عشق دست نخورده آن‌چنان زنده
همیشه و تا این حد آفتابی
برای توست، برای من است
آن‌چه که همیشه آن جسم تازه و بی‌وقفه باقی ماند
هم‌چنان حقیقی چونان گیاهی
لرزان چون پرنده‌ایی
و چنان گرم و زنده چونان تابستان

ما هر دو می‌توانیم برویم و بازگردیم
می‌توانیم فراموش کنیم و سپس دوباره بخوابیم
دوباره بیدار شویم و رنج بکشیم و پیر شویم
هم‌چنان بخوابیم
و در مرگ رویا ببینیم
باز بیدار شویم و بخندیم و قهقهه سر دهیم و دوباره جوان شویم
عشق ما همان‌جا می‌ماند
خیره چون یک دیوانه
زنده هم‌چون هوس
ستم‌گر چون خاطره
مضحک چون افسوس
نرم چون یاد
سرد چون مرمر
زیبا چون روز
شکننده چونان کودکی
در آن خندیدن در ما نظر می‌کند
و با ما سخن می‌گوید بی‌هیچ کلامی
و من به او گوش می‌سپارم هم آن که می‌لرزم
و سپس فریاد بر می‌آورم
فریاد بر می‌آورم برای تو
فریاد بر می‌آورم برای خود
تمنای‌ات می‌کنم
برای خاطر تو، برای خاطر من و برای خاطر تمامی آنانی که دوست داشته می‌شوند
و آن‌ها که دوست داشته شدند
آری فریاد می‌زنم
به‌خاطر تو، به‌خاطر خود و برای خاطر تمام کسانی
که نمی‌شناسم
همان‌جا بمان!
آن‌جا که هستی
آن‌جا که پیش از این بوده‌ای
بمان، همان‌جا بمان!
تکان نخور!
مرو!
ما که دوست داشته شدیم
فراموش‌ات کردیم!
تو! تو فراموش‌مان نکن
ما جز تو نداشته‌ایم بر این زمین خاکی
مگذار یخ بزنیم!
بسیار دور از مکان همیشگی‌ات
و هر کجا
به ما نشانی از زندگی بده!
برای بعدها در اطراف کنده‌ی یک درخت
در جنگلی از خاطرات
ناگهان در وجود آن
به سمت ما دست دراز کن
و نجات‌مان بده!
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,747
38,014
مدال‌ها
25
هزاران هزاران سال
کافی نیست
برای گفتن از
لحظه‌ی شیرین جاودانه‌گی
همان جایی که در آغوش گرفتی‌ام
همان جایی که در آغوش گرفتم‌ات
آنی غرق در پرتو زمستان
در پارک مون‌سوری پاریس
در پاریس
روی زمین
زمینی که ستاره‌ای‌ست…
 
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
.مدیر ارشد بخش کتاب.
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تدوینگر انجمن
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,747
38,014
مدال‌ها
25
دیوان و پریان
بادها و جزر و مد

در دور دست تازه دریا واپس نشسته
و تو
همچون گیاهى آبى که باد به ملایمت نازش کرده است
بر ماسه‏‌هاى بستر برمى‏‌انگیزى به رؤیا
دیوان و پریان
بادها و جزر و مد را

در دوردست تازه دریا واپس نشسته
اما در چشمان نیم‏‌خفته‌‏ى تو
دو موج کوچک به جاى مانده است
دیوان و پریان
بادها و جزر و مد
دو موج کوچک براى غرقه کردن من.
 
بالا پایین