جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء تصور کنید یک باغبان هستید

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه انشاء توسط ترنج با نام تصور کنید یک باغبان هستید ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 250 بازدید, 1 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه انشاء
نام موضوع تصور کنید یک باغبان هستید
نویسنده موضوع ترنج
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ترنج
موضوع نویسنده

ترنج

سطح
4
 
°•| نَستوه |•°
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
Apr
2,186
19,430
مدال‌ها
5
نام انشاء: تصور کنید یک باغبان هستید

ژانر: اجتماعی
 
موضوع نویسنده

ترنج

سطح
4
 
°•| نَستوه |•°
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
Apr
2,186
19,430
مدال‌ها
5
من باغبان یک باغ بزرگ، زیبا و پر از درخت‌های میوه هستم، خانه ی کوچکی در گوشه ای از باغ ساخته ام و در همین باغ زندگی می کنم.

صبح های زود و با روشن شدن هوا از خواب بیدار شده و از خانه بیرون می روم و سری به گل ها رز و شمعدانی ام می زنم که اطراف خانه کاشته ام، گلبرگ های آن ها در این وقت صبح پر از شبنم هستند و آن قدر لطیف و زیبا به نظر می رسند که می شود تا مدت ها همانطور ایستاد و تماشایشان کرد.


بعد قدم بر می دارم و به طرف درختان باغ می روم تا ببینم درخت ها در چه حالی هستند، اول سری به درخت های گلابی می زنم بعد گیلاس ها و هلوها و خرمالو ها، و بعد به سراغ آلوها می روم و در انتهای باغ نیز به درخت های بلند گردو می رسم.

اکنون آخر زمستان است و من می توانم صدای قدم های بهار را در باغم بشنوم و جوانه های سبز را بر تن شاخه های خشک تماشا کنم، همین که بهار از راه برسد باغ من پر از شکوفه های سپید و صورتی می شود و من هر لحظه از دیدن شان غرق در شادی و شعف می شوم.

با رسیدن بهار بوته ی خشک گل محمدی که نزدیک خانه کاشته ام پر از غنچه های صورتی می شود و شمعدانی ها و رز ها با گل های رنگارنگشان خانه و باغم را می آرایند و زیباتر می کنند.

در بهار باغ من در تماشایی ترین و با شکوه ترین حالت است و با رسیدن تابستان آن شکوفه ها جای خود را به میوه های خوش طعم و لذیذ می دهند و کار من از همیشه بیش تر است زیرا در تابستان باید تمام میوه ها را بچینم و مراقب باشم شاخه ای از سنگینی میوه ها نشکند.

در پاییز درخت ها و باغ سرسبز من رخت زرد و ارغوانی می پوشند و برگ های طلایی بر زمین خاکی باغ فرشی رنگارنگ پهن می کنند.

در زمستان نیز باغ من با دانه های بلورین برف سپید پوش شده و جوری دیگر زیبایی اش را نمایان می کند.

من یک باغبان هستم و خوشبختی ام داشتن باغی است که در چشم من زیبایی اش به اندازه ی زیبایی تمام جهان است.
 
بالا پایین