جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء حکایت باغبان نیک اندیش

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه انشاء توسط Puyannnn با نام حکایت باغبان نیک اندیش ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 219 بازدید, 0 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه انشاء
نام موضوع حکایت باغبان نیک اندیش
نویسنده موضوع Puyannnn
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Puyannnn
موضوع نویسنده

Puyannnn

سطح
4
 
مهمان
Sep
13,532
22,013
مدال‌ها
3
یک روز مرد جوان ثروتمندی سوار بر ماشینی گران قیمت به همراه دوستانش قصد رفتن به اطراف شهر کردند تا هوایی عوض کنند و از طبیعت بهاری لذت ببرند. به جاده سرسبزی رسیدند، همان جا ایستادند. از ماشین پیاده شدند و وارد جاده شدند تا جایی مناسب نشستن پیدا کنند.

کمی که جلوتر رفتند باغی را دیدند که پیرمرد خسته ای را دیدند که مشغول کاشتن نهال یک درخت میوه بود. مرد ثروتمند که به جوانی اش مغرور بود با خنده ای از سر تمسخر به پیرمرد گفت:

– آهای پیرمرد، با این سن و سال، درخت کاشتن به چه دردت می‌خوره؟ تو که به زودی می‌میری و عمرت به رشد کردن و میوه دادن این نهال نمی رسه. دست از حرص و طمع این دنیا بردار و به فکر عاقبتت باش.

دوستان مرد جوان با شنیدن این حرف زدند زیر خنده، اما پیرمرد بدون اینکه ناراحت شود با مهربانی پاسخ داد:

– عزیزانم؛ میوه هایی که من در جوانی خوردم را دیگران کاشته بودند. پس حالا من هم درخت می کارم تا بعد از من دیگران بخورند.

مرد ثروتمند و دوستانش که از بزرگواری پیرمرد حسابی شرمنده شده بودند، چند لحظه ای به فکر فرو رفتند. سپس مرد جوان گفت:
پدر عزیز! چه تفکر زیبایی که ما کاری کنیم که اگر چه سودش به خود ما نمی رسد، اما برای دیگران مفید خواهد بود. اگر همه اینقدر مهربان بودند و فقط به فکر خودشان نبودند، دنیا هم به زیبایی باغ شما می شد.

سپس مردان جوان غرور را کنار گذاشتند و برای کاشت درخت به کمک پیرمرد رفتند.
 
بالا پایین