- Jul
- 1,436
- 7,837
- مدالها
- 6
من اینجا را نمیخواستم، غذای سوختهی روی گاز را هم نمیخواستم. خوردن آن بطریهای گلوسوز مسخره را هم نمیخواستم. سرگیجه و سردرد جزء برنامههای من نبود... تاریکی را میخواستم. سکوت را هم میخواستم... من بارانِ وسط تابستان را میخواستم. یک آغوش محکم و دستهای گرم و حرفهای حمایتگر را میخواستم، آن هم وسط کابوسهای شبانهام... من درد و خشم و عصبانیت را نمیخواستم. من آرامش و بیخیالی را میخواستم. تمام شدن را میخواستم.
آخرین ویرایش: