(قصیدهای که بر سنگ مزار سراینده، دکتر صورتگر حک شده است)
گویند به اقصای جهان هست دیاری
کانجا نکند حسرت و اندوه گذاری
خیزند و خز آرند اگر هست خزانی
خندند و می آرند اگر هست بهاری
آنجا نبود ظلمی و هرجا که چنین است
فرخنده زمینی بوَد و نغز دیاری
خلقی همه ناکرده گناهند و به دلشان
هرگز ز خطایی ننشسته ست غباری
یک ناله برون نامده آنجا ز گلویی
الا که ز هجر گلی از نای هزاری
نبود ستم و جور در آنجا که گذارند