جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

معرفی رمان رمان بت سوخته

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته معرفی کتب نشر توسط Rabi با نام رمان بت سوخته ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 197 بازدید, 0 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته معرفی کتب نشر
نام موضوع رمان بت سوخته
نویسنده موضوع Rabi
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Rabi
موضوع نویسنده

Rabi

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Jun
104
37
مدال‌ها
2
71a5d07aacb64c2f845fe259e530b6cb.jpg

رمان بت سوخته
نویسنده:رویا رستمی
انتشارات : شقایق
کد کتاب :82735
شابک :978-9642161652
قطع :رقعی
تعداد صفحه :680
سال انتشار شمسی :1399
نوع جلد :شومیز
سری چاپ :2



معرفی رمان

ما نمیدونیم کی و کجا سرنوشت برامون چه خوابی
دیده اما گاهی زندگی مون در چند ثانیه بهم میریزه
هومن ناخواسته قتلی انجام میده که باعث میشه زندگی همه بهم بریزه مخصوصا برادرش که باید
از خواهر های دوقلو مقتول رضایت بگیره اما چی
عجیب میکنه رمان رو این که خواهر های دو قلو مقتول اون رو به یاد ندا می اندازن و.......



قسمتی از رمان

وارد دفتر رضایی شد. رضایی مردی عینکی با قدی کوتاه بود که به‌خاطر تصادفی که در جوانی داشت یکی از پاهایش کوتاه‌تر از دیگری بود و باعث شده بود تا آخر عمرش بلنگد. اما آنقدر سخنور بود و قدرت تغییر دادن نظرهای دیگران را داشت که می‌توانست بهترین وکیل این شهر باشد.

رضایی از پشت میزش بلند شد و گفت:

ـ خوش اومدین جناب کیان‌پور!

بی‌تفاوت روبه‌رویش نشست.

ـ می‌گم براتون قهوه بیارن.

ـ لازم نیست!... بهم بگو چی شده؟ چرا بعد از شش ماه، حالا که پامو تو فرودگاه گذاشتم باید خبردار بشم چه اتفاقی برای هومن افتاده؟

رضایی کمی صندلی‌اش را جلو کشید و پشت میزش نشست. عینکش را از روی چشمش درآورد و گفت:

ـ عذر تقصیر دارم، جناب جمشید خان بزرگ خواستن که به شما اطلاعی داده نشده.

رگ گردنش بلند شد و دستش روی ران پایش مشت شد. باز هم به‌خاطر یک قرارداد احمقانه، او را از همه چیز دور کرده بود. بیچاره رضایی، تقصیری نداشت. او فقط جیره بگیر بود و منتظر امر اربابش!

ـ باشه، فقط بهم بگو درصد نجات دادن هومن چقدره؟

رضایی شرمنده گفت:

ـ متاسفانه هیچی!
 
بالا پایین