جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

معرفی رمان رمان معیاد عاشقی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته معرفی کتب نشر توسط Rabi با نام رمان معیاد عاشقی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 528 بازدید, 0 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته معرفی کتب نشر
نام موضوع رمان معیاد عاشقی
نویسنده موضوع Rabi
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Rabi
موضوع نویسنده

Rabi

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Jun
104
37
مدال‌ها
2
9ce18b7189ef430389e3df5938fe1087.jpg

رمان معیاد عاشقانه
نویسنده: مریم دالایی
انتشارات: شقایق

کد کتاب :83164
شابک :978-9647928014
قطع :رقعی
تعداد صفحه :368
سال انتشار شمسی :1399
نوع جلد :زرکوب
سری چاپ :8


معرفی رمان


شخصیت اصلی داستان این کتاب پسر جوانی به نام سهیل است که «میعاد عاشقانه» ماجرای زندگی او را روایت می کند. سهیل به خاطر رفاقت، از عشق خود «لاله» دست می کشد و برای فراموش کردن این غم، به آلمان می رود. بعد از سالها با شنیدن خبر طلاق لاله، او به ایران باز می گردد. اما این بار با مشکلات جدیدی روبرو می شود. خانواده اش دختر دیگری به نام «غزل» را برای ازدواج با او در نظر گرفته اند. سهیل با بی علاقگی با غزل روبرو می شود، چرا که همچنان به فکر لاله است. غزل به سبب حسادت به لاله، به شوهر سابق او که معتادی خودباخته است، رشوه ای می دهد تا…


قسمتی از رمان


سهیل در حالی که تک تک کلمات او را در ذهنش تجزیه و تحلیل می کرد آهسته آهسته گام بر می داشت بدون اینکه بداند مقصدش کجاست و آیا درست حرکت می کند یا نه! به هرحال تصمیمی را گرفته بود می خواست کامران را پیدا کند و جواب تمام سوالهایش را از او بگیرد. ساعت از ده شب هم گذشته بود که او جلوی در خانه رسید و دستش را روی زنگ گذاشت. وقتی در باز شد پدر و برادرهایش را همراه خانواده هایشان روی تراس بزرگ خانه دید. با تعجب جلو رفت و پرسید: چی شده؟ چرا همگی اینجا جمع شدید؟

سیامک گفت:

پسر تو که همه ما رو نصف جون کردی، آخه تا حالا کجا بودی؟

سهیل که تازه متوجه شد یک روز کامل را معلق در افکارش گذرانده گفت:

رفته بودم به رفقای قدیمی یه سری بزنم.

آقای مقدم گفت:

از این به بعد هر وقت خواستی بیرون بمونی باید زنگ بزنی و خبر بدی فهمیدی؟

سیامک پرسید:

عمه مهتاب هدیه اش رو قبول نکرد؟

سهیل نظری به بسته انداخت، بار دیگر چشمان خیس لاله جلوی چشمانش ظاهر شد، سرش را تکان داد و گفت:

نه کسی خونه شون نبود.

سپس از پله ها بالا رفت و بسته را زمین گذاشت و جلوی چرخ پدرش زانو زد و بعد از بوسیدن دستش گفت:

معذرت می خوام، قول می دم دیگه تکرار نشه.

نیلوفر همسر سیامک گفت:

آقا سهیل هم بی تقصیره، آخه هفت سال تنها زندگی کرده و مقررات زندگی جمعی و خانوادگی رو فراموش کرده.

سیاوش در حالی که ویلچر پدرش را به سوی ساختمان می برد گفت:

باید زودتر براش زن بگیریم تا درستش کنه و آداب معاشرت یادش بده. آقای مقدم در ادامه صحبت او گفت:

انشا.. به همین زودی براش یه کارهایی می کنیم.

سیامک در حالی که به حالت رقص به دنبال آنها می رفت شروع به خواندن کرد: بادابادا مبارک بادا بادا بادا…
 
بالا پایین