جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

معرفی رمان عاشق تر زخمی تر بخشنده تر

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته معرفی کتب نشر توسط Rabi با نام عاشق تر زخمی تر بخشنده تر ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 165 بازدید, 0 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته معرفی کتب نشر
نام موضوع عاشق تر زخمی تر بخشنده تر
نویسنده موضوع Rabi
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Rabi
موضوع نویسنده

Rabi

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Jun
104
37
مدال‌ها
2
3220c151914749689980a88fe51fea20.jpg

رمان عاشق تر زخمی تر بخشنده تر
انتشارت: شقایق
نویسنده: شادی داودی
کد کتاب :62984
شابک :978-9642161928
قطع :رقعی
تعداد صفحه :592
سال انتشار شمسی :1401
نوع جلد :شومیز
سری چاپ :2
زودترین زمان ارسال :25 خرداد

این رمان از نویسنده بسیار قوی و پر آوازه ای هست که من خودم خیلی به کتاب های ایشون علاقه دارم

معرفی رمان
میگم برای رسیدن به درجه عاشق واقعی بودن باید
زخمی بشی بخشیدن رو یاد بگیری گذشت رو یاد
بگیری کوتاه اومدن.......
در این بین دختر داستان ما بی نهایت ساده و مهربان
است زندگی اش نیز ساده است و سادگی آرامش را
دوست دارد اما مسر داستان ما برعکس است
پر از هیجان زندگی بلند پرواز که راضی کردنش
کار سخته اما این شور هیجان زیاد در راه درستی
خرج نمیشود و مهم تر از همه پسر داستان ما
نمیداند چگونه رفتار مناسب رو با دختری که دوسش
داره داشته باشه و قدر اونو بدونه

خلاصه ای از رمان

سهند خندید و با طعنه گفت:
«نه بابا! چه کبکی، چه خروسی. این آخر بدبختیه که یکی مثل من مجبور باشه هم درس بخونه، هم بره سرکار.»
منصور نگاهش را مستقیم به صورت او دوخت و گفت:
«از گرسنگی توی خیابون نیفتادی که این‌جوری حرف می‌زنی. تو فقط مشکلت اینه هدفت رو گم کردی. فکر می‌کنی کسب درآمد مهم‌ترین اصل توی زندگیته، وگرنه مگه بابا تا الان گرسنه یا بی‌لباس گذاشتت که این‌جوری حرف می‌زنی؟»
سهند نفس عمیقی کشید. همهٔ هوایی را که بلعیده بود با صدای پوووف و عصبی از دهان خارج کرد و در پاسخ گفت:
«تو به این طرز زندگی راضی هستی؟ نه، جون من راستش‌و بگو؛ واقعا راضی هستی؟ تو دلت نمی‌خواد پول توی دست و بالت باشه و هر وقت هر کاری خواستی بکنی و برای خاطر دوزار پول، گردنت رو مثل گداها جلوی بابا خم نکنی؟ تازه اون بدبختم که نداره، همین که تا الانشم گرسنه نذاشتمون باید خدا رو شکر کنیم. منم ازش ممنونم، چاکرشم هستم. ولی این زندگی حق من نیست. آره، تو فکر کن من هدفم‌و گم کردم. اصلا تو فکر کن من جون میدم واسه پولدار شدن. آره داداشم، من همینم که هستم. واسه پولدار شدن هم می‌خوام تلاش کنم. من هیچیم از اونایی که این روزا پشت پورشه و بنز سی.ال.اس می‌شینن کم نیست. فقط نمی‌دونم خدا چرا وقتی می‌خواسته سرنوشتم‌و بنویسه جوهر قلمش ته کشیده، اما من حسابم‌و با خدا و زندگی صاف می‌کنم. تو برو درس وکالتت رو بخون، منم درس خودم‌و می‌خونم. سر کارمم اگه جور بشه میرم. هر کدوم راه خودمون! ببینیم کدوم یکی می‌تونه از زندگی لذت ببره؛ من یا تو؟»
 
بالا پایین