(فربهی)
بدین فربهی بشر ، بدین گُندگی شکم
ندیدم کسی چو تو، به کوه و نجم قسم
نباشد چو بینیات مناری به مسجدی
بوَد همچو ابرویت پلی در زمانه کم
هر آنک.س که صبح دید رخ تیرهٔ تو را
شود در تمام روز ، نصیبش غم و الم
سرت را چو دید گشت کدو صاف و خشک مغز
زنخدانِ تو زند دو صد طعنه بر کلم
ز دیدار تو اجل ، رود رو به قهقرا
ز اقبالِ تو بقا ، گریزد سوی عدم