Puyannnn
سطح
4
مهمان
- Sep
- 13,533
- 22,017
- مدالها
- 3
یکی بود یکی نبود. یک گنجشکی بود که خار به پایش رفته بود. رفت و سر دیوار خانه پیرزنی نشست. پیر زن می خواست تنور را روشن کند اما هیزم نداشت. مانده بود سرگردان که چه کار بکند. گنجشک فهمید و گفت : ” بیا، این خار را از پای من دربیاور تا تنورت را روشن کنی. به شرطی که یک توتک کوچولو هم برای من بپزی. فقط آن را نخور تا من کمی دانه ورچینم بیام. کلاهم را پر از نخودچی و کشمش کنم بیام.»