دلنوشته {مصراع بی‌کسی} اثر •Diva.Lian کاربر انجمن رمان بوک•

[ژاکلین؛]

به نام خدا

نام دلنوشته : مصراع بی‌کسی
ناظر: @اود دنیز
نویسنده : دیوا لیان
ژانر/سبک : عاشقانه - تراژدی
مقدمه :
پناهنده‌ای از بیابان‌های هستم.
می‌خواهم بی‌کسی خود را حکایت کنم؛ حکایتی غمبار که اشک اسمان و زمین را جاری می‌کند .
از کجا آغاز کنم؟!​

 

[ادوارد کلاه به سر]

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.

حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[ قوانین تایپ دلنوشته]
پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[ تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]
بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید:
[ تاپیک درخواست تگ دلنوشته]
پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[ تاپیک درخواست جلد ]
و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[ تاپیک اعلام پایان دلنوشته]
دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]
با آرزوی موفقیت برای شما،
♡تیم مدیریت تالار ادبیات♡

 

[ژاکلین؛]

مانده‌ام کدامین مصراع از مثنوی زندگی خود را بازگو کنم؟
کدام سطر، کدام صفحه و کدام فصل از این کتاب سنگین و سیاه!

 

[ژاکلین؛]

گویا از همان اول، اذان عشق تورا در گوشم زمزمه کرده بودند .
می‌دانید، من از او گریزان بودم .
می‌خواهم به سوی او بازگردم؛ اما همواره به طبل نومیدی می‌کوبم!

 

[ژاکلین؛]

قطب شمال و جنوب جغرافیا، قطب مثبت و منفی آهن‌ربا را شناختم و دانستم
اما، ندانستم قطب عالم من تو هستی!

 

[ژاکلین؛]

بعد از رفتن تو، دیگر دنیا قشنگ نیست .
گریه می‌کنم و اشک می‌ریزم و از این هراس دارم که،
دیگر زنده نمانم!

 

[ژاکلین؛]

کار هر روزم این شده است که دعای باران بخوانم!
شاید بذرهای خوشبختی که آن روز پشت دیوار غم خود کاشته بودم، جوانه بزند!

 

[ژاکلین؛]

ناگزیر هستم از این قول‌های ویران کننده!
قول‌هایی که به ظاهر سبب خوشبختی تو ‌می‌شوند، اما این‌ها همان مهر تاییدی هستند برای اینده‌ای که از ان جز غم و بی‌کسی یاد نمی‌شود.

 

[ژاکلین؛]

برای محبت‌های درون قلبم،
محبت‌هایی به یاد ماندنی
محبت‌هایی که " تو " به من کرده‌ای؛ چرتکه می‌اندازم
خیلی می‌ارزد!

 

[ژاکلین؛]

شاید اشتباه و غفلت از من بوده است!
می‌خواهم دوباره در کنار تو باشم؛ اما نمی‌دانم بر گذشته پر از غفلتم
چشم میپوشانی؟!