دلنوشته {مَنِ عاریه‌ای} اثر •دنیا کاربر انجمن رمان بوک•

[DOonYa]

دلنوشته: مَنِ عاریه‌ای
نویسنده: دنیا احمدی
ژانر: درام، عاشقانه
ناظر: @vian
مقدمه:
من گم گشته‌ام در پیچ و خم موهای فِرت که ریز و درشت بر روی پیشانیت ریخته است.
من گم گشته‌ام در شعر لای کتابِ راهنمایی که برای تو سروده بودم.
من گم گشته‌ام در نامت که تنها نامی‌ست که بر روی لبانم جاری می‌شود.
من گم گشته‌ام در دفتر شصت برگ تمام شده‌ای که خلاصه‌اش تویی!
من گم گشته‌ام... .​

 

[BALLERINA]

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.​

---

حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین - قوانین تایپ دلنوشته کاربران]​

---

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[همگانی - تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]​

---

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید:
[درخواست تگ - درخواست تگ دلنوشته | انجمن رمان‌بوک]​

---

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[درخواست جلد - تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]​

---

انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[اعلام پایان - دلنوشته کاربران]​

---

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]​

---

با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات]​

 

[DOonYa]

من گم گشته‌ام در سکوت بی‌صدای شب و چشم‌های مهتابیت؛
من گم گشته‌ام در بادی که لابه‌لای موهایت جریان دارد.
من گم گشته‌ام در قهقهه‌های گاه و بی‌گاهت؛
من گم گشته‌ام در پشت پلک‌هایت، درست در خیسی پشت مژه‌هایت، آری من گم گشته‌ام... .​

 

[DOonYa]

من گم گشته‌ام در پیچ و خم روزهایی که به امید آمدنت به این کوچه و آن کوچه رفتم.
من گم گشته‌ام در سال‌‌‌هایی که انتظار تنها کار مفیدم بود.
من گم گشته‌ام در زمانِ بودنت، در زمان داشتنت... .
من در زلف پریشانت گم گشته‌ام؛ به امید روزی که بیایی!
​

 

[DOonYa]

من همان دختر پریشان حالِ این روزهایم؛ همانی که آینده‌ای نامعلوم دارد!
من همانم که سرتاسر مسیر را با آه طی کرده و با گریه برگشته؛ همانی که در دلش سوز، آهنگی غمگین می‌نوازد و دخترک بی‌چاره‌ی دلم هق می‌زند.​

 

[DOonYa]

من همان دخترِ گم شده‌ی شهر غمم که دلم را بند دل یک خانه خراب کرده‌ام.
من همان سرمازده‌ی بی‌ک.س و کاری هستم که تنم محتاج آغوشی‌ست که رفت.
من آنم، همان دخترک غم زده‌ی دل مرده... .​

 

[DOonYa]

من همان دختر ویران شده‌ی غربتم که نشسته روبه‌روی سوسوی چراغی تا که برگردی؛ همانم که دلش هنوز قسم راستش اسم توست.
من همانم که هنوز تنها تمنّای وجودش تویی، تو بگو کیستی تا بدانم چه شدی... تا بدانم که تو همان آشنایی یا که تو هم غریبه شده‌ای!​

 

[DOonYa]

من همان گم گشته‌ی آرزوهای محالم که تنم زیر فشار زندگی له شده؛ همان که می‌خندد اما غمگین است.
همان که می‌گوید خوب است ولی داغان است.
همان دختر خوب قصه‌ها که بد شد؛
من همانم که مرده ولی قبر ندارد.​

 

[DLNZ]

«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.
[کادر مدیریت بخش ادبیات]​