جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

نقد شورا نقد شورا | اپیزود آخر

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته نقد شورا توسط MAHROKH با نام نقد شورا | اپیزود آخر ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 107 بازدید, 2 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته نقد شورا
نام موضوع نقد شورا | اپیزود آخر
نویسنده موضوع MAHROKH
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ســاحــره
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

MAHROKH

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر ادبیات
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
660
1,565
مدال‌ها
2
نام رمان: اپیزود آخر
نام نویسنده: شکارچی
ژانر: جنایی، معمایی، تراژدی

عضو گپ نظارت: (S.O.W (8

خلاصه:
مرگ، بی‌صدا از حنجره‌ی فربد خادم گذشت. او سقوط کرد و با سقوطش موازنه‌ی قدرت در تاریکی بهم خورد آنچنان که فروپاشی‌ تنها پژواک یک نفس بود.
آتش این بازی را یک زن برافروخت با رازهای عمیق‌تر از زخم‌هایش، در میان مردانی که بهای زنده ماندن را با حقیقت می‌پردازند.
در دنیایی که رنگ خون شفاف‌تر از صداقت است؛ هر خ*یانت همچون داغی خشک‌شده بر دیوار تاریخ باقی می‌ماند.
به اپیزود آخر خوش آمدی؛ جایی که حقیقت آخرین قربانی خواهد بود.


لینک اثر
 
موضوع نویسنده

MAHROKH

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر ادبیات
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گرافیست انجمن
مترجم انجمن
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
May
660
1,565
مدال‌ها
2
1000034518.jpg
بسم الله الرحمن الرحیم‌
نویسنده عزیز ضمن درود و عرض وقت‌بخیری خدمت شما:
@شکارچی

سپاس‌گذاریم بابت اعتماد شما از نقد آثار خود در انجمن رمان‌بوک
منتقد رمان شما:
@ســاحــره

*لطفا تا قبل از قرار‌گیری نقد توسط منتقد در این تایپک چیزی ارسال نکنید!
*همچنین پس از ارسال نقد این تاپیک به مدت دو روز باز خواهد بود تا شما نظر خود را نسبت به نقد اعلام نمایید!
*در صورتی که از نقد خود ناراضی بودید یا شکایتی از تالار نقد داشتید، می‌توانید شکایت خود را در تاپیک زیر ثبت کنید تا مورد بررسی قرار گیرد!
🔷️تاپیک جامع انتقادات، پیشنهادات و شکایات

به امید موفقیت روز افزون شما
مدیریت تالار نقد:
@MAHROKH
 

ســاحــره

سطح
0
 
مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
منتقد کتاب آزمایشی
ناظر تایید
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
242
1,669
مدال‌ها
2
به نام خالق لوح و قلم

عنوان: اپیزود آخر
نویسنده: @شکارچی

عنوان

عنوان، اولین و مهم‌ترین نشانه‌ای است که مخاطب با اثر مواجه می‌شود و نقش کلیدی در جذب او دارد.
عنوان این اثر از دو واژه‌ی "اپیزود" و "آخر" تشکیل شده است.
«اپیزود» به معنای یک بخش یا قسمت از یک داستان بزرگ‌تر که خود به تنهایی قسمتی از روایت را تشکیل می‌دهد، است و «آخر» به معنای پایان یا نقطه نهایی یک موضوع یا روند است.
عنوان «اپیزود آخر» به معنی بخش پایانی یک داستان یا روایت است که در آن اتفاقات مهم به پایان می‌رسند و نتیجه‌گیری کلی داستان شکل می‌گیرد. این عنوان حس پایان و خاتمه‌ی یک مسیر را به خوبی به مخاطب منتقل می‌کند.
عنوان «اپیزود آخر» با ژانرهای جنایی، معمایی و تراژدی کاملاً هم‌خوانی دارد.
در ژانر جنایی و معمایی، «اپیزود آخر» می‌تواند به بخش نهایی حل معما یا کشف حقیقت اشاره کند که معمولاً هیجان‌انگیز و پرتنش است.
در ژانر تراژدی نیز این عنوان نوید پایان تلخ یا سرنوشت‌ساز شخصیت‌ها را می‌دهد، جایی که گره‌های داستان باز شده و سرنوشت رقم می‌خورد. بنابراین، این عنوان به خوبی فضای داستان را منعکس کرده.
عنوان «اپیزود آخر» در مجموع عنوانی غیرکلیشه‌ای به شمار می‌رود و ساختار ترکیبی آن تازگی دارد.
هرچند واژه‌ی «آخر» در بسیاری از آثار ادبی و هنری به کار رفته و حدود ۶۰ درصد بار کلیشه‌ای دارد، اما قرار گرفتن آن در کنار واژه‌ی کم‌کاربردتر «اپیزود» باعث شده ترکیب نهایی تازگی و تمایز خود را حفظ کند.
این عنوان ضمن سادگی و اختصار، فضای داستان را به‌درستی منعکس می‌کند و با ژانرهای جنایی، معمایی و تراژدی هم‌خوانی دارد.
«اپیزود آخر» در عین القای حس پایان، از افشای مستقیم محتوای داستان خودداری می‌کند و لو‌دهنده محسوب نمی‌شود.

ژانرها

هر سه ژانر انتخابی در داستان به چشم می‌خورند، ولی ژانری که بیشتر خودنمایی می‌کند، ژانر معمایی است.
بنابراین، با در نظر گرفتن ترتیب حضور مؤثر ژانرها، چیدمان فعلی ژانرها که در آن "جنایی" به‌عنوان ژانر اصلی معرفی شده، چندان با ساختار آغازین داستان همخوانی ندارد. پیشنهاد می‌شود که برای هماهنگی بهتر با فضای آغازین و حفظ انسجام ذهنی خواننده، ترتیب ژانرها به معمایی، جنایی، تراژدی تغییر پیدا کند.

خلاصه

خلاصه ۹ خط است و با استاندارد (۳ تا ۹ خط) مطابقت دارد.
خلاصه‌ی ارائه‌شده با لحنی ادبی و عمیق نگاشته شده است؛ لحنی که نه‌تنها جدیت فضای داستان را منتقل می‌کند، بلکه با بهره‌گیری از ساختار شاعرانه به‌خوبی حال‌وهوای تراژدی و معمایی اثر را نمایان می‌سازد و کلیشه‌ای در آن دیده نمی‌شود. لحن متن، نه کاملاً رسمی به معنای خشک و گزارشی، بلکه ادبی و روایت‌محور است که با جنس ژانرهای مورد نظر کاملاً هماهنگ است.
ابهام در این خلاصه به‌درستی و به‌اندازه به‌کار رفته است. اطلاعات به‌صورت کامل افشا نمی‌شوند، اما نشانه‌هایی از عمق ماجرا و پیچیدگی روایت ارائه می‌شود؛ به‌گونه‌ای که خواننده را برای کشف جزئیات بیشتر و شناخت شخصیت‌ها و روابط آن‌ها ترغیب می‌کند. این نوع ابهام در خدمت تعلیق و تقویت حس معما در داستان است و سردرگمی ایجاد نمی‌کند.
خلاصه به‌هیچ‌وجه اطلاعات کلیدی یا گره‌های اصلی داستان را لو نمی‌دهد. تنها به مرگ یک شخصیت و تاثیرات ضمنی آن اشاره دارد، بی‌آنکه عامل، انگیزه یا پیامد قطعی آن را فاش سازد. بنابراین از نظر میزان اطلاعات‌دهی، ساختار مناسبی دارد و می‌تواند به‌عنوان مقدمه‌ای برای بخش پایانی یا معرفی کلی اثر به‌کار رود.
در نهایت، هماهنگی این خلاصه با ژانرهای جنایی، معمایی و تراژدی کاملاً مشهود است. مرگ، خ*یانت، راز، سقوط قدرت، و قربانی شدن حقیقت عناصر کلیدی این ژانرها در قالبی ادبی و تأثیرگذار گنجانده شده‌اند.

جلد

جلد رمان از تصویر سیاه‌ و سفیدی استفاده کرده که مردی نسبتاً جذاب با پوشش رسمی (کت و شلوار) را در حالتی نشسته نشان می‌دهد. این مرد به‌شکل صاف روی صندلی نشسته، دست‌هایش را روی دسته‌های صندلی قرار داده و به نقطه‌‌ای خارج از کادر نگاه می‌کند. ژست و نگاه او حس قدرت و جدیت را القا می‌کند.
این تصویر از نظر القای فضای تراژدی عملکرد مناسبی دارد، چرا که نوعی غم پنهان و تنش آرام را منتقل می‌کند، اما از نظر انتقال ژانر معمایی و جنایی، تصویر فاقد نشانه‌های مستقیم و قابل‌تشخیص است. نبود عناصر بصری مانند اسلحه، رد خون، سایه، یا فضای جرم باعث شده بخش معمایی و جنایی تصویر چندان برجسته نباشد.
در بخش نوشتاری، عنوان «اپیزود آخر» با رنگ خاکستری در سمت راست تصویر قرار گرفته است. رنگ انتخاب‌شده با حال‌وهوای تیره و محو جلد هم‌راستا است، اما به دلیل هماهنگی بیش‌ازحد با زمینه‌ی سیاه‌وسفید، کمی در دید محو می‌شود و جلوه‌ی کافی ندارد.
همچنین نوع نوشتار باعث کاهش خوانایی شده است. نقطه‌های «پ» و «ی» به‌صورت خط صاف طراحی شده‌اند، و نقطه‌های «ز» و «خ» در هم ترکیب شده‌اند. علاوه‌بر این، بخش «ود» از کلمه‌ی «اپیزود» در بالای حروف قبلی قرار گرفته که نظم نوشتاری را برهم زده و در نگاه اول تشخیص عنوان را دشوار می‌سازد.
در مجموع، تصویر و رنگ‌بندی جلد از نظر فضاسازی تراژدی موفق عمل کرده و نوعی ابهام سرد و خنثی را به مخاطب منتقل می‌کند. اما کمبود نمادهای معمایی و ضعف در خوانایی عنوان، باعث کاهش قدرت انتقال ژانرهای جنایی و معمایی می‌شود.
در نتیجه، می‌توان گفت که جلد از نظر هم‌خوانی با ژانر تراژدی عملکرد قابل‌قبولی دارد، اما در تطبیق با ژانرهای جنایی و معمایی به تقویت نیاز دارد.
جمله‌ی «حقیقت را دفن کردند و حالا صدای استخوان‌ها را بشنو» با فونتی خوش‌نویس و به رنگ سفید در بالای جلد قرار گرفته است.
رنگ سفید نوشته روی زمینه تیره کنتراست مناسبی ایجاد کرده و توجه مخاطب را جلب می‌کند. فونت خوش‌نویس انتخاب شده، جلوه‌ای خاص و هنری به جمله بخشیده که به تقویت حس شاعرانه آن کمک می‌کند.
از نظر محتوایی، جمله‌ی "حقیقت را دفن کردند و حالا صدای استخوان‌ها را بشنو" تا به اینجا ارتباطی با رمان ندارد، مگر آن‌که آن را به مرجان و حقیقتی راجع به او که به نظر پنهان‌شده می‌آید، ربط داد.

مقدمه
مقدمه ۶ خط است و با حد استاندارد مطابقت دارد.
این متن با لحنی ادبی و در عین حال ساده و قابل فهم نوشته شده است، لیکن جمله‌ی
"صدای قدم‌های پنهانی در سایه‌ها شنیده می‌شود" کلیشه‌ای به نظر می‌رسد و باقی جملات می‌توانند به صورت خاص‌تری ارائه شوند. فضای کلی آن جدی، رازآلود و تا حدی هشداردهنده است که باعث می‌شود مخاطب از همان ابتدا حس کند با داستانی پرتنش و پیچیده روبه‌روست.
ابهام و تعلیق به‌خوبی در متن دیده می‌شود. اشاره به قدم‌های پنهان، خ*یانت و حقیقتی که می‌تواند مرگبار باشد، بدون توضیح مستقیم درباره‌ی شخصیت‌ها یا موقعیت‌ها، فضایی مبهم و درگیرکننده ایجاد کرده است. این نوع نوشتار مخاطب را کنجکاو می‌کند تا بداند در پس این کلمات چه اتفاقاتی در انتظار اوست.
از نظر تناسب با عنوان اپیزود آخر، متن انتخاب خوبی است. لحن سنگین، هشداردهنده و اشاره به پایان راه، با حس پایانی بودن اپیزود هماهنگ است و ذهن مخاطب را آماده‌ی مواجهه با حقایق پنهان و احتمالی می‌کند.
همچنین این متن کاملاً با ژانرهای جنایی، معمایی و تراژدی هم‌خوانی دارد. مفاهیم خ*یانت، ترس، پیچیدگی حقیقت و سختی راه از ویژگی‌های اصلی این ژانرها هستند که در این چند خط به‌خوبی نشان داده شده‌اند.


آغاز

آغاز این رمان، با فضایی پر تعلیق همراه است که از کلیشه‌های رایج در شروع رمان‌ فاصله می‌گیرد. نویسنده به‌جای معرفی سنتی شخصیت‌ها و موقعیت‌ها، داستان را با صحنه‌ای آغاز می‌کند که در آن دختری در محیطی بسته و تاریک بیدار می‌شود. حضور مردی سیاه‌پوش با جمله‌ای استعاری «این یک کابوسه و من نویسنده‌شم» فضای ذهنی اثر را برجسته می‌کند و مخاطب را وارد فضایی مبهم و پر از پرسش می‌سازد.
یکی از نقاط قوت آغاز رمان، تعلیق روانی ایجادشده در ذهن مخاطب است. از همان ابتدا، سؤال‌هایی مانند «دختر کیست؟ چرا در این وضعیت قرار دارد؟ نقش مرد سیاه‌پوش چیست؟» ذهن خواننده را درگیر می‌کنند. همین روند در پارت‌های بعدی نیز ادامه می‌یابد. در قسمت بعد، مردی از کابوسی بیدار می‌شود و در حالی که ذهنش مشغول اسمی مرموز است، بی‌آن‌که اطلاعات دقیقی از موقعیت یا ارتباط میان شخصیت‌ها داشته باشیم، نویسنده ما را در تعلیق نگه می‌دارد.
در بخش‌های ابتدایی رمان، نوع توصیف مکان و شخصیت‌ها از اهمیت زیادی برخوردار است که تأثیر مستقیمی بر جذب مخاطب و ایجاد تصویر ذهنی دارد.
در بخش اول، تقریباً هیچ توصیف مشخصی از مکان وجود ندارد. فضا به صورت کاملاً مبهم و بسته نشان داده شده است و نویسنده بیشتر بر حالت‌های روانی و احساسی دختر تمرکز کرده تا تصویر دقیق و ملموسی از محیط. این انتخاب می‌تواند حس سردرگمی و ناامنی را به خواننده منتقل کند اما در عین حال از نظر فضاسازی ضعیف است.
اما در بخش دوم، شاهد توصیفات مکان بیشتری هستیم. تاریکی راهرو، مبل‌های طلایی، مسیر پیچیده‌ای که از کنار آشپزخانه دور زده می‌شود و در نهایت مبل چرمی که شخصیت روی آن دراز کشیده، همگی جزئیاتی هستند که تا حدی فضای فیزیکی داستان را شکل می‌دهند و به خواننده کمک می‌کنند تصویر بهتری از محیط داشته باشد. این توصیفات به ایجاد حس فضا و حرکت در محیط کمک می‌کند.

در بخش اول، توصیف ظاهری شخصیت‌ها کاملاً حذف شده و تمرکز روی احساسات و حالات درونی دختر است. در نتیجه، تصویر ظاهری او یا دیگر شخصیت‌ها برای خواننده مشخص نیست و این امر ممکن است باعث شود شخصیت‌ها کمی مبهم به نظر برسند.
اما در بخش‌های بعد اشاره‌ای به بور بودن چهره دانش و رنگ آبی چشم‌های تیارا می‌شود. همچنین به رنگ طلایی موی تیارا نیز اشاره شده که یک تصویر مشخص و قابل لمس از ظاهر این شخصیت‌ها ایجاد می‌کند. این نکات ظاهری به خواننده کمک می‌کند تا شخصیت‌ها را بهتر تجسم کند و فاصله‌ی احساسات و عواطف با تصویر بیرونی کمتر شود.
مثال: از لابه‌لای تاریکی مسیر پله‌های انتهایی را پیدا کرد.

مثال: نفس‌های سنگینش را بی‌هراس در فضای عمارت پخش کرد.
مبل‌های طلایی که حالا در دل تاریکی، جلا و وقارشان را باخته بودند، آرام از کنارش عبور کردند. راهرو را پشت سر آشپزخانه دور زد.
اولین در را بی‌توجه رد کرد، پشت دومین ایستاد و با چند تقه‌ی پی‌درپی صدایش را بالا برد:
توصیف غیرمستقیم یکی از نقاط قوت در رمان به حساب می‌آید و همان‌گونه که در مثال آورده شده مشاهده می‌شود، توصیف غیرمستقیم است و توصیف مستقیم گاهی ساده و کلیشه‌ای به نظر می‌رسد، ولی توصیف غیرمستقیم با به‌کارگیری استعاره، کنایه و نشانه‌ها، نوشته را جذاب‌تر و غیرکلیشه‌ای می‌کند.

مثال دوم: چشم‌های آبی دخترک باریک شد.
مثال سوم: دانش سرش را کج کرد و بوسه‌ای عمیق در میان موهای طلایی‌رنگش نشاند.
نویسنده در این دو مثال به‌صورت گام‌به‌گام توصیفات هرچند کمی که در آغاز قابل قبول است، درمورد تیارا به خواننده ارائه می‌دهد.

در کل، نویسنده بیشتر بر شخصیت‌پردازی درونی تمرکز کرده است. خصوصاً در پارت اول، احساس سردرگمی، وابستگی عاطفی پیچیده و ضربه‌های
روانی دختر کاملاً به تصویر کشیده شده است. در پارت دوم نیز درگیری‌های ذهنی دانش و کشمکش درونی او به خوبی نمایش داده شده است. این تمرکز روی روان شخصیت‌ها، فضای تراژدی و پیچیده داستان را تقویت می‌کند و باعث می‌شود خواننده در عمق ذهن شخصیت‌ها غوطه‌ور شود.

میانه

میانه‌ی این رمان تا این‌جای کار، پر از اتفاق‌های مهم و هیجان‌انگیز بوده. نویسنده سعی کرده با حفظ تنوع ژانری بین بخش‌های مختلف داستان، ریتمی تند و پرتعلیق بسازد. در این بخش از رمان، تعلیق‌ها بیشتر شده و هر خط داستانی وارد نقطه‌ی حساسی شده است. از درگیری‌های مرموز میکائیل با مافیا گرفته تا مرگ ناگهانی حامد، تلاش آنید برای کنار آمدن با غم، افشا شدن رازهایی درباره‌ی مرجان و قدرت‌گیری تدریجی شخصیت‌هایی مثل دانش و صدرا. این اتفاقات باعث شده که میانه‌ی رمان کشش زیادی داشته باشد.
مهم‌ترین اوج‌های میانه‌ی داستان،
صحنه‌ی ورود میکائیل به بار و مواجهه‌اش با خلیل ابراهیم؛ که نشان از قدرت و هدف‌مندی او دارد.
مرگ ناگهانی حامد؛ که ضربه‌ی احساسی بزرگی به آنید وارد می‌کند و فضای داستان را سنگین‌تر می‌کند.
پیدا شدن عکس مرجان در وسایل قدیمی که ذهن مخاطب را به سمت سؤال‌های تازه‌ای درباره‌ی گذشته‌ی میکائیل می‌برد.
آتش‌زدن خانه‌ی متروکه توسط میکائیل که نشان می‌دهد او در حال پاک کردن ردهای گذشته‌اش است.
جلسه‌ی دایان با محمد و صدرا که قدرت پشت‌پرده را نشان می‌دهد و گره‌هایی از آینده را به تصویر می‌کشد.
رمان در میانه‌ی راه، تعلیق بالایی دارد و مدام خواننده را درگیر می‌کند، اما چند نکته هم وجود دارد که بهتر است در ادامه‌ی رمان به آن توجه شود.
چون اتفاقات پشت‌سر هم و بدون مکث رخ می‌دهند، خواننده فرصت کافی برای درک کامل احساسات شخصیت‌ها را ندارد. بهتر است در بعضی قسمت‌ها، لحظاتی آرام‌تر برای فکر کردن شخصیت‌ها اضافه شود.
بعضی تصمیم‌های مهم شخصیت‌ها، مثل آتش زدن خانه یا رفتن سراغ انتقام، نیاز به زمینه‌سازی بیشتری دارند تا باورپذیرتر شوند.
در مجموع، میانه‌ی رمان با وجود شتاب بالا، پر از کشش و تعلیق است. اگر نویسنده در ادامه بتواند کمی به احساسات درونی شخصیت‌ها بپردازد و بین بخش‌ها ارتباط روان‌تری ایجاد کند، داستان می‌تواند هم هیجان‌انگیز بماند و هم عمیق‌تر شود.
اوج اصلی داستان، همان نقطه‌ای است که تمام خطوط تعلیق‌ساز به هم می‌رسند و زاویه‌ای کلیدی از راز برای خواننده آشکار می‌شود. در همین روایت، این لحظه دقیقاً زمانی است که میکائیل وارد آن آپارتمان متروکه می‌شود و به‌جای مدارک عادی، آلبوم عکس‌های مرنجان و پرونده‌ی بارداری «مرجان همتی» را پیدا می‌کند.
تا قبل از آن، تنش‌ها حول مرگ، خ*یانت، درگیری مافیایی و بحران‌های شخصی بودند؛ اما لحظه‌ی کشف هویت مرجان و وجود بچه، دامنه و عمق ماجرا را صدچندان می‌کند و مخاطب را برای گره‌گشایی نهایی آماده می‌کند.
در یک نگاه کلی، کشف «مرجان همتی» و راز بارداری‌اش به‌عنوان نقطه‌ی اوج، هم جذابیت دارد و هم می‌تواند کمی کلیشه‌ای به نظر برسد، بسته به این‌که چگونه به آن پرداخته شود دارد‌.


لحن و بافت

در بررسی لحن و بافت رمان، مشخص است که لحن کلی داستان تلفیقی از ادبی و محاوره‌ای‌ است. مونولوگ‌های شخصیت‌ها با لحنی ادبی نوشته شده‌اند، درحالی‌که دیالوگ‌ها شکل محاوره‌ای ارائه شده است. در مواردی پرش ناگهانی لحن که یکدستی بافت روایت را مختل کرده است، دیده می‌شود که در رکن ایرادات نگارشی ذکر خواهد شد.

سیر رمان

سیر روایت این رمان تا این‌جای کار، بسیار سریع، پراتفاق و پر از هیجان و تعلیق است. نویسنده برای ساختن دنیایی متنوع و در عین حال مرتبط، چند خط داستانی مختلف را به‌طور هم‌زمان جلو برده است؛ از دختری وحشت‌زده و گرفتار، تا داستان عاشقانه و غم‌انگیز تیارا و دانش، درگیری‌های میکائیل با خانواده خادمی و مسائل مافیایی و همچنین مشکلات شخصی آنید و تصادف مشکوک حامد.
ترکیب ژانرها باعث شده روایت رمان پرشتاب و هیجان‌انگیز باشد. نویسنده مرتب بین این داستان‌ها جابه‌جا می‌شود تا مخاطب مدام درگیر اتفاقات جدید بماند و فرصت پیدا نکند از روند داستان جدا شود.
سیر روایت این رمان مثل قطاری با سرعت بالا حرکت می‌کند، از کابوس‌ دختر تا مرگ برادر، از زد و خوردهای مافیایی میکائیل تا بحران عشق میان دانش و تیارا. هر فصل پیش از آن‌که فرصت نفس‌گیری بدهد، شما را پرتاب می‌کند به صحنه‌ای تازه. این شتاب موازی، هیجان و تنش را در اوج نگه می‌دارد، اما گاهی اجازه نمی‌دهد خواننده ایستگاهی کوتاه برای درآغوش‌کشیدن احساس‌ها و انگیزه‌های شخصیت‌ها پیدا کند.
علاوه بر این، تغییر سریع مکان‌ها، مثل جابه‌جایی بین خانه‌های متروکه، بارهای زیرزمینی، شرکت‌های بزرگ یا اتاق جلسات و همچنین پرش‌های زمانی پشت‌سرهم باعث شده سرعت داستان بیشتر شود. نویسنده به جای اینکه وقت زیادی صرف توصیف یا درونیات شخصیت‌ها کند، تمرکز را بر اتفاقات و گفت‌وگوهای پرتنش گذاشته تا حس تعلیق و هیجان همیشه حفظ شود. پایان هر فصل هم طوری طراحی شده که خواننده را با یک اوج یا سوال جدید تنها بگذارد و همین باعث می‌شود مخاطب برای ادامه داستان کنجکاو بماند.
البته این سبک باعث شده فرصت کمی برای پرداخت عمیق‌تر شخصیت‌ها و احساساتشان باقی بماند.

دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها

نویسنده از ترکیب دیالوگ و مونولوگ برای پیشبرد روایت استفاده کرده است و تناسب میان دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها برقرار است. مونولوگ‌ها اغلب در قالب توصیفات ذهنی و احساسات درونی شخصیت‌ها بیان می‌شوند و لحن آن‌ها اغلب ادبی هستند و این سبک به خوبی دیده می‌شود. مونولوگ‌ها عمق روانی شخصیت‌ها را نشان می‌دهند و نشان می‌دهند که نویسنده توانسته ذهن آن‌ها را تا حدودی بشکافد.
در مقابل، دیالوگ‌ها به سبک محاوره‌ای نوشته شده‌اند.
از نظر کاربردی، دیالوگ‌ها توانسته‌اند تا حدی شخصیت‌ها را معرفی کنند.
برخی از دیالوگ‌ها نمایشی یا تصنعی‌اند و از حالت گفت‌وگوی واقعی فاصله دارند.

شخصیت‌‌پردازی

شخصیت‌پردازی درونی:
شخصیت‌پردازی درونی در این رمان نسبتاً پررنگ است و نویسنده تلاش کرده تا ذهن و احساسات شخصیت‌ها را واکاوی کند. حالات روانی، درگیری‌های ذهنی و تضادهای عاطفی بازتاب پیدا کرده‌اند و به درک موقعیت آن‌ها کمک می‌کنند.
این نوع پرداخت درونی باعث شده مخاطب بتواند به‌طور نسبی با شخصیت‌ها هم‌ذات‌پنداری کند و نسبت به مسیر فکری و احساسی آن‌ها حساس شود. البته این پرداخت درونی هنوز به نقطه‌ی تعادل کامل نرسیده و در بعضی موقعیت‌ها، به‌جای عمق دادن به شخصیت صرفاً حالت‌هایی کلی و آشنا را تکرار می‌کند.
مثال: پلک راست دختر از جا پرید؛ حس خشم، بی‌مجال تمام قلب هراسیده‌اش را فتح کرد. مثل کوره‌ای مذابین کل جسم نحیفش از فرط عصبانیت داغ شد.
در این بخش، شخصیت‌پردازی درونی به‌صورت غیرمستقیم به کار رفته. نویسنده مستقیماً نمی‌گوید که شخصیت عصبانی یا ترسیده است، بلکه با توصیف فیزیکی حالات درونی و واکنش‌های بدنی "مثل داغ شدن بدن، تند شدن نفس‌ها، لرزش دست و نگاه فراری" به خواننده این احساسات را منتقل می‌کند.


شخصیت‌پردازی بیرونی:
شخصیت‌ها صرفاً از طریق رفتارها و واکنش‌های بیرونی‌شان شکل می‌گیرند و بدین‌ترتیب هر یک فوراً قابل درک می‌شوند. دختر جوان با لرزش صدا و اضطراب فیزیکی خود در مواجهه با فضای کابوس‌گون، آسیب‌پذیری و سردرگمی را به تصویر می‌کشد؛ در حالی که دانش، با بستن دقیق دکمه‌های پیراهن و صدور دستورهای صریح به خدمتکاران، ترکیبی از نظم ظاهری و غرور نافذ را به نمایش می‌گذارد. میکائیل، با کشیدن خشونت‌آمیز اسلحه، کوبیدن میز و خنده‌ی تلخ بی‌صدا، همان نخستین لحظه به‌عنوان فردی انتقام‌جو و بی‌رحم شناخته می‌شود. آنید با پاک کردن اشک‌ها با آستین، تلاش خسته‌‌کننده برای حفظ ارتباط و واکنش‌های مضطربانه در مواجهه با خطر مقاومت خود را آشکار می‌سازد و دایان در لمس توپ بیلیارد و سابیدن گچ بر سر چوب، همراه با صدای خونسرد اما یخ‌زده‌اش در جلسات تجاری، اقتدار و خونسردی محاسباتی خود را نشان می‌دهد که در رفتارها و واکنش‌‌های آنها کلیشه‌ای دیده نمی‌شود.
مثال: مرد سیاه‌پوش، تاریکی چشمان کشیده‌اش را به نگاه ‌پیچ خورده‌ دخترک در میان هراس دوخت
این جمله، با توجه بر جزئیات ظاهری و کنش شخصیت‌ها و بدون بیان مستقیم احساس یا صفت، نمونه‌ای از توصیف بیرونی غیرمستقیم است.
مثال: دکمه‌های سرآستین پیراهن سفیدش را با دقت بست؛ همان‌طور که همیشه برای نظم و ظاهرش وسواس داشت. با قدم‌هایی آرام اما سنگین از پله‌ها پایین آمد.
نویسنده مستقیماً نگفته که شخصیت مرد داستان فردی منظم، وسواس‌دار و جدی‌ست؛ بلکه با استفاده از جزئیاتی مانند بستن دقیق دکمه‌ها، وسواس برای ظاهر، و قدم‌های آرام اما سنگین این ویژگی‌ها را به خواننده منتقل می‌کند. این نوع توصیف، به‌جای استفاده از صفت‌های ساده مثل مرتب یا منظم، اجازه می‌دهد که مخاطب از دل رفتارها و ظاهر شخصیت، خودش به برداشت برسد.


توصیفات صحنه
در رمان مورد بررسی، توصیف صحنه‌ها در سطوح مختلفی از روایت به‌کار رفته‌اند؛ از جمله توصیف مکان، صداها و آواها، و واکنش‌های هیجانی شخصیت‌ها. هرچند این توصیفات در برخی بخش‌ها به‌درستی و با دقت انجام شده، اما در بخش‌هایی نیز ناقص یا سطحی باقی مانده‌اند و نیازمند تعمیق و گسترش‌اند
در بخش‌هایی از رمان، به‌ویژه صحنه‌هایی که در عمارت مرموز یا موقعیت‌های پرتنش رخ می‌دهد، توصیف مکان با جزئیاتی نسبتاً مناسب همراه است. برای مثال، عباراتی مانند «سقف بلند»، «تابلوهای مینیمال»، یا «بوی کهنگی»، فضایی تصویری و رازآلود ایجاد می‌کنند و خواننده را به فضای داستانی نزدیک‌تر می‌سازند. با این حال، در برخی مکان‌های دیگر نظیر دفتر پلیس، بار زیرزمینی یا محیط‌های روزمره مانند پاساژ، توصیف فضا به ذکر عباراتی کلی و بدون عمق محدود شده‌ است. در نتیجه، فضاسازی در این بخش‌ها نتوانسته تأثیرگذاری لازم را بر ذهن مخاطب داشته باشد و موقعیت‌پردازی را از حالت مطلوب خارج کرده است.
مثال: نگاهش را از کف‌پوش قهوه‌ای نو رد کرد و به جا‌دکوری‌های چوبی پشت سر مسعود دوخت.
چشم از مجسمه‌های کوچک فیل برداشت و روی دو صندلی چوبی کنار ویترین قفل شد.
توصیفات مانند نمونه، گام‌به‌گام و غیرمستقیم بیان شده‌اند.
مثال مستقیم: مبلمان طوسی گران‌قیمت، دکورهای طلایی، تابلوهای مینیمال، پرده‌های بلند مشکی… همه چیز مرتب بود، اما… بی‌روح.
توصیف بالا نمونه‌ای از توصیف مستقیم است که در متن دیده شده.
از نظر توصیف آواها و صداهای محیطی نیز، نویسنده در صحنه‌های پرفشار و پرحادثه توانسته با استفاده از عناصری مانند صدای برخورد جام با میز، کشیده شدن کبریت، یا بوق ماشین، حس تنش و اضطراب را تقویت کند. با این وجود، در بخش‌های آرام‌تر یا گفت‌وگومحور، صداهای محیطی تقریباً حذف شده‌اند و به کلیاتی چون «همهمه» یا «سکوت» بسنده شده است؛ این در حالی‌ست که استفاده از آواهای محیطی ظریف مانند صدای تیک‌تاک ساعت، زوزه باد یا زنگ مغازه و نظیر آن، می‌توانست به شکل‌گیری حال‌وهوای صحنه کمک برجسته‌ای بکند.
در زمینه‌ی توصیف هیجان‌ها و واکنش‌های بدنی نیز، نویسنده در لحظات بحرانی مانند مرگ شخصیت‌ها، مواجهه با اسناد یا وقوع درگیری‌های ناگهانی، از عناصر بدنی همچون لرزش دست، تپش قلب، فشردن شقیقه یا ضربه زدن به میز استفاده کرده که قابل تحسین است. اما در برخی مکالمات پرتنش و گفت‌وگوهایی با بار احساسی بالا، زبان بدن و احساسات درونی شخصیت‌ها بازنمایی نشده و دیالوگ‌ها بدون پشتیبانی احساسی و جسمانی پیش رفته‌اند. این عدم توازن موجب شده بخشی از بار احساسی که می‌توانست از طریق توصیفات غیرکلامی منتقل شود، از دست برود.

زاویه دید
در این رمان، روایت با زاویه‌ دید سوم شخص نوشته شده است.
یکی از نکات مثبت در استفاده از این زاویه‌ دید، انعطاف‌پذیری آن در تغییر کانون توجه میان چند شخصیت اصلی است. در داستان هیچ‌گونه پرش روایی یا گسست گیج‌کننده به چشم نمی‌خورد.
به‌طور کلی، زاویه دید انتخاب‌شده برای این رمان، هم‌سو با فضای چندلایه‌ی داستان است و به نویسنده اجازه داده تا ابعاد مختلف داستان را از نگاه شخصیت‌های گوناگون بررسی کند، بدون آنکه یکپارچگی روایت خدشه‌دار شود.

کشمکش و تعلیق

تعلیق: یکی از مهم‌ترین ابزارهای ایجاد تعلیق، ساختار روایی چندخطی و موازی است. روایت به‌طور مداوم میان شخصیت‌ها و وقایع مختلف جابه‌جا می‌شود؛ بدون آنکه فرصت کافی برای گره‌گشایی یک خط داستانی فراهم شود، خط جدیدی آغاز می‌گردد. این شیوه باعث می‌شود مخاطب پیوسته در انتظار بازگشت به ماجرای ناتمام قبلی باقی بماند و در عین حال، درگیر گره و بحران جدیدی شود.
از سوی دیگر، نویسنده با طرح پرسش‌های بی‌پاسخ و سرنخ‌های گنگ، تعلیق درونی داستان را تقویت کرده است. نام‌هایی که بی‌هشدار وارد روایت می‌شوند، ارتباط‌های پنهانی میان شخصیت‌ها، و مدارکی که معنا و منشأ مشخصی ندارند، باعث می‌شود خواننده برای کشف حقیقت، روایت را با دقت دنبال کند. نمونه‌هایی مانند پرونده مرجان، گذشته‌ی مبهم دانش، و ارتباط میکائیل با نیروهای امنیتی، نمونه‌هایی از این تعلیق‌سازی در متن هستند.

کشمکش درونی:
یکی از ارکان اساسی در شکل‌گیری ساختار روایی بهره‌گیری از کشمکش‌های درونی عمیق و متنوع میان شخصیت‌هاست. کشمکش‌هایی که نه‌تنها به پیشبرد داستان کمک می‌کنند، بلکه لایه‌های پنهان روانی شخصیت‌ها را نیز نمایان می‌سازند.
در این رمان، کشمکش‌های درونی بیشتر حول محورهایی همچون تضاد میان عقل و احساس، میل به فرار از گذشته و نیاز به مواجهه با حقیقت، تردید در برابر انتقام یا بخشش، و نیز نوسان میان قدرت‌طلبی و خلأ درونی شکل گرفته‌اند. این نوع درگیری‌های ذهنی، نه‌تنها شخصیت‌ها را باورپذیرتر و انسانی‌تر جلوه می‌دهند، بلکه فضای داستان را نیز از سطح رویدادهای بیرونی به لایه‌های درونی و روانشناختی سوق می‌دهند.
چنین کشمکش‌هایی سبب می‌شوند که مخاطب بتواند با شخصیت‌ها همذات‌پنداری کند، نقاط قوت و ضعف آن‌ها را درک کند و در مسیر داستان، با چالش‌های آن‌ها همراه شود. در حقیقت، این تنش‌های درونی به‌عنوان محرک‌هایی درونی، نقش کلیدی در تعیین مسیر انتخاب‌ها، واکنش‌ها و تصمیم‌گیری‌های شخصیت‌ها دارند و به داستان هویتی چندلایه و تأمل‌برانگیز می‌بخشند.
در مجموع، کشمکش‌های درونی در این رمان به‌خوبی طراحی شده‌اند و توانسته‌اند به‌عنوان موتور محرک روانی داستان، ساختار روایی را از سطح یک روایت خطی فراتر برده و به آن عمق، پیچیدگی فکری ببخشند.

کشمکش بیرونی:
در اثری که پیش روی ماست، کشمکش‌های بیرونی، موتور محرک اصلی پیرنگ را تشکیل می‌دهند و شخصیت‌ها را در برابر تهدیدها و موانع عینی قرار می‌دهند؛ از تعقیب و گریز دختری گرفتار در جنگلی تاریک که ناگزیر باید با مرد سیاه‌پوش و نیروهای خون‌ریز مقابله کند، تا حفاظت از عمارت دانش در برابر نفوذ مأموران ناشناس که آرامش تیارا را به مخاطره می‌اندازد. آنید نیز پس از مرگ حامد با فشار طلبکاران خیابانی و تحقیقات پلیس سر و کار دارد، چنان که نماینده‌ی قانون و طلبکاران، وی را در معرض مخاطره همیشگی می‌گذارند. هم‌زمان میکائیل و ابراهیم در نبرد مافیایی برای ستاندن سهم و دریافت انتقام، درگیری‌های مسلحانه‌ای را رقم می‌زنند که در فضای بار و اتاق‌های مجلل جلوه‌گر می‌شود. در سوی دیگر دایان در میانهٔ بحران تجاری خود قرار دارد و از سقوط بنگاه اقتصادی‌اش جلوگیری می‌کند؛ چه در جلسات رسمی و چه در مواجهه با پیامدهای آتش‌سوزی و خ*یانت شرکای تجاری. علاوه بر این، سکانس‌های شهری که آنید را در زاغه‌های فراموش‌شده و کوچه‌های متروکه قرار می‌دهد، تصویری از نبردی بی‌وقفه با محیطی بی‌رحم و خطرناک ترسیم می‌کند. در نهایت، اقدام بیرونی میکائیل برای آتش زدن خانهٔ متروکه و نابودسازی مدارک پزشکی مرجان، نمادی از تلاش برای پاک کردن ردپا و دستکاری حقیقت است. این مجموعه منازعات بیرونی، با تنوع صحنه‌ها و شدت تعلیق، ساختاری پویا و تأثیرگذار پدید می‌آورد که خواننده را هم در عرصهٔ کنش‌های اکشن و هم در فضاهای تنش‌زای اجتماعی و اقتصادی همراه می‌سازد.

ایده و پیرنگ

رمان پیش‌رو با روایتی چندخطی و تلاش دارد جهانی چندلایه و پرتعلیق را خلق کند. داستان از پنج خط اصلی تشکیل شده است که روایت می‌شوند. در خط نخست، دختری با کابوس‌هایی پی‌درپی روبه‌روست و مردی سیاه‌پوش راوی زندگی و سرنوشت اوست. خط دوم بر رابطه‌ی پرتنش میان دانش و تیارا تمرکز دارد؛ رابطه‌ای آمیخته با عشق، سلطه‌گری و اضطراب، که در دل قدرت و تهدیدهای مافیایی شکل گرفته است. خط سوم به شخصیت میکائیل اختصاص دارد که پس از شکست عاطفی و خ*یانت، وارد مسیر انتقامی ویرانگر علیه خاندان خادمی می‌شود. در خط چهارم، آنید درگیر بحران‌های خانوادگی، ازجمله گم‌شدن و مرگ ناگهانی برادرش شده و با سوگواری خاطرات گمشده و تهی‌شدگی مواجه است.
در خط آخر، دایان مردی قدرتمند در رأس یک شبکه‌ی تجاری و سیاسی است و نشان می‌دهد که برای حفظ سلطه‌ی خود حاضر است هر قیمتی بپردازد.
ایده‌ی اصلی رمان بسیار جذاب و نوآورانه است و به دلیل ترکیب ژانرهای متنوع کلیشه در آن حداقل است. پیرنگ پنج وجه‌ای، کابوس و جست‌وجوی هویت، عشق بی‌قرار دانش و تیارا، انتقام میکائیل در جهان مافیا و ماتم آنید و‌‌... کشمکش‌های بیرونی قدرتمند توانسته جذابیت روایت را افزایش دهد.
با این حال نقاط ضعفی در ایده و پیرنگ دیده می‌شود.
پرش‌های ناگهانی میان خطوط داستانی بدون پل‌ خواننده را در جریان تعلیق نگاه می‌دارد ولی گاه باعث سردرگمی می‌شود.
نبود جزئیات کافی از مکان‌ها، صداها و واکنش‌های بدنی در صحنه‌های آرام یا گفت‌وگوهای پرتنش، تمرکز بر ایده را مخدوش کرده و مانع احساس غوطه‌وری خواننده می‌شود.
یکی از نقاط ضعف ساختاری در روایت، استفاده از پرش ناگهانی برای تغییر صحنه یا شخصیت است، بدون آن‌که نویسنده بلافاصله مشخص کند اکنون با کدام شخصیت طرف هستیم یا صحنه دقیقاً به کجا منتقل شده‌است. این عدم وضوح باعث می‌شود مخاطب در ابتدای برخی صحنه‌ها دچار سردرگمی شود و نیاز داشته‌باشد چند خط بخواند تا متوجه شود شخصیت جدید کیست یا در چه موقعیتی قرار دارد. این شیوه‌ی انتقال بدون نشانه‌گذاری، به انسجام پیرنگ آسیب می‌زند و از تمرکز خواننده می‌کاهد.

ایرادات نگارشی

افکارش به طاق نیستی رسیده بود. ✅️
افکارش به طاق نیستی رسیده‌بود.❌️

هیچ‌چیز را نمی‌توانست به یاد آورد‌، گویی خاطراتش در هاله‌ای از مه گم شده‌ بود.❌️
هیچ‌چیز را نمی‌توانست به یاد آورد‌، گویی خاطراتش در هاله‌ای از مه گم شده‌‌بود.✅️

کمی سرش را کج کرد، انگار که از وقاحتش خوشش آمده بود.❌️
کمی سرش را کج کرد، انگار که از وقاحتش خوشش آمده‌بود.✅️

باقی واژه‌ها انگار با او قهر کرده‌ بودند.❌️
باقی واژه‌ها انگار با او قهر کرده‌‌بودند.✅️

آن‌قدر سنگین که انگار وزنه‌ای از سرب را روی سی*ن*ه‌اش گذاشته بودند.❌️
آن‌قدر سنگین که انگار وزنه‌ای از سرب را روی سی*ن*ه‌اش گذاشته‌بودند.✅️

"افعال ماضی نقلی و بعید با نیم‌فاصله نوشته می‌شوند که باید در سراسر متن رمان ویرایش شود"

این کابوس‌ها قرار نبود تمام شوند؟! قرار نبود بالاخره دست از سرش بردارند؟!❌️
این کابوس‌ها قرار نبود تمام شوند؟! قرار نبود بالأخره دست از سرش بردارند؟✅️

پارچ خالی را به سمتش گرفت.❌️
پارچ‌ خالی را به‌سمتش گرفت.✅️

تماسش مثل وعده‌ای خاموش بود. وعده‌ی تعلق.❌️
تماسش مثل وعده‌ای خاموش بود؛ وعده‌ی تعلق.✅️

-‌ عزیزم… گفتم که، یه کار فوری پیش اومد.❌️
- عزیزم… گفتم که یه کار فوری پیش اومد.✅️

سرش را اندکی خم کرد، بی‌آنکه حتی به او نگاه کند، آرام گفت:❌️
سرش را اندکی خم کرد، بی‌آن‌که حتی به او نگاه کند، آرام گفت:✅️

نگرانی‌اش نه از دزدی بودن ماشین بود، نه از فرار آن چند نفر بود، چیزی در دلش تکان خورده بود… .❌️
نگرانی‌اش نه از دزدی بودن ماشین بود، نه از فرار آن چند نفر، چیزی در دلش تکان خورده‌بود… .✅️

قدم‌هایی سنگین، اما هدفمند، به سمت ورودی بار به راه افتاد.❌️
قدم‌هایی سنگین، اما هدفمند، به‌سمت ورودی بار به راه افتاد.✅️

عصبانیت افسار همه چیز را کشیده بود، مثل هیولایی رها شده، بی‌رحم و بی‌مرز.❌️
عصبانیت افسار همه‌چیز را کشیده بود، مثل هیولایی رها شده، بی‌رحم و بی‌مرز.✅️

خودش هم می‌دانست که این وضعیت نشانه ضعف بود. اما دیگر دیر شده بود؛ این‌... .❌️
خودش هم می‌دانست که این وضعیت نشانه ضعف بود، اما دیگر دیر شده‌بود؛ این... ‌.✅️

بدون نگاه کردن، کارت وی‌آی‌پی را به سمت بادیگارد درشت‌هیکل گرفت؛ ترسی در چهره‌اش نبود.❌️
بدون نگاه کردن، کارت وی‌آی‌پی را به‌سمت بادیگارد درشت‌هیکل گرفت. ترسی در چهره‌اش نبود.✅️

...خورده بود.
و حالا انتقام، مثل یک سیاره‌ی خشمگین، روی شانه‌هایش سنگینی می‌کرد.❌️
...خورده بود و حالا انتقام، مثل یک سیاره‌ی خشمگین، روی شانه‌هایش سنگینی می‌کرد.✅️

به سمت راهروی انتهای بار قدم برداشت.❌️
به‌سمت راهروی انتهای بار قدم برداشت. ✅️

صدای ابراهیم از اتاق بیرون آمد، سرخوش و بی‌پروا:❌️
صدای سرخوش و بی‌پروای ابراهیم از اتاق بیرون آمد:✅️

دو گام دیگر به جلو برداشت؛❌️
دو گام دیگر به جلو برداشت.✅️

شاید. اما نه نقطه‌ی پایان؛ تنها یک پله‌ نزدیک‌تر به رأس… .❌️
شاید، اما نه نقطه‌ی پایان؛ تنها یک پله‌ نزدیک‌تر به رأس… .✅️

او نمونه‌ی تمام ‌عیار یک تازه‌به‌دوران ‌رسیده بود!❌️
او نمونه‌ی تمام‌عیار یک تازه‌به‌دوران ‌رسیده‌بود.✅️

جام سوم به‌ سمت عماد رفت که با احترام آن را نپذیرفت.❌️
جام سوم به‌سمت عماد رفت که با احترام آن را نپذیرفت.✅️

حواست باشه، کی پشتتو گرم می‌کنه. ❌️
حواست باشه کی پشتت رو گرم می‌کنه.✅️

هنوز می‌تونیم حرف بزنیم! اینو با مذاکره…❌️
هنوز می‌تونیم حرف بزنیم! این رو با مذاکره… .✅️

"شکسته نویسی مانند دو مثال بالا صحیح نیست و باید اصلاح شود."


مثل بخشی از مراسمی قدیمی دستش به سمت سرمه‌دان سیمگون رفت.❌️
مثل بخشی از مراسمی قدیمی دستش به‌سمت سرمه‌دان سیمگون رفت.✅️

-‌ زن سی ساله رو چه به این سبک بازی‌ها…❌️
-‌ زن سی‌ساله رو چه به این سبک بازی‌ها؟✅️

چطور باید برای بار هزارم به حامد حالی می‌کرد که قبل از رفتن، این‌جا رو به آخور تبدیل نکند؟❌️
چطور باید برای بار هزارم به حامد حالی می‌کرد که قبل از رفتن، این‌جا را به آخور تبدیل نکند؟✅️

دوباره راه افتاد. اما هنوز چند گام نرفته بود که صدای منحوسی مثل چنگ روی اعصابش کشیده شد:❌️
دوباره راه افتاد، اما هنوز چند گام نرفته‌بود که صدای منحوسی مثل چنگ روی اعصابش کشیده‌شد:✅️

همیشه با یک سری سوال بی‌خود و پاچه‌خواریِ تهوع‌آور:❌️
همیشه با یک سری سؤال بی‌خود و پاچه‌خواریِ تهوع‌آور:✅️

عقب‌نشینی‌اش شد.
و او بدون حتی گوش دادن به خداحافظی‌اش قدم برداشت و رد شد.❌️
عقب‌نشینی‌اش شد و او بدون حتی گوش دادن به خداحافظی‌اش قدم برداشت و رد شد.✅️

جای بغض‌ خالی برای پدر‌و‌مادرش پیچید.❌️
جای بغض‌ خالی برای پدر‌ و‌ مادرش پیچید.✅️

بدون این‌که نگاهش را مستقیماً سمتش بچرخاند، کمی سرش را کج کرد و از گوشه‌ی چشم خطوط چهره‌ی مرد را دنبال کرد.❌️
بدون آن‌که نگاهش را مستقیماً به‌سمتش بچرخاند، کمی سرش را کج کرد و از گوشه‌ی چشم خطوط چهره‌ی مرد را دنبال کرد.✅️

حامد شانه بالا انداخت، بی‌اهمیت انگار صورت زخمی‌اش مال کسی دیگر بود❌️
حامد بی‌اهمیت شانه بالا انداخت، انگار صورت زخمی‌اش مال کسی دیگر بود✅️

آنید بدون این‌که منتظر ادامه‌اش بماند، نگاه از چشم‌هایش برداشت و آرام لب زد:❌️
آنید بدون آن‌که منتظر ادامه‌اش بماند، نگاه از چشم‌هایش برداشت و آرام لب زد:✅️

(قرار دادن _ به‌جای -)
ـ هیچی، یه دعوای کوچیک بود… دم کوچه. سرِ یه چیز مسخره.❌️
- هیچی، یه دعوای کوچیک بود… دم کوچه. سرِ یه چیز مسخره.✅️

ـ کبودیِ کوچیک نیست… خیلی تابلوئه.❌️
- کبودیِ کوچیک نیست… خیلی تابلوئه.✅️

ـ اگه این اسمش خراشه، پس وای به حال وقتی که واقعا زخمی بشی.❌️
- اگه این اسمش خراشه، پس وای به حال وقتی که واقعاً زخمی بشی.✅️

من فقط نمی‌خواستم کار دستت بدن. همین.❌️
من فقط نمی‌خواستم کار دستت بدن. همین!✅️

به خدا، آبجی… از هیچ‌ک.س. فقط طلبکارام.❌️ به خدا، آبجی… از هیچ‌ک.س، فقط از طلبکارام.✅️

قول می‌دم، عزیزم.❌️
قول میدم عزیزم.✅️

ـ حــــــامــــد!❌️
- حامد!✅️

چشم‌هایش را بست.
و دنیا همان لحظه فرو ریخت.❌️
چشم‌هایش را بست و دنیا همان لحظه فرو ریخت.✅️

فریادش آسمان را درید و این درد تنش را داغی بخشید بی‌انتها.❌️
فریادش آسمان را درید و این درد تنش را داغی بی‌انتها بخشید.✅️

همه چیزش، آوار شد روی شانه‌های خم‌شده‌اش… .❌️
همه چیزش، روی شانه‌های خم‌شده‌اش آوار شد.✅️

همه و همه، شمشیری شدند بر پیکر اشکش.❌️
همه‌وهمه، بر پیکر اشکش شمشیری شدند.✅️

و به سوی خروجی قدم برداشت.❌️
و به‌سوی خروجی قدم برداشت.✅️

-‌ آقا همین نزدیکیاس❌️
-‌ آقا همین نزدیکی‌هاس✅️

آنید تلفن شکسته را از جیب بیرون کشید، روی میز ویترین گذاشت، نگاهی به دکور تازه‌ی مغازه انداخت، سپس با لبخندی تلخ پاسخ داد:❌️
آنید تلفن شکسته را از جیب بیرون کشید و روی میز ویترین گذاشت. نگاهی به دکور تازه‌ی مغازه انداخت، سپس با لبخندی تلخ پاسخ داد:✅️

همه چیز را با حامد انتخاب کرده بودند… . ❌️
همه‌چیز را با حامد انتخاب کرده‌بودند… .✅️

تلفن شکسته را آرام به سمت مسعود هل داد.❌️
تلفن شکسته را آرام به‌سمت مسعود هل داد.✅️

-‌ درست میشه… فقط…❌️
-‌ درست میشه... فقط… .✅️

-‌ باید برم…❌️
-‌ باید برم… .✅️

دستش را به سمت لیوان نیمه‌خالی برد❌️
دستش را به‌سمت لیوان نیمه‌خالی برد✅️

برگشت، بی‌عجله.❌️
بی‌عجله برگشت.✅️

بعد بی‌شتاب دستش را به سمت لیوان دراز کرد.❌️
بعد بی‌شتاب دستش را به‌سمت لیوان دراز کرد.✅️

فریدمن صورتش را نزدیک آورد، آن‌قدر نزدیک که نفس داغ و خشمگینش گونه‌ی دایان را به حتم می‌سوزاند.❌️
فریدمن صورتش را نزدیک آورد، آن‌قدر نزدیک که نفس داغ و خشمگینش گونه‌ی دایان را به حتم سوزاند.✅️

-‌ اون تنها چیزی بود که وسط این بازیِ کثیف، یه‌ذره آدمم نگه‌داشته بود. ولی حالا دیگه… شاید نباشه.❌️
-‌ اون تنها چیزی بود که وسط این بازیِ کثیف، یه‌ذره آدمم نگه‌داشته بود، ولی حالا دیگه… شاید نباشه.✅️

آنید کمی به سمت جلو خم شد.❌️
آنید کمی به‌سمت جلو خم شد.✅️

دستش بی‌اختیار به سمت ساعت مچی‌اش رفت.❌️
دستش بی‌اختیار به‌سمت ساعت مچی‌اش رفت.✅️

دو مرد قدبلند در پیاده‌روی روبه‌رو، آرام اما مصمم به سمتش می‌آمدند.❌️
دو مرد قدبلند در پیاده‌روی روبه‌رو، آرام اما مصمم به‌سمتش می‌آمدند.✅️

-‌ ببخشید، حواسم نبود…❌️
-‌ ببخشید، حواسم نبود… .✅️

نگاهش در فضا چرخید. مبلمان طوسی گران‌قیمت، دکورهای طلایی، تابلوهای مینیمال، پرده‌های بلند مشکی… همه چیز مرتب بود، اما… بی‌روح.❌️
نگاهش در فضا چرخید. مبلمان طوسی گران‌قیمت، دکورهای طلایی، تابلوهای مینیمال، پرده‌های بلند مشکی… همه‌چیز مرتب بود، اما… بی‌روح.✅️

خانه بی‌زن بود.
و این برای مردی مثل او، نه یک کمبود بلکه یک تصمیم بود.❌️
خانه بی‌زن بود و این برای مردی مثل او، نه یک کمبود بلکه یک تصمیم بود.✅️

نمی‌دانست واقعاً گرم است یا فقط تنش از درون در حال سوختن بود.❌️
نمی‌دانست واقعاً گرم است یا فقط تنش از درون در حال سوختن است.✅️

میکائیل بدون اینکه به سمت صدا برگردد یا حتی مکث کند، از کنارش گذشت.❌️
میکائیل بدون آن‌که به سمت صدا برگردد یا حتی مکث کند، از کنارش گذشت.✅️

به سمت مبل دو نفره‌ای با روکش مخمل طوسی اشاره کرد.❌️
به‌سمت مبل دو نفره‌ای با روکش مخمل طوسی اشاره کرد.✅️

انگار چیزی این‌جا درست نبود… . چیزی فراتر از بوی کهنگی.❌️
انگار چیزی این‌جا درست نبود؛ چیزی فراتر از بوی کهنگی.✅️

با پاشنه‌ی کفشش آرام به سمت در خروجی اشاره‌ای کرد؛ بی‌کلام، اما واضح.❌️
با پاشنه‌ی کفشش آرام به‌سمت در خروجی اشاره‌ای کرد؛ بی‌کلام، اما واضح.✅️

دانش تلفن را درون جیب داخلی کتش جا داد و به‌سوی منشی رفت❌️
دانش تلفن را درون جیب داخلی کتش جا داد و به‌سوی منشی رفت.✅️

نگاهش بی‌تفاوت از روی تابلوهای هنری دیوار گذشت .❌️
نگاهش بی‌تفاوت از روی تابلوهای هنری دیوار گذشت.✅️


با قدم‌های آرام به سمت پنجره‌ی قدی رفت. ❌️
با قدم‌های آرام به‌سمت پنجره‌ی قدی رفت.✅️


ضعف: جلد، لحن و بافت، دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها، توصیفات صحنه، پیرنگ، ایرادات نگارشی.

نقاط قوت: عنوان، ژانرها، خلاصه، مقدمه، آغاز، میانه، سیر رمان، شخصیت‌پردازی درونی و بیرونی، زاویه دید، تعلیق، کشمکش درونی و بیرونی، ایده.


نویسنده‌ی عزیز، لذت بردن از نوشته‌ات آسان بود.
موفق باشید🦋
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین