جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

در حال برسی { وُدّ } اثر •Narges.s کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته آثار درحال ویرایش توسط Serenya با نام { وُدّ } اثر •Narges.s کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 976 بازدید, 32 پاسخ و 18 بار واکنش داشته است
نام دسته آثار درحال ویرایش
نام موضوع { وُدّ } اثر •Narges.s کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع Serenya
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Serenya
موضوع نویسنده

Serenya

سطح
1
 
سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Sep
609
6,163
مدال‌ها
3
می‌دانی؟
در این گذرِ پرهیاهوی زندگی،
آدمی برای ماندن، برای تاب‌آوردن،
برای زنده‌ ماندن حتی،
به گریه نیاز دارد،
به عشق نیاز دارد و خواهد داشت.
و خدای مهربان،
خالقِ دل‌بلدِ بندگانش، این نیاز را خوب می‌دانست.
پس... حسین را آفرید.
***
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Serenya

سطح
1
 
سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Sep
609
6,163
مدال‌ها
3
خدایا!
ثروتِ چشمانم،
گوهر اشکی‌ست
که بر حسینِ فاطمه می‌بارد.
تنها دل‌خوشیِ مانده در من است…
و این دلِ غرق در نبودن‌ها،
چشم دوخته به همان شوقِ پنهان،
همان ذوقِ آرامِ اشک‌هایش،
همان گوهرِ دیده... .
***
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Serenya

سطح
1
 
سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Sep
609
6,163
مدال‌ها
3
برای شهادت او
حرارتی در دل‌های مؤمنان است
که هرگز سرد نمی‌شود
و هرگز خاموش… .
شعله‌ای‌ست گرمابخش
که جان را، جانِ دوباره می‌دهد.
نوری‌ست روشن‌کننده
که مسیرِ عاشقی را آرام می‌سازد،
نَفَس را تازه می‌کند
و قدم‌ها را محکم‌تر از همیشه در راهِ رسیدن به لقا‌ی معشوق.
***
 
موضوع نویسنده

Serenya

سطح
1
 
سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Sep
609
6,163
مدال‌ها
3
دست که برسد به شبکه‌های ضریح،
انگشتانی که فضای خالی را پر می‌کنند،
نفسی که فرو می‌رود
و عطرِ یاس را با خود تا عمقِ قلب می‌برد،
نگاهی که آرام می‌گیرد…
و دلی که مطمئن می‌شود: دیده‌است، رسیده‌است.
همهٔ این‌ها یک فریاد دارند:
درمان فقط آن‌جاست.
***
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Serenya

سطح
1
 
سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Sep
609
6,163
مدال‌ها
3
آغوش، خانه‌ای‌ست بی‌دیوار؛
پناهِ بی‌قیدِ دل‌هایی که خسته‌اند از فلسفه‌ی فرار
و گرم‌ترین‌شان آغوشِ امام است؛
همان آغوش که آرام می‌گوید:
من، همه‌ی پاسخِ توأم.
جایی که دلیل‌ها لال می‌شوند
و دل… بی‌دغدغه سخن می‌گوید.
***
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Serenya

سطح
1
 
سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Sep
609
6,163
مدال‌ها
3
فراق و وصالِ سختی‌ میان من و کربلاست‌.
دل... نه!‌ مکان را می‌گویم؛
فاصله‌ها دور و راه... هرچند به جان خریده می‌شود، اما در آن‌جایی که محتاج دیدن گنبدی، گلدسته‌ای، راهی در مسیر آرامش محض می‌شوی، آن‌جا امام رئوف، مددکار و پناه دل‌هاست؛
تنها مکانی که فراق کربلا را سبک‌تر می‌کند‌.
***
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Serenya

سطح
1
 
سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Sep
609
6,163
مدال‌ها
3
همگان دانا و آگاه‌اند؛ انکاری در کار نیست.
چه بسیار لحظاتی که در آستانه‌ی سقوط بودیم،
اما تو، به نرمی موجی، مسیر سرنوشت را دگرگون ساختی، بی‌آن‌که بفهمیم. دست‌های مهربانت، ما را به ساحل نجات رساند... .
سایه‌ی لطف و رحمت‌ شما از سر ما هرگز کم نشود؛ که بدون آن، این دل‌ها در طوفان‌ها سرگردان‌اند.
***
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Serenya

سطح
1
 
سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Sep
609
6,163
مدال‌ها
3
اطرافم که شلوغ می‌شود، چشم می‌بندم.
نوای «حب‌ّالحسین» را در ذهن می‌نوازم تا صداها رنگ ببازند. دست بر قلب می‌گذارم...
چه بسیار بار که از یاد تو غافل بودم؛ قول‌ها و قرارها، همچون برگ خشک‌شده در باد رقصیدند و فراموش شدند... و این است خاصیت دنیا. البته...
از من بگیر هر که و هر چه را که تو را از دلم ربود.
***
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

Serenya

سطح
1
 
سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Sep
609
6,163
مدال‌ها
3
آدمی رنگ رفیق و همنشین خویش را می‌گیرد.
عزیزِ جان!
دنبال توأم و در مسیرت راهی جز تو نمی‌خواهم.
چه خوش‌تر، اگر هم‌سفری از این دنیای خاکی همدل و همراه شود برای رسیدن به آسمان تو.
در بند آن باش که دلش در قنوت حسین جا مانده‌است.
دل، چون قطب‌نمایی بی‌قرار، همیشه رو به تو دارد.
***
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

Serenya

سطح
1
 
سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
کاربر ویژه انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Sep
609
6,163
مدال‌ها
3
می‌گویند در روز تاسوعا، برای برادرت امان‌نامه آوردند
اما او نه‌ تنها نپذیرفت، بلکه جوابی داد که هنوز تاریخ از سنگینی‌اش سر به زیر است.
راه و رسم بندگی را از او آموخته‌ام؛
او که بندِ دنیا را برید تا بندگی را معنا کند.
هر که به شما پناه آورد، امان یافت
و کدام امان، عزیزتر از این که بوی وفا می‌دهد؟
***
 
آخرین ویرایش:
بالا پایین