او در ۲۴ اوت سال ۱۹۴۷ در ریودوژانیرو برزیل به دنیا آمد. مادر اولیژیا خانهدار و پدرش مهندس بود. او وقتی نوجوان بود، میخواست یک نویسنده شود. پس از گفتن این موضوع به مادرش، مادرش پاسخ داد «عزیز من، پدر تو یک مهندس است. او یک منطقگراست، انسانی منطقی با چشماندازی بسیار مشخص از جهان. آیا تو واقعاً میدانی اینکه تو یک نویسنده شوی چه معنایی دارد؟» پس از تحقیق، کوئلیو به این نتیجه رسید که «یک نویسنده همیشه عینکمیزند و هرگز موی خود را شانه نمیکند و وظیفهای دارد و هرگز توسط نسل خودش درک نخواهد شد».[۲] درونگرایی و سرپیچی کوئیلو از سنتها در ۱۶ سالگی، منجر شد تا پدر و مادرش او را به یک مؤسسه روانی بفرستند که قبل از اینکه به سن ۲۰ سالگی برسد، سه بار از آنجا فرار کرد.[۳][۴]