جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی کتاب پسری با 35 کیلو امید

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته معرفی کتب نشر توسط شاهدخت با نام پسری با 35 کیلو امید ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 150 بازدید, 0 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته معرفی کتب نشر
نام موضوع پسری با 35 کیلو امید
نویسنده موضوع شاهدخت
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شاهدخت
موضوع نویسنده

شاهدخت

سطح
10
 
^ناظر کیفی کتاب^
ناظر کیفی کتاب
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
12,720
40,334
مدال‌ها
25
پسری با 35 کیلو امید

کد کتاب :22732
مترجم :فاطمه مطیع
شابک :978-6004625432
قطع :رقعی
تعداد صفحه :56
سال انتشار شمسی :1402
نوع جلد :شومیز
سری چاپ :7


معرفی کتاب ۳۵ کیلو امیدواری اثر آنا گاوالدا
کتاب 35 کیلو امیدواری، اثری نوشته ی آنا گاوالدا است که نخستین بار در سال 2002 به چاپ رسید. گرگوری هیچ وقت از مدرسه دل خوشی نداشته و حالا که در پایه ی ششم قرار دارد، زندگی اش بدتر هم شده است. او دو بار مردود و یک بار از مدرسه اخراج شده و پدر و مادرش معتقدند باید به مدرسه ی شبانه روزی برود. تنها لحظات خوب و شادی بخش در زندگی گرگوری، اوقاتی هستند که او در کارگاه شلوغ پدربزرگش می گذراند و از ابزار درون کارگاه برای ساختن اختراعاتش استفاده می کند. پدربزرگ تنها حامی گرگوری است اما اکنون حتی او نیز از نوه اش می خواهد که زندگی خود را جدی تر بگیرد. گرگوری چاره ای ندارد جز این که فکر کند شروعی دوباره در زندگی و مدرسه، آن قدرها هم ایده ی بدی نیست. کتاب 35 کیلو امیدواری، داستانی جذاب، بامزه و بسیار ملموس است و بدون تردید با همه ی مخاطبین ارتباط برقرار می کند.


قسمت هایی از کتاب ۳۵ کیلو امیدواری (لذت متن)
من خیلی ها را می شناسم که از مدرسه خوششان نمی آید. مثلا خود تو. اگر از تو بپرسم: «از مدرسه خوشت می آید؟» می خندی و می گویی:« چه سوال احمقانه ای!» فقط پاچه خوارهای حرفه ای ممکن است بگویند بله؛ یا بچه های نابغه ای که خوششان می آید هر روز هوششان را امتحان کنند. وگرنه چه کسی واقعا از مدرسه خوشش می آید؟ هیچ ک.س.
از وقتی پدر و مادرم دیگر مثل قبل عاشق هم نیستند، هر روز عصر با هم بگومگو دارند. و از آنجا که خودشان نمی دانند بگومگویشان را باید از کجا شروع کنند، همیشه از من و نمره های بدم به عنوان یک دست آویز استفاده می کنند و تقصیر همه چیز را به گردن نمره های من می اندازند. آن وقت مادرم، پدرم را سرزنش می کند که چرا برای من، وقت نگذاشته است. بعد پدرم داد و بیداد راه می اندازد که اگر من این قدر لوس و ننر شده ام و برای همیشه از دست رفته ام، گناهش فقط به گردن مادرم است.
اما قرقرهای پدر و مادرم خیلی حالم را بد نمی کند، خیلی وقت است که به داد و بیدادهای همیشگی شان عادت کرده ام. البته نه خیلی. راستش را بخواهی این دفعه خیلی راستش را نگفتم. آخر من اصلا نمی توانم به جار و جنجال هایشان عادت کنم. دعوا پشت دعوا. و من هنوز نمی توانم داد و بیداشان را تحمل کنم. برایم غیر قابل تحمل است.
 
بالا پایین