- Jun
- 104
- 37
- مدالها
- 2

رمان جشمان خیس
نویسنده:فهیمه سلیمانی
انتشارات:شقایق
کد کتاب :85290
شابک :978-9642160327
قطع :رقعی
تعداد صفحه :503
سال انتشار شمسی :1399
نوع جلد :زرکوب
سری چاپ :3
قسمتی از رمان
برای تمام روزهای تنهایی خودم دلم میسوزد! برای تمام شبهای سیاه و تاریک و پر از وحشت و ماتمی که حتی ستارهها هم از پهنههای افراشته آسمان فراری بودند و در پشت ابرهای سیاه و خاکستری خود را پنهان کردند تا حتی برای فرار از تنهایی قادر به شمردن آن ستارههای نقرهفام هم نباشم. دلم میسوزد! دلم برای همهی چندها و لحظههای عمرم که چون یک خواب میسوزد! ای کاش راهی برای فرار از اینهمه غربت و تاریکی بود!! این آغاز داستانم بود. برای پونه دل سوزاندم و اشک ریختم و با خاطراتش خندیدم و با او سخنها گفتم. پونه برای من مظهر عشق عشقی است که به زوال و نیستی نزدیک شده است. عشقی که فراموش شده و روزی دیگر همان شعله کمرنگ شمع نیز خاموش می شود و مرگ پونه فرا می رسد! پونه میمیرد و من اشک میریزم، بخاطر تنهائیش. اما نه این اشتباه است. عشق نمیمیرد عشق جاودان است. آن عشق نیست که فنا میهوس با هزاران دردی است که به همراه میآورد هوسی که پایههای زندگی پونه را لرزاند. پونه برخیز، از جا برخیز و خرابیها را آباد کن. خواب بس است. عشقهای دوروزه را دور بریز و به عشق جاودانی بیندیش. خانهها را در محیطی پاک بنا کن و سرتاسرش را پر کن از پیچکهای سبز و قناریها را در اتاق رها کن تا بپرند و آواز بخوانند. آن دو مرغ عشق را هم رها کن. به مرغ عشق آبی رنگ بنگر. نگاهش چه ملتمسانه به مرغ عشق زرد رنگ خیره است. آنها را رها کن. بگذار بال و پر بزنند و رها شوند از اینهمه بند و زنجیر. عشق بدون آزادی عشق نیست. عشق در اسارت مرگ است. پرواز کن و سفر کن. بالا برو، بالا برو و آنقدر برو تا خوابهای کابوسمانندت را فراموش کنی و فقط نور زرد رنگ عشق به چشمانت بتابد و آسمان آبی و ابرهای سپید روبروی چشمانت قرار گیرند و تو با صدای بلند بخوانی و بخوانی و بخوانی.