جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی کتاب کتب الگا

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه کتاب توسط Ayumi با نام کتب الگا ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 267 بازدید, 4 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه کتاب
نام موضوع کتب الگا
نویسنده موضوع Ayumi
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Ayumi
موضوع نویسنده

Ayumi

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Apr
1,623
1,171
مدال‌ها
2
موضوع نویسنده

Ayumi

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Apr
1,623
1,171
مدال‌ها
2

معرفی کتاب الگا​

کتاب الگا نوشته‌ی الناز رحیمی منجزی، ماجرای دختر ثروتمندی را به تصویر می‌کشد که با قبولی در دانشگاه وارد شهری بسیار دورتر از محل زندگی‌اش می‌شود و پس از پشت سر گذاشتن روزهای تنهایی‌، عشق همچون پروانه‌ای روی خانه‌ی قلبش می‌نشیند.​
 
موضوع نویسنده

Ayumi

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Apr
1,623
1,171
مدال‌ها
2
رمان الگا دومین اثر نویسنده پس از کتاب "تبسم عشق" است. این رمان که برگرفته از یک داستان واقعیست، نشان می‌دهد که زندگی هر انسانی پر از رازهای نهفته و معماهایی است که بسیاری از آن‌ها نه شنیده و نه فاش می‌شوند! اما عشق، احساسی غیرقابل انکار است که در زندگی هر کسی اتفاق می‌افتد و مسیر زندگی را به طور ناخواسته تغییر می‌دهد.​
 
موضوع نویسنده

Ayumi

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Apr
1,623
1,171
مدال‌ها
2
در بخشی از کتاب الگا می‌خوانیم:

اوایل زمستون بود و به امتحانات ترم نزدیک شده بودم. بخاطر همین تهران نرفتم و تصمیم گرفتم بیشتر به درسام برسم. با صدای در از خواب بیدار شدم. هرچی ساتین رو صدا میزدم که درو باز کنه و ببینه کیه اما جواب نمیداد. از جا بلند شدم نگاهی به خونه انداختم همه چیز مرتب شده بود. جزوه‌ها و کتاب‌ها همه جمع شده بودن. فنجونای چای و نسکافه شسته شده توی آشپزخونه بودن. دنبال ساتین گشتم اما خونه نبود. خب پس حتما صبح جمعه‌ای رفته پیاده روی و الانم پشت دره. با قیافه‌ای خواب آلود و موهایی ژولیده و بلوز شلوار راحتی در رو باز کردم. برق از سرم پرید. خدای من. مامان روشنک و بابا به همراه ساتین بودن. از دیدنشون جیغ کشیدم. باورم نمیشد چی دارم میبینم. حس کردم هنوز خوابم.​
 
موضوع نویسنده

Ayumi

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Apr
1,623
1,171
مدال‌ها
2
بهت زده نگاهشون میکردم. یهو پریدم توی بغل مامان. از شور و شعف من، هرسه میخندیدن. بابا در حالیکه جعبه کیک توی دستش بود گفت: «خانوم دکترم نمیخواد مارو به داخل دعوت کنه؟»

انقدر ذوق زده بودم که هنوز باورم نشده بود. با خنده بابارو در آغوش گرفتم: «دارم خواب میبینم یا واقعیه!»​
 
بالا پایین