گلدان مورد علاقه من گلدان سفالی بزرگ و پهنی است که در گوشه حیاط پدربزرگ جا دارد و یک شمعدانی سرخ آتشین در آن کاشته اند. یک شمعدانی پیر با برگ های درشت و خوشرنگ. گلدانی به رنگ آبی لاجوردی که اگر چه ساده و بی نقش و نگار است اما زیبایی منحصر به فردی دارد. هر وقت به این گلدان نگاه میکنم یک موجود مهربان را با شکمی بزرگ و ترک خورده میبینم که گلاش را مادرانه در اغوش گرفته و از آن مراقبت میکند. لبه گلدان پدربزرگ کمی لب پر شده و سفال خاکی رنگ زیر لعاب آبیاش مشخص شده. برای من این ترک، یادآور زمستان ها و تابستان هایی است که از عمر گلدان گذشته و به او تجربیات زیادی آموخته است.
به گلدان ساده و با صفای آبی خیره میشوم و آرام آرام صدایش را میشنوم. گویی دارد برای غنچه های شمعدانی لالایی میخواند تا به خواب بروند. از پدر بزرگ اجازه میگیرم و کمی آب به گلدان میدهم. حالا به نظرم لب های خیس گلدان دارد لبخند میزند و از من تشکر میکند. دستی بر گونه های سرد گلدان سفالی میکشم و من هم به او لبخند میزنم.