جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {گو بیوژیو} اثر •geceYıldızı کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط Death با نام {گو بیوژیو} اثر •geceYıldızı کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 606 بازدید, 13 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {گو بیوژیو} اثر •geceYıldızı کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع Death
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DLNZ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

Death

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Sep
201
86
مدال‌ها
2
بسم خداوندی در این نزدیکی

نام دلنوشته: گو بیوژیو
نویسنده: توکا راد
ژانر: درام
ناظر: @Azar
مقدمه:
او را همانند دریا موج دار می‌دیدم،
موج‌های که در اعماقشان حرف‌های خاموش و چسب سکوت بر دهان‌شان زده شده بود‌. همانند ماهی مرده که خاموشی را برخود احاطه کرده بود. ماهی که خود را به دام صیادش انداخته و خاموشی را برگزیده بود‌. هراس انگیز، خوفناک‌تر از غرق شدن در افکارش چیزی نمی‌دیدم. خود را در اعماق وجودش غرق کردم، بدون این‌که بدانم عاقبت خود چیست! شدم همانند نهنگی که از عاقبت خود آگاه است، اما باز دوستش داشتم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

DELVAN.

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده انجمن
Dec
4,121
24,781
مدال‌ها
6
Negar_۲۰۲۲۰۸۲۸_۱۲۲۴۵۷ (1).png
عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.

حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[
قوانین تایپ دلنوشته]
پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:

[ تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]
بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید:

[ تاپیک درخواست تگ دلنوشته]
پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:

[ تاپیک درخواست جلد ]
و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[
تاپیک اعلام پایان دلنوشته]
دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]
با آرزوی موفقیت برای شما،
♡تیم مدیریت تالار ادبیات♡
 
موضوع نویسنده

Death

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Sep
201
86
مدال‌ها
2
دستانت را در دستان دیگری دیدم،
به چشمان خود اعتمادی نکردم؛
با خود گفتم چشم نیز اشتباه می‌بیند.
یادت نیست می‌گفتی جهنم را با تو انتخاب می‌کنم!
چه شد؟! بهشت را با او انتخاب کردی!
درکت می‌کنم، زیادی دوستت داشتم!
زیادی چشمانم را بستم!
زیادی گوش‌هایم را گرفتم!
فقط چطور می‌توانم به قلبم بگویم که
تو همانی نبودی که می‌خواستم؟
همانند ماهی که دریا را می‌خواست
تنگ نصیبش شد!
همانند پرنده‌ای آسمان را می‌خواست
قفس نصیبش شد!
همانند گلی که جنگل را می‌خواست
گلدان نصیبش شد!
امّا باز دوستت دارم!
 
موضوع نویسنده

Death

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Sep
201
86
مدال‌ها
2
همانند یک خط بودم، بی‌انتها، بی‌پایان!
خطی که پایانی نداشت!
می‌دانستم رسیدن به تویی که خطی موازی روبه‌رویم قرار داشتی امکان نداشت!
شدم همانند آن ماهی که قصد مردن نداشت اما خطور کرد به عشقی که درمان نداشت!
گلی بودم میان کاکتوس‌های باغ!
ماهی بودم میان کوسه‌ها!
صدفی بودم میان سنگ‌ها!
پرنده‌ای بودم در آسمان، ای کاش در اعماق وجودت جایی برایم داشت!
 
موضوع نویسنده

Death

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Sep
201
86
مدال‌ها
2
در قلبم کسی را پنهان کردم!
طرز خنده‌اش...!
طرز نگاه کردنش...!
طرز حرف هایش...!
حتی طرز راه رفتنش را خیلی «دوست دارم»!
شاید خود او نیز نداند که، شیرین‌ترین میوه ممنوعه جهان است...!
درست است که مالک قبل او من نیستم...! او را ندارم اما خوشا به حال اویی که کنارش باشد!
اما به اندازه تمامی رهگذر‌ها...!
به اندازه تمامی گل فروش‌ها...!
به اندازه تمامی دقایق‌های شیرین...!
به اندازه تمامی کتاب فروش‌ها و کتاب‌ها!
من به جای همه دوستش دارم...!
 
موضوع نویسنده

Death

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Sep
201
86
مدال‌ها
2
چقدر سخت است...!
چقدر سخت است برای رسیدن به ستاره‌ات تا آسمان بروی؛ اما وقتی رسیدی صبح شده باشد...!
من برای رسیدن به تو همانند یک چرخ چرخیدم!
همانند یک شیشه شکستم!
همانند آب باریدم!
وقتی رسیدم دیر شده بود! تو را ندیدم.
 
موضوع نویسنده

Death

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Sep
201
86
مدال‌ها
2
طناز طباطبایی یک دیالوگ قشنگی توی یاغی گفت که:
بعضی وقت‌ها خودت یکی را بزرگ می‌کنی، آدمش می‌کنی، گندش می‌کنی، بعد خودت دیگر زورت بهش نمی‌رسد!

الان که فکر می‌کنم دقیقاً تو همین نقطه قرار دارم! به تو بعد از رفتنت نگاهی انداختم، دیدم تو بزرگ نبودی من بزرگ می‌دیدمت! تو آدم نبودی من آدم می‌دیدمت! تو خوب نبودی بلکه من خوب می‌دیدمت! تو بهترین نبودی من بهترین می‌دیدمت! این اشتباه باعث شد که هرکاری دوست داری انجام دهی و قلبم رو زیر پاهایت له کنی و من باز سکوت کنم!
 
موضوع نویسنده

Death

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Sep
201
86
مدال‌ها
2
اگر قرار بر این بود من به توی مجنونم نرسم، پس عشق را برای کدامین رسیدن می‌خواستم؟
من فراتر از عشق شیرین و فرهاد، لیلی و مجنون، آیدا و شاملو، دیده‌ام. عشق خود را بزرگ نمی‌پندارم. تو بگرد میان تمام شلوغی‌ها. اگر کسی را یافتی که همانند من دوستت داشته باشد من خود دست از عشق خود بر می‌دارم!
 
موضوع نویسنده

Death

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Sep
201
86
مدال‌ها
2
غرق شدن چقدر سخت است؟ من در وجودت غرق شدم!
نداشتنت چقدر غمگین است؟ من تو را از دست دادم!
زندگی با خاطراتت چقدر دشوار است؟ اینک من با خاطراتت زندگی می‌کنم!
عشق ما را به کجا خواهد کشاند؟
رازهای پنهان، راز‌هایی به زبان نیاوردم!
دردهای نهان، دردهایی که میراث تو بود!
التماس‌های مکرر، التماس‌های برای ماندنت!
اشتباه‌های بی‌بخشش، رفتنت اشتباه بود اما دوست داشتن تو اشتباهی بزرگ‌تر!
گناه‌های نابخشودنی، دوست داشتنت گناه بود و من مجرم شدم؛ مجرمی که قاضی برایش درد ابد بریده است!
مجرمی با حکم تنهایی، تنهایی از جنس سنگ!
 
موضوع نویسنده

Death

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Sep
201
86
مدال‌ها
2
من باران را برای خود دوست ندارم!
من باران را همراه با تو بودن دوست دارم!
کاش می‌شد میان تمام نداشته‌هایم، تو را کنار خود داشتم!
با خاطراتت هم بازی شدن دیوانه‌ای ساخته از من!
دیوانه‌ای از جنس دلتنگی!
معشوقی از جنس غربت عشق!
مجنونی که با هیچ چیزی درمان نمی‌شود.
شیدایی که تو را می‌خواند.
عاشقی که تو را صدا می‌زند.
مخبونی که گوش‌هایش از صدایت پر شده.
خیالی که آغوشت را می‌خواهد.
دیوانه‌ای که دوستت دارد!
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین