جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

معرفی کتاب یک قدم تا عاشقی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه کتاب توسط Negin jamali با نام یک قدم تا عاشقی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 183 بازدید, 8 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه کتاب
نام موضوع یک قدم تا عاشقی
نویسنده موضوع Negin jamali
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Negin jamali
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
ناظر تایید
فعال انجمن
Feb
3,060
2,383
مدال‌ها
2
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
ناظر تایید
فعال انجمن
Feb
3,060
2,383
مدال‌ها
2

معرفی کتاب یک قدم تا عاشقی​

کتاب یک قدم تا عاشقی که روایتی عاشقانه به قلم مهسا صحرایی است؛ ماجرای دختری را به تصویر می‌کشد که مردی ارباب زاده به او دل می‌بندد، اما خانواده‌اش با ازدواج آن‌ها به شدت مخالف هستند.​
 
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
ناظر تایید
فعال انجمن
Feb
3,060
2,383
مدال‌ها
2

درباره‌ی کتاب یک قدم تا عاشقی:​

داستان این کتاب از آنجایی آغاز می‌شود که دختری به نام آذر با مشکل ذهنی به دنیا می‌آید، اما با گذر زمان بهبود می‌یابد. در همین گیرودار ارباب‌زاده‌ای که همسر اول وی فوت کرده به آذر دل می‌بندد و از او خواستگاری می‌کند. مادر آذر به شدت مخالف این وصلت است اما دخترش به دلیل حال و هوای کودکانه‌ای که دارد در این ازدواج پافشاری می‌کند تا اینکه ...​
 
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
ناظر تایید
فعال انجمن
Feb
3,060
2,383
مدال‌ها
2

کتاب یک قدم تا عاشقی برای چه کسانی مناسب است؟​

خواندن این کتاب را به افرادی که علاقه‌مند به داستان‌های عاشقانه هستند، پیشنهاد می‌کنیم.​
 
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
ناظر تایید
فعال انجمن
Feb
3,060
2,383
مدال‌ها
2

در بخشی از کتاب یک قدم تا عاشقی می‌خوانیم:​

با وزش اولین باد پاییزی چشمهام رو باز کردم! گرچه اونقدر اشک ریخته بودم که دیگه دل و دماغی برای بیدار شدن و دیدن روز و زیباییهای روستای باصفا و قشنگمون نداشتم.

من دختر خان ده! به قول روستاییا چشم سفید و شیرین عقل روستا، پارسال تولد دوازده سالگیم مصادف بود با ازدواجم، یه ازدواج اجباری مثل ازدواج تمام دخترهای روستا، اما فرق ازدواج من با اونا این بود که اونا رو به هر رعیت و...

شوهر میدادن و خواستگارهای من از بین پسرهای خان و ارباب‌ها انتخاب می‌شدن! و شانس من یکی از مغرورترین و خودخواه‌ترین پسرهای یکی از این خان‌ها به مذاق حاج بابام خوش اومد و لقب داماد حاج رسول خان رو به خودش اختصاص داد.​
 
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
ناظر تایید
فعال انجمن
Feb
3,060
2,383
مدال‌ها
2
دختر یکی یه دونه حاج رسول شد عروس طهمورث، پسر بزرگ زینال‌خان! طهمورث 30 ساله که یه ازدواج ناموفق داشت. یعنی زن اولش سر زا مرده بود و حالا من شده بودم جایگزینش، یکسال از اون تاریخ میگذره و من هنوز برای طهمورث پسر نزاییدم! بله پسر! اونا منتظر پسرن!

تو عمارت بزرگ زینال خان کلی خدم و حشم سی*ن*ه چاک و دست به کمر آماده‌ی خدمتن همه وفادار، همه مرتب، قانون سفت و سختی داره خونه همه چی سر ساعت یعنی بی موقع نباید گرسنه بشی یا تشنه بشی و اما بانوی عمارت بهانه سلطان، با قدی بلند ابروهایی پرپشت و بهم پیوسته!​
 
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
ناظر تایید
فعال انجمن
Feb
3,060
2,383
مدال‌ها
2
خالی درشت گوشه لبهاش، بینی تیز نگاهی نافذ، کم حرف اما برنده، همیشه چارقدی مرتب روی سرش بود با گیره از سنگ زمرد به زیر گردنش توقع داشت عروسش هم مثل خودش باشه اما من یه دختر لوس و ننر که با هر صدا میزنه زیر گریه و طاقت سختی و درشتی نداشت.

قدم بلند بود و نازک اندام، لپهام گلی بود چشم‌هام گرد و مشکی و اما طهمورث چهارشونه، خوش پوش و خوش تیپ و خوش هیکل، سیبیل‌هایی تاب داده، همیشه یه انگشتر درشت توی انگشتش بود و تسبیحی که میچرخوند ولی تو دل من جا نمیشد که نمیشد!

اونقدر باهم سرد بودیم و اونقدر بی تفاوت که بعید بود سال‌های سال از ما بچه‌ای بوجود بیاد. هفته‌ها برای خودش شکار میرفت و تفریح با دوستاش! منم یا گریه می‌کردم یا می‌خوابیدم. بهانه سلطان اما بهم اخطار داده بود که منتظر نوه‌س!​
 
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
ناظر تایید
فعال انجمن
Feb
3,060
2,383
مدال‌ها
2
مثل همیشه که بیدار می‌شدم و از طهمورث خبری نبود این بارم تشکش خالی بود و سرد! من شب اونقدر زود خوابیده بودم که حتی اومدن و رفتنش رو هم نفهمیده بودم. جلوی آئینه به خودم دهن کجی می‌کردم که مَلان اومد. مَلان از بچگی با من بود!

- بیدارشدی خانم‌جان؟

- بیدار شدم ملان! خب پس من تشکهارو جمع کنم! امروزم خواب موندی! ترسیدم بیام بیدارت کنم باز کج خلق بشی!

- خانم سلطان دستور داده مطبخ رو ببندن!

- پس از ناشتا خبری نیست؟

- دست کرد زیر لباسش و یه پارچه درآورد! بوی فطیر شامه م رو نوازش کرد! پریدم بوسش کردم و نشستم به خوردن فطیر که صدای خانم سلطان رو شنیدم!​
 
موضوع نویسنده

Negin jamali

سطح
0
 
مدیر تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
ناظر تایید
فعال انجمن
Feb
3,060
2,383
مدال‌ها
2
بالا پایین