جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده ● مقاومت شکننده اثر مهرانه عسکری ●

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط 🔗مهرانه عسکری 📎.♡ با نام ● مقاومت شکننده اثر مهرانه عسکری ● ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 878 بازدید, 20 پاسخ و 12 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع ● مقاومت شکننده اثر مهرانه عسکری ●
نویسنده موضوع 🔗مهرانه عسکری 📎.♡
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط 🔗مهرانه عسکری 📎.♡
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
302
1,498
مدال‌ها
2
معذرت می‌خواهم که نبودم آن دختر مورد‌ علاقه‌ات.
معذرت می‌خواهم که در تمام دنیا، فقط و فقط تو را پرستیدم. اندازه‌ی کافی نیست؛ اما، معذرت می‌خواهم برای تک‌تک محبت‌های صادقانه‌ام.
آسمان، ببخش باعث خنده و گریستنت شدم.
نفسم، معذرت می‌خواهم که بگویم هنوز هم ساده‌لوحانه دوستت دارم. و منتظر برگشتی از جانبت هستم و می‌مانم.
در شب پر ستاره‌ی امشبم، دعایی با قلبی اشک‌آلود کردم و برای نخستین بارم، دعایی به منظور جدایی کردم.

خدایمان ببخشید ولی دگر تحمل نبودت را ندارم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
302
1,498
مدال‌ها
2
‏كاش جنس دلم از كاغذ بود نه از شيشه سوختن یا پاره شدن دلم، بهتر از شكستن خودم بود.
کاش درون نگاه‌هایت، دیگر خستگی و کلافگی‌ای از من نباشد.
فقط کاش، کاش کمی بیشتر خودم را شبیه دختران خوش‌ خنده‌ای می‌کردم که اکنون قربان صدقه‌شان می‌روی.
خدایی را شکر که فهمیدم و نفهمیدی دل دادنم از آن دل دادن‌هایی ا‌ست که اگر روز بعد رفتنت زنگم را به دلیلی بزنی خبر مرگم را برایت بدهند.
خدایی را شکر که ناله‌های عاجزانه‌ام را پدرم نشنید، مادرم را شکر که فقط با تحقیر نگاهم کرد و چیزی به کلام نیاورد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
302
1,498
مدال‌ها
2
من تو رو بی‌دلیل دوستت داشتم، درست مثل ذوق به اوج رفتن بادکنک یا دوست داشتن بوی خاک نم زده.
یا دویدن در امتداد ساحل دریای آبی.
گفتنی نیست، بلکه واضح‌ترین مسئله است مثل آینه که نوزادی را بغل کنی و بو نکنی تو را هم نمی‌شد دید و دوستت نداشت... .
اما، آخر آخر رابطه‌مان، فهمیدم ستاره‌ی شمالی‌ام، فهمیدم با انتخابت نابودی خودم و دنیایم را امضایی زیبا زدم.
فهمیدم، تاریخ زندگی‌ام را با انتخابت، تاریخی بیهوده و عبث با شاهی بی‌لیاقت نوشتم.
دل که دادم به دل بی‌وفایت فهميدم، زندگی دیگر جواب سلامم را هم نمی‌دهد.
آسمان دیگر خنده‌های تمسخرآمیزش را نثارم نمی‌کند، حالا فقط با ترحمی از جنس پشیمانی نگاهم می‌کنم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
302
1,498
مدال‌ها
2
شیطان راست می‌گفت آدم‌ها ارزش پرستیدن ندارند؛ اما، معذرت می‌خواهم که من تو را پرستیدم.
تو را به اندازه‌ی کافی، عاشقانه پرستیدم.
روح و روانم، کینه‌ای نیستم ولی، آلزایمر هم ندارم که یادم برود بدبختی‌هایم را که با تو بودن آن‌ها را ایجاد کرد.
دل و جانم، ارزش داشت. می‌ارزید ولی همان‌قدر هم درد داشت عشقت. دلم ارزش‌های نداشته‌ات را مرور می‌کرد و مغزم غم‌های این مدتم را بر سر دلم می‌کوبید.
باید عاشق‌ترین و صبورترین آدم را با نام من در گینس بنویسند؛ زیرا، عاشق تو بودم و صبور در برابر ظلمت در حق مظلوم.
تاراجگر دنیاهایم، به تاراج بردی و پس فرستادی، هیچ نگفتم ولی، چرا، چرا روی صورتم تف کردی؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
302
1,498
مدال‌ها
2
دل دادنم بس نبود دیوانه‌ام هم کردی؟
بس نبود پس زدن خانواده و دوستانم بی‌کسم هم کردی؟
بعضی شب‌ها حتی ماه هم از صدای گریه‌هایم که معصومانه‌تر از هرکس است، دلش می‌گیرد.
ببین عظمت را، ماه کجا ما کجا.
دل ماه گرفت و گفت بیا خودم عاشقی‌ات را به دوش می‌کشم؛ اما، تو، توی بی‌قلب بی‌احساس نه تنها عاشقی‌ام را هیچ و پوچ بلکه زیر پایت لهم کردی.
کم نیست له شده باشم ولی باز هم دلم را به دلت باخته باشم.
کم نیست تحمل کردنت سخت باشد ولی طاقت بیاورم.
همه‌ی این‌ها کم نیست جان دل!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
302
1,498
مدال‌ها
2
با آمدنت، خیلی چیزها تغییر کرد.
زندگیم از این رو به اون رو شد، شده بودی تنها فردی که می‌توانست لبخند به لبم بیاورد و بهم حس آرامش و امنیت بدهد، یک آدمی که مثل یک نور در زندگی تاریکم باشد.
آن‌قدر خوبی که نمی‌توانم توصیفت کنم..، روح من.

پسر دوست داشتنی من، منی که دل دادم را چرا؟ چون به لبخندت لبخند می‌زدم؟ یا چون فدا‌ی خوشی‌هایت می‌شدم؟
کم قربانی تو و جادوی چشمانت شدم که ترکم هم کردی؟
کم فریاد‌هایم گلویم را زخم کرد که تو هم با بغض انداختنم خونینش کردی؟!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
302
1,498
مدال‌ها
2
حتماً بده من هستم، آدم بد داستان که کسی عاشقش نیست. می‌دانی عزیزم، الان و درست همین الان مثل مترسکی شدم که همیشه منتظر یکی برسد و در آغوشش بگیرد.
همیشه دست‌هایش باز است و کسی نیست، اگر هم باشد هر دفعه یک‌چیزی از بغلش می‌کَنَد.
آخرش عشق زندگیم، پنبه‌های داخلش تمام می‌شود و تنها لباس‌های پاره پوره‌ای می‌ماند که حتی حیوانات هم آن را بو نمی‌کنند.
الان حال آن عروسک پنبه‌ای را دارم که صاحبش دیگر بزرگ شده و در گوشه‌ی کمد خاک می‌خورد. کسی دیگر باهاش بازی نمی‌کند، حرف نمی‌زند... .
کمی دلسرد‌کننده است، فقط تو می‌توانی این عروسک را به بازی بگیری.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
302
1,498
مدال‌ها
2
چه آسان می‌توان از یاد رفت. همین دو روز پیش بود سلامم را با رنگین‌کمان نگاهت جواب دادی. همین سه روز پيش با خنده صدایم زدی و باهم حرف از قرار بعدی زدیم.
آسمان و زمین زیر پایمان شاهد است جان دل.
کم نیست، در عرض چند روز از یادم ببری و من هیچ نگویم.
سلام کنم و کوچه علی‌چپ برای تو باشد. غذا بیاورم و تو نادیده‌ام بگیری. زنگ در بزنم و خنده‌اش برای تو و لب برچیدنش برای من باشد.
هیچ چیز کم نیست وقتی دل بشکند.
 
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
302
1,498
مدال‌ها
2
قشنگ‌ترین خاطره‌ی حال و گذشته‌ام، گاهی صبر هم حرف‌هایش تمام می‌شود. این حکومت سایه‌وارانه‌ات بر سر من کم طاقت می‌آورد. می‌بینی؟ حتی من هم دیگر توان ایستادن ندارم.
راستش توان که هیچ دیگر جان ماندن ندارم. تکه‌تکه‌های جانم را زیر پایت ریختم که کفشت کثیف نشود؛ اما، معذرت می‌خواهم که حواسم نبود جان من هم تمامی دارد.
شاهد باش، خدایا، یک روزی منِ عاشق هم می‌روم و دیگر، برنمی‌گردم.
همیشه و همه جا گفتن لحظه‌لحظه‌ات را زندگی کن.
آری درست است؛ اما، نمی‌دانند که زندگی آن لحظه‌ای توقف می‌کند که دلیلی برای هیچ چیز نداری.
نه دلیلی برای ماندن، نه دلیلی برای عاشقی و نه دلیلی برای اعتماد دوباره.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
302
1,498
مدال‌ها
2
سایه‌بان زندگی‌ام، با سکوت خیلی چیزها می‌بینی، می‌شنوی، یاد می‌گیری.
مثلاً، گریه‌ی دخترک عاشقت را می‌شنوی و لبخند لذت می‌زنی.
مثلاً، در زدن‌های بی‌قرارش را از پشت پنجره می‌شنوی و با خنده پا دراز می‌کنی.
مثلاً، نشستنش پشت درب را می‌بینی و حرف نمی‌زنی.
مقدمه و خلاصه‌ی زندگی‌ام، آدمی که جان دارد و عاشقانه خرجت می‌کند احمق نیست.
به ولله احمق نیست فقط، کمی دلخوش است به قسمتی از دنیای مجازیِ واقعی. دنیایی که زندگی‌اش را دربرگرفته و ول کن نیست.
آن آدم اگر احمق بود، سازگار نبود. اگر احمق بود، بی‌حرف و بی‌اعتراض به حرف‌هایت گوش نمی‌کرد.
آن آدم اگر احمق بود بعد هر خیانتی با هر ک.س و ناکسی شانه‌ی مطمئنت نبود.
آخ جان دلم چه‌قدر بگویم؟
آن آدم احمق نیست که هنوز عاشقانه دوستت دارد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین