- Nov
- 42
- 789
- مدالها
- 2
غم، نه همزاد، که سایهی دائمی روح من است؛ سایهای که با تابش نور وجودم، تیرهتر میشودمیگویند غم همزاد بشر است، همزاد من به شکلی با من عجین شده که حتی یک دم از من فاصله نمیگیرد.
با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!غم، نه همزاد، که سایهی دائمی روح من است؛ سایهای که با تابش نور وجودم، تیرهتر میشودمیگویند غم همزاد بشر است، همزاد من به شکلی با من عجین شده که حتی یک دم از من فاصله نمیگیرد.
عالی بودقشنگمهر چند میکوشم که دلتنگیام را در خود ریزم، جانم فریاد میزند که راهی برون جو، بیرون فکن
عالییی بوددلتنگی، موزونترین نغمهی روح است که در غیاب عزیزان، از عمق جان به صدا در میآید؛ ترکیبی شیرین از خاطرات گذشته و اشتیاق سوزان برای حضور در آینده.
ما که پول نداشتیم دماغمان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک