جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء ترانه بی کلام

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه انشاء توسط نهال رادان با نام ترانه بی کلام ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 159 بازدید, 0 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه انشاء
نام موضوع ترانه بی کلام
نویسنده موضوع نهال رادان
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط نهال رادان
موضوع نویسنده

نهال رادان

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,274
3,390
مدال‌ها
7
در گوش باد می پیچم و صدای باران را زمزمه می کنم. شاید دلش باران بخواهد و به دنبال ابر های دور دست برود.
دور و بر گوش کری پرسه میزنم اما از گوش او نمی توانم وارد شوم چون تمام ترانه ها در ذهن او نقش بسته اند.ترانه های زیبای سکوت؛سکوت بی صدا،سکوت بی خبر،سکوت بی نوا.او راهش جداست با ترانه هایش.ترانه هایی که همیشه در دل خودش باقی خواهند ماند و هیچ وقت تکراری نمی شوند و هیچ ک.س دیگر آن را نمی شنود.نمی دانم شادند یا غمگین اما می دانم من بی کلام به آن راهی ندارم.
هر ک.س با توجه به حال دلش مرا معنا می کند و آن حسی که میخواهد از من می گیرد.یکی خسته از هوای تنهایی هق هق هایش را همراهم می خواند.یکی نوای خنده های نوزاد دور از خود را به یاد می آورد.یکی هم همزمان با من روی میز چوبی پوسیده کنار اتاق،با دستانش ریتم می گیرد.شاید هم آنقدر برای دخترک تکرار شده ام و همراه تمرین هایش بوده ام،بعد از اینکه به صحنه برود و آخرین قدم ها را بر دارد،دیگر به من گوش نخواهد کرد.می بینی،حتی من هم می توانم آزادی بدهم.
نمی دانم در نقطه اوج که سه ساز پیانو و ویالون و فلوت همراه می شوند نوازنده ها چه حالی داشته اند.آیا در آن لحظه پسرک را که هنگام گوش دادن به من می ایستد و دستش را به دیوار تکیه می دهد و اشک می ریزد و پیش مادرش می رود و او را در آغوش می گیرد را تصور می کردند؟و آیا واقعا به قدرت و احساسی که به من می دادند باور داشتند ؟و یا حتی حال و هوای دلقک را که پشت صحنه لحظه ای خودش بود و گریه کرد چه؟آن ها می دانستند اولین ترانه ی زندگی کودکی که تازه با یک گوش می تواند بشنود بوده ام؟
زندگی می چرخد و شاید من روزی، جایی که هیچ ک.س نمی داند، تلاطم های رودی را آرام کنم و به ماهی آرزوی پرواز بدهم.
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: AryanB.h
بالا پایین