نویسنده:
@SANAM♡
به نام خالق قلم
عنوان: خوب از عنوان رمان شما آغاز میکنیم. عنوان شما ژرمژوئیت بود. همانطور که در رمان هم ذکر شده بود ژرمژوئیت یک سنگ قیمتی و کمیاب است که میتواند با چاکراهای بدن ارتباط برقرار کند. عنوان شما از کلمهی سادهای برخوردار بود. همچنین نبود کلیشه و کنجکاوکنندگی و تعلیق بسیارش برای خواننده به جذابیت آن میافزود. نام ارتباط خوبی با بدنه داشت؛ اما اثری از هیچ کدام ژانرها در آن نبود. همچنین نام کوتاه بود و تمام داستان را لو نمیداد. در کل نام شما از سطح متوسط رو به بالایی برخوردار بود.
ژانرها: خوب ژانرهای رمان شما معمایی، عاشقانه، طنز و جنایی بود. پیشنهاد میکنم با توجه به بدنهی رمان ژانر جنایی را به جنایی_پلیسی تغییر و آن در حد کم را حذف کنید. در کل ژانرها هر کدام ارتباطی با رمان داشتند، منتهی فقط ژانر طنز بود که بر رمان قالب شده بود. عشق بین یاسمن و محسن چنان نبود که بتواند رمان را عاشقانه کند. معماها نیز چندان فکر خواننده را به خود مشغول نمیکردند. ژانر جنایی_پلیسی هم در حد متوسطی خود را نشان میداد. پیشنهاد میکنم این سه ژانر را در رمانتان پررنگتر کنید.
جلد: خوب جلد شما عکس دست یک زن که سنگ ژرژومیئت را دست گرفته بود با پسزمینهی قرمز بود. دست زن با سنگ ژرژومیئت ارتباط خوبی با بدنه ایجاد کرده و پسزمینه قرمز احساس ژانر جنایی و عاشقانه را میداد. در کل جلد شما از سطح خوبی برخوردار بود.
خلاصه: خلاصهی شما اندازهی متناسبی داشت. تکراری و کلیشهای نبود و در آن از کلمات سادهای استفاده شده بود. آرایهی خاصی در خلاصه ندیدیم. با این حال خوب با کلمات بازی کرده و در پایان خلاصه خواننده را سردرگم کرده بودید. میان مجهولات و معلومات ارتباط خوبی برقرار بود و خلاصه با بدنه و ژانرها نیز ارتباط گرفته بود؛ اما کل داستان را هم لو نداده بود. در کل خلاصهی شما از سطح متوسط رو به بالایی برخوردار بود.
مقدمه: خوب مقدمه متن زیبایی داشت؛ اما با بدنه ارتباط خاصی نداشت و تنها از ژانر عاشقانه صحبت شده بود. با این حال مقدمه کنجکاوکنندگی لازم را برای خواننده داشت. مقدمه همچنین کلیشهای نبود و برای مخاطب قابل درک بود. در کل از مقدمهی متوسطی برخوردار بودید.
آغاز: رمان با بحث هلن و یاسمن دربارهی چاپ دفتر خاطراتش شروع شد. آغاز کلیشهای نبود؛ اما آنقدرها هم جنجالی و پر کشمکش و نو نبود و چنان مبهم نبود که مخاطب را کنجکاو کند. با این حال آغاز پیچیدهای نیز نبود و مخاطب را گیج نمیکرد یا اطلاعات را یک دفعه به ذهن او تزریق نمیکرد. همچنین آغاز ارتباط خوبی با بدنه برقرار نکرده بود. در کل از آغاز متوسط رو به پایینی برخوردار بودید.
میانه: میانهی شما پیشنهاد محسن و آراد به یاسمن برای یک کار هیجانانگیز و معمایی بود که امکان داشت جانش را بگیرد. میانه چندان نو نبود اما تعلیق این معماها کمی ذهن خواننده را درگیر میکرد که این نکتهی جذابی بود.
لحن و بافت: در کل نثر اصلی شما دیالوگ و مونولوگ محاوره بود؛ اما گاهی فعل یا کلمات مونولوگها ادبی میشدند. به عنوان مثال بسیار کلمهای ادبی است و نباید در نثر محاوره نوشته شود. همچنین جملهسازیها ایراد داشتند و فعل اول جمله آورده شده بود. پیشنهاد میکنم نثر رمان را یکدست محاوره کرده و فعلها را آخر جمله بیاورید تا به بافتتان زینت ببخشد.
سیر رمان: متاسفانه سیر رمان شما بینهایت کند بود و خواننده را خسته میکرد. به عنوان مثال بیست و پنج پارت درگیر بیرون رفتنهای یاسمن بودیم که میشد در پنج پارت خلاصهاش کرد و این طولانی بودن خواننده را خسته میکرد. پیشنهاد میکنم کمی به رمانتان سرعت ببخشید.
دیالوگها و مونولوگها: دیالوگها و مونولوگها تناسب چندان خوبی نداشتند. یک پارت دیالوگمحور بود و یک پارت مونولوگمحور. پیشنهاد میکنم در تمام پارتها برای دیالوگها و مونولوگها یک تناسب تعیینشده ایجاد کنید. با این حال مونولوگها اطلاعات خوبی به ما میدادند و دیالوگهای هر شخصیت با دیگری تفاوت داشت و این نکتهی مثبتی بود.
شخصیتپردازی: خوب شخصیتپردازی شما مستقیم و تا حدی کلیشهای بود که البته شخصیتها چندان کامل توصیف نشده بودند. هلن دختری که قبلاً شوخ بوده اما طی اتفاقاتی که ما از آن خبر نداریم افسرده شده است. پیشنهاد میکنم هر چه سریعتر این اتفاقات را عنوان کنید تا مخاطب بتواند ارتباط بهتری با هلن برقرار کند. یاسمن هم دختری جسور، بیپروا و شوخ بود که کلیشهی این شخصیت توی ذوق میزد. باقی شخصیتها نیز چندان توصیفی نداشتند و این نکتهی منفیای است.
توصیفات: مکانها هرگز یا بسیار کم و مستقیم در رمان شما توصیف شده بودند. پیشنهاد میکنم توصیف مکان را بالا ببرید تا خواننده بتواند بیشتر با متن خو بگیرد.
صدا و آواها: این توصیف، توصیفی بود که در رمان اصلا یا خیلی کم دیده میشد. پیشنهاد میکنم نازک یا کلفت، زیر یا بم صدای شخصیتها و آواهایی نظیر خشخش برگها، صدای باد، برخورد فنجان با میز را در رمانتان توصیف کنید تا به متن شما زینت بیشتری ببخشد.
احساسات: بسیار سرد توصیف شده بودند و مثلا مخاطب نمیتوانست با غم هلن ارتباط برقرار کند و قلبش را بفشارد. پیشنهاد میکنم احساسات و دلیل احساسات شخصیتها را بیشتر توصیف کنید تا خواننده بتواند با آنها همدردی کند.
چهرهها: چهرهی هیچ کدام از شخصیتها چه مستقیم چه غیرمستقیم در رمان شما توصیف نشده بودند که این نکتهی منفیای بود. پیشنهاد میکنم چهرهی شخصیتها را آهسته، غیرمستقیم و لابهلای متن و صحبتها توصیف کنید تا خواننده ظاهری از آنها در ذهنش داشته باشد.
زاویه دید: زاویهدید اول شخص بود که برای ژانر معمایی انتخاب هوشمندانهای بود و خوشبختانه شما در طول رمان آن را به سومشخص تغییر نداده بودید؛ اما پیشنهاد میکنم زیاد و بیدلیل زاویهدید را دستبهدست نکنید.
کشمکش و تعلیق: کشمکش رمان شما فرافردی و درونی بود. میتوانیم کشمکش فرافردی را به ماجراهای معمایی پلیسی آراد، محسن و یاسمن نسبت دهیم و درونی را به مشکلات روحیهای هلن که با آنها دستوپنجه نرم میکرد. تعلیق را هم در همان معمای سنگ ژرمژوئیت میتوان یافت که تعلیق نسبتا نو و قویای بود؛ اما پیشنهادم این است که کمی پررنگترش کنید.
باورپذیری: تنها چیزی که باورپذیری را کمی بر هم زد رفتار مادر یاسمن بود. به هر حال از یک مادر بعید است سر چیز کوچکی مثل خردسالان دنبال دخترش بیوفتد و او را کتک بزند! پیشنهاد میکنم بهخاطر ژانر طنز رفتار شخصیتها را غیرمنطقی نکنید.
ایده و پیرنگ: ایده چه بود؟ ایده دربارهی هلن دختری که به دلایل نامعلومی افسرده شده و یاسمن که با گروه پلیسیاش دربارهی سنگی به نام ژرمژوئیت که ظاهرا دست فریدنامی افتاده بود تحقیق میکردند. ایدهی نسبتا نویی داشتید؛ اما چندان خوب به آن نپرداخته بودید. خیلی از نکتههای قابلتوجه ناگفته باقی مانده بود و بالوپر خاصی در ایده مشاهده نشد.
ایرادات نگارشی: متاسفانه رمان شما ایرادات نگارشی نسبتا زیادی از جمله نیمفاصلهها داشت. پیشنهاد میکنم با توجه به قوانین ویراستاری این مشکلات را رفع و رمان را ویرایش بزنید.
سخن آخر منتقد: هیچ رمانی بینقص نیست و نقد صرفا برای پیشرفت شماست. از خواندن رمان زیبایتان نهایت لذت را بردم.