به نام نامی یزدان
عنوان رمان: عنوان رمان شما حنیفا بود. نام رمان شما از یک بخش تشکیل شده بود. اندازه عنوان استاندارد بود و به دور از کلیشه بود و تکراری نبود. نام رمان از کلمهی ثقیلی تشکیل شده بود که باعث ایجاد کنجکاوی بیشتر در خواننده شده بود. همچنین نام رمان کل داستان را لو نداده بود و با ایجاد کنجکاو کنندگی و جذب خواننده، انتخاب مناسبی بود. عنوان ارتباط بسیار کمی با ژانر اجتماعی داشت اما هیچ ارتباطی با دو ژانر دیگر(عاشقانه و جنایی) نداشت. همچنین عنوان رمان با توجه به مفهوم کلمه ارتباط مناسبی با بدنه داشت.
ژانرها: شما از سه ژانر اجتماعی، عاشقانه و جنایی در رمانتان نام بردید. ژانر اجتماعی با توجه به اتفاقاتی که برای شخصیت اصلی رمان( نیکی) افتاد و شغل خانوادهی او به طور محسوس در رمان وجود داشت. رگههایی از ژانر عاشقانه نیز با توجه به احساسات شخصیت دیگر رمان (روشنا) به همسرش وجود داشت اما بسیار کمرنگ بود. بهتر است ژانر عاشقانه را در رمانتان پررنگتر کنید. همچنین ژانر جنایی هم با توجه به کشته شدن شخصیت دیگر رمان( الیاس) در رمان وجود داشت. در کل هر سه ژانر به طور محسوس در رمان وجود داشتند و به درستی انتخاب شدهاند اما بهتر است ژانر عاشقانه را در رمانتان بیشتر کنید.
خلاصه رمان: خلاصه رمان اندازه مناسبی داشت و از کلمات سادهای تشکیل شده بود. خلاصه رمان دور از کلیشه بود با دادن سرنخهای کوچک و مبهم به اندازه کافی باعث کنجکاو کردن خواننده میشد. خلاصه با داشتن آرایهی تضاد و مراعات نظیر موجب جذب خواننده میشد. اما بهتر است جملهی <قصه ای که تمامی نداشت، قطاری که ایستگاه نداشت.> برای خوشآوا شدن و هماهنگی بیشتر جملات به این صورت نوشته شود: <قصه ای که تمامی نداشت، قطاری که ایستگاهی نداشت.>. همچنین خلاصه به طور محسوس با بدنه و دو ژانر اجتماعی و جنایی ارتباط داشت اما ژانر عاشقانه در آن دیده نمیشد و با این ژانر ارتباطی نداشت.
جلد رمان: تصویر جلد ارتباط محسوس و کاملی با ژانرهای انتخابی داشت. عکس دستهای پشت پنجره، رنگ گرفتهی تصویر و دختر در تصویر ارتباط محسوسی با ژانرها داشتند. اما برای ارتباط بیشتر جلد با خلاصه و بدنهی رمان، بهتر بود از تصویر پنجرهی یک قطار برای جلد استفاده میشد. همچنین فونت استفاده شده برای عنوان رمان در جلد مناسب بود و چینش خوبی داشت. تکست جلد نیز با ژانر عاشقانه و اجتماعی ارتباط محسوسی داشت ولی با ژانر جنایی ارتباط بسیار کمی داشت. همچنین تکست جلد ارتباط محسوس و کاملی با بدنه رمان داشت.
مقدمه: متاسفانه رمان شما مقدمه نداشت. بهتر است برای بهتر شدن رمان و جذب بیشتر خواننده، مقدمه را به رمانتان اضافه کنید.
آغاز: آغاز رمان شما با صحنهای شروع شد که دختری به نام حنیفا دفتری را از مادرش هدیه میگیرید و شروع به خواندن دفترچه میکند. آغاز رمان به دور از کلیشه بود و به قدر کافی مبهم بود و باعث جذب و کنجکاو شدن خواننده شده بود. اما در آغاز رمان، توصیف خاصی از مکان، صداها و آواها دیده نمیشد. بهتر است برای جذاب تر شدن رمان، در آغاز از توصیفات نیز استفاده کنید. آغاز رمان به طور ناگهانی اطلاعات زیادی را به خواننده نمیداد و از این نظر نیز انتخاب مناسبی بود.
میانه: میانهی رمان شما با تصادف و تکه تکه شدن قطار، فوت مادر نیکی، جدایی نیکی از پدرش و آشنایی نیکی با خانواده روشنا ادامه میابد. تصادف قطار و آشنایی نیکی با خانواده روشنا اوج داستان بود. به نوعی میانه از نقطه اوج داستان شروع شده بود. پرشها به گذشته در میانه در جای مناسب قرار داشتند و به موقع بودند. همچنین میانه رمان به دور از کلیشه بود و جذب و کنجکاوکنندگی لازم را برای خواننده دارد.
لحن و بافت: لحن رمان شما قالباً ادبی بود ولی در دیالوگها از لحن محاورهای استفاده کرده بودید. این انتخاب مناسب بود و به طور کامل رعایت شده بود. این لحن در کل رمان به خوبی رعایت شده بود و بافت رمان یکدست بود.
سیر رمان: سیر رمان متاسفانه سرعت بالایی داشت. اتفاقات همه پشت سر هم میافتادند. واژگون شدن قطار، آشنایی نیکی با خانواده روشنا، تعریف زندگی روشنا، گرفتن ساختمان مدرسه و... همگی خیلی سریع اتفاق افتادند و خواننده فرصت هضم و درک اتفاقات را پیدا نمیکرد. بهتر است سرعت سیر رمان کمتر شود و به هر اتفاق بیشتر پرداخته شود.
دیالوگها و مونولوگها: تناسب بین دیالوگها و مونولوگها به خوبی رعایت شده بود و به گونهای نبود که یک پارت دیالوگ محور باشد و پارت دیگر مونولوگ محور. متفاوت بودن دیالوگ شخصیتها باهم رعایت شده بود و همچنین دیالوگها و مونولوگها اطلاعات کافی را به خواننده میدادند. اما بهتر هست دیالوگ هر شخصیت با نام شخصیت مشخص شود تا با دیالوگ شخصیت دیگر قاطی نشود و همینطور از علائم نگارشی مناسب با توجه به نوع بیان و حالت جمله استفاده شود. همچنین بهتره که توصیفات در دیالوگها انجام شود.
شخصیت پردازی: شخصیت پردازی شما به دور از کلیشه بود ولی گاهی مستقیم و گاهی غیر مستقیم بود. در توصیف غیر مستقیم شخصیتها آرام آرام و در طول داستان شناخته میشدند و از توصیف ناگهانی و مستقیم خودداری شده بود. همچنین صفات اخلاقی شخصیتها با یکدیگر تناسب داشت. اما متاسفانه توصیف شخصیتها بسیار کم بود در مورد برخی شخصیتها اصلا وجود نداشت. به طوری که خواننده هیچ تصوری از چهره برخی شخصیتها نداشت. بهتر است برای درک و فهم بیشتر رمان، توصیف بیشتری برای شخصیتهای رمان داشته باشید. اما در مورد نام برخی شخصیتها، با توجه به نام تعداد زیادی از شخصیت ها، مثل دنیل، الیاس، بنیامین و... لوکیشن داستان در کشوری خارجی است. اما نام برخی دیگر از شخصیتها مثل نیکی، مهرا، روشنا و... که ریشهی فارسی دارند، با توجه به نام خانوادهها و لوکیشن آنها از باورپذیری رمان کم میکنند. برای رفع این مورد یا توضیحی قانع کننده مثل متفاوت بودن ملیت یکی از اشخاص دور خانواده مثل مادربزرگ و پدربزرگ در ادامه داستان نیاز است، و یا نام شخصیتها نیاز به ویرایش دارد.
توصیف مکان: توصیف مکان غیر مستقیم بود اما بسیار کم بود. بهتر است برای هر مکان توصیف بیشتری انجام شود تا درک و تصور موقعیت برای خواننده راحت تر شود.
صداها و آواها: توصیف صدا و آوا در متن شما بسیار کم بود. بهتر است برای انتقال و درک بهتر فضا برای خواننده، توصیف بیشتری دربارهی صداها و آواهای اشخاص و محیط داشته باشید. برای مثال تن صدای شخصیتها مثل بم، زیر و ... . و همینطور آواهای موجود در محیط مثل خشخش برگها، صدای پرندگان و... . همینطور جهت صدا و آواها مثل پشتسر، جلو، کنار و... . یا حالت صدا مثل ترسیده، متعجب، خوشحال و... .
احساسات: توصیف احساسات شخصیتها در رمان بسیار کم بود و گاهی اصلا وجود نداشت. بهتر است برای هضم و درک بهتر هر شخصیت توصیف بیشتری دربارهی احساسات آن شخصیت انجام دهید.
زاویه دید: زاویه دید در رمان به موقع و مناسب عوض شده بود، اما بهتر است قبل از تغییر زاویهی دید، ابتدا شخصیت که داستان قرار است از دیدگاه آن بیان شود را اعلام کنید. در طول داستان در برخی بخشها، زاویهی دید به طور ناگهانی عوض میشد و خواننده بعد از خواندن چند خط تازه متوجه ماجرا و عوض شدن زاویهی دید و راوی میشد که باعث گیج شدن خواننده میشود.
کشمکش و تعلیق: کشمکشهای درونی و بیرونی افراد در رمانتان محسوس بود. کشمکشهای درونی مثل فکرها و تصمیمهای مختلف شخصیت اصلی(نیکی) و کشمکشهای بیرونی مثل واژگونی قطار و از دست دادن ساختمان مدرسه کاملا محسوس و قابل درک بود. همچنین معمای قتل الیاس و متهم شدن دنیل( پدر نیکی) به قتل الیاس تعلیق مناسب و کنجکاو کنندهای برای رمان بود.
ایده و پیرنگ: پیرنگ داستان دربارهی دختری جهانگرد بود که یک حادثهی تصادف موجب آشنایی او با یک خانواده شد. ایده به دور از کلیشه بود پردازش نسبتا خوبی هم داشت. در کل رمان دارای ایده و پردازش خوبی بود.
ایرادات نگارشی: ایرادات نگارشی و املایی در رمان کم بود و در این زمینه دقت کافی شده بود. اما ایراد زیادی در نیم فاصلهها بود. بهتر است در گذاشتن نیمفاصلهها بیشتر دقت شود.
باور پذیری: رمان شما از نظر باور پذیری در سطح مناسبی قرار داشت. اتفاقات گفته شده، توصیفات و شخصیتها از نظر باور پذیری قابل درک و مناسب بودند.
سخن آخر: پیشرفتهای بزرگ، حاصل تلاشهای کوچک است. امیدوارم این نقد برایتان مفید بوده باشد. از خواندن رمان زیبایتان لذت بردم.