جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

تبریک تولد درسا

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته سالروز متولدین کاربران انجمن رمان بوک توسط ویتامین با نام تولد درسا ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,204 بازدید, 25 پاسخ و 9 بار واکنش داشته است
نام دسته سالروز متولدین کاربران انجمن رمان بوک
نام موضوع تولد درسا
نویسنده موضوع ویتامین
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط حیدار
موضوع نویسنده

ویتامین

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Feb
8,653
23,178
مدال‌ها
10
3d3bbd79-8128-4c6b-88d7-4c1d83c6cd12.jpg
دانای کل:
بلاخره آن روز فرا رسیده است. پس از چندین روز برنامه‌ریزی و آماده‌سازی همه‌چیز، بلاخره وقتش رسیده است. همگی در اتاق مختص به تاپیک که در تالار مرام‌نامه زده شده است حضور دارند به‌غیر از دو فرد که در تالار سرگرمی در حال گفت و گو هستند.
از زبان درسا:
دیدگانم را می‌گشایم و به دیوار رو‌به‌روی‌ام خیره می‌شوم. آه! دیوار قشنگ من، تو را در خواب می‌دیدم. امّا قبل از این‌که به ادامه‌ی صحبتم با دیوار بپردازم، نفیسه بر روی شانه‌ام ضربه‌ای می‌زند و می‌گوید:
- ای دیوانه! با دیوار سخن می‌گویی؟
اخم‌های‌ام را از عصبانیت به یک‌دیگر نزدیک می‌نمایم و جوابش را می‌دهم:
- نه دیوانه دوّم، اصلاً رهایم‌ کن. تو مگر کار و زندگی نداری که در کنار من نشسته‌ای؟
نفیسه به‌جای جواب دادن به سوال خویش، مرا به جلو پرتاب می‌کند و خودش هم به دنبالم حرکت می‌کند. می‌خواهم به عقب برگردم و از او بپرسم که مرا به کجا می‌برد امّا قبل از این‌که واژه‌ای از دهانم خارج شود، خودش پیش‌دستی می‌کند و زودتر به حرف می‌آید:
- یک واژه به زبان بیاوری، همین‌جا به باد کتک می‌گیرمت.
من هم چون از شدت دیوانگی‌اش اطلاع داشتم، اطاعت کردن از حرفش را به سر‌پیچی کردن ترجیح دادم. بعد هم نفیسه دست مرا گرفت و با هم‌دیگر از درب اصلی سالن تالار سرگرمی خارج می‌شویم و به سمت آسانسور مختص‌ به بخش‌های انجمن حرکت می‌کنیم. به محض رسیدن به آن، واردش می‌شویم. نفیسه کلیدی را از روی صفحه می‌فشارد. با نگاه کوتاهی متوجّه می‌شوم که بر روی کلید «بخش سرآغاز» کلیک کرده است. پس از ایستادن آسانسور، نفیسه دست‌های مرا رها می‌کند و از آسانسور خارج می‌شود. خویش هم به تبعید از او به دنبالش حرکت می‌کنم امّا پس از اندکی حرکت، صدای اعتراضم بلند می‌شود:
- ای نفیسه، آهای آدم آهنی به کجا می‌روی؟
نفیسه می‌ایستد و برای‌ام زبان درمی‌آورد و در جواب سوالم می‌گوید:
- می‌خواهم بروم و کیک تولد میل بنمایم.
چشمانم از شدّت تعجّب گرد می‌شود و با صدایی که به صراحت می‌توان گفت کمی لرز گرفته است، می‌گویم:
- کی...کیک تول...تولد؟ مگر امروز تولد چه کسی ا... .
امّا هنوز جمله‌ام به اتمام نرسیده است که صدای بلند آهنگ از تالار مرام‌نامه به گوشم می‌رسد. نفیسه جیغی سر می‌دهد و من هم پشت سرش با عجله حرکت می‌کنم. هر دو به سمت درب ورودی تالار مرام‌نامه حرکت می‌کنیم و پس از عبور از درب وارد سالن اصلی تالار مرام‌نامه می‌شویم. به سمت درب ساب مناسبت‌ها می‌دویم و پس از ورود به سالن ساب، با دست‌های‌مان بر روی زانو‌های‌مان خم می‌شویم. از شدّت عجله نفس‌های‌مان بند آمده است. امّا هنوز نفسی تازه نکرده‌ام که نفیسه باز هم شروع به دویدن می‌کند و به دنبال منبع صدا می‌گردد. پس از کمی جست و جو متوجّه اتاقی که بر روی درب آن «تولد بامزه‌ پشه‌ای انجمن» نوشته شده است می‌شود و پس از نگاه کوتاهی به خویش باز هم شروع به دویدن می‌کند. امّا من هنوز در شوک عنوان روی درب اتاق هستم. مگر در انجمن چند بامزه پشه‌ای غیر از خویش داریم؟ یع... یعنی این تاپیک برای من زده شده است؟ بعد از ثانیه‌ای مکث و جمع و جور کردن خویش، با عجله به سمت اتاق حرکت کرده و واردش می‌شوم. صدای آهنگ خاموش می‌گردد و حسنا با صدای مارموزانه‌ای به حرف می‌آید:
- به‌به! چه عجب بلاخره تشریف فرما شدید.
- من هنو... هنوز نمی‌دانم ماج... ماجرا چیست.
و به ناگاه صورتم درد می‌گیرد! ویتامین در چشم‌هایم خیره می‌شود و با اندکی حرص، زبان به سخن می‌گشاید:
- بامزه‌ام کجای‌ ماجرا را درک نخواهی کرد؟ امروز تولدت و این هم تاپیک تولدت است.
می‌‌خواهم جوابی بدهم، که از سمت دیگر صدای هستی بلند می‌شود:
- درست است، اتفاق غیرقابل باوری که پیش نیامده است.
و بعد رو به نفیسه که در کنار من ایستاده است می‌کند و می‌گوید:
- نفیسه! نکند هنگام آوردن درسا، سرش را به‌جایی کوبانده باشی؟
ویتامین می‌خواهد جوابی بدهد، که قبل از آن از سوی دیگر اتاق صدای اسما به گوش می‌رسد:
- هستی! حرفت به‌دور از منطق هم نیست. نفیسه راستش را بگو، درسا را قبل از آوردن به این‌جا چه‌کار کردی؟
می‌خواهم برای دفاع از خویش و نفیسه، سخنی بگویم که این‌دفعه دو فرد دیگر ل*ب به سخن می‌گشایند و هم‌زمان می‌گویند:
- مگر امروز تولد نیست، پس این بحث‌ها دیگر برای چیست؟ به تولد‌ بپردازیم.
دانای کل:
درسا در میان افراد حاضر در سالن به‌دنبال صاحب صدا می‌گردد که چشم‌هایش بر روی نور می‌نشیند، که صاحب صدا بوده‌ است. ویتامین که حال ذوق در میان کلامش هویدا است به حرف‌ می‌آید:
- ای جد! یا جد! راست می‌گوید، دیگر وقت جشن گرفتن است.
و پس از این حرف، شمارش معکوس را شروع می‌کند:
- سه، دو و یک... .
در آخر بعد از چند ثانیه، صدای تولدت مبارک همگی حضار رو به درسا در اتاق می‌پیچد:
- تولدت مبارک!
خب‌خب این متن که قرار بود یه‌چیز دیگه باشه امّا خب نشد، که حالا اصلاً مهم نیست تقدیم به خودت
به نام او که مهر، دوستی و تو را آفرید. ثانیه‌ها، ساعت‌ها، روز‌ها، هفته‌ها و ماه‌‌ها همگی این‌ها در کنار یک‌دیگر باعث طولانی شدن عمر انسان می‌شوند. عمر خوب یا بد، چه بخواهی و یا چه نخواهی، زشت یا زیبا می‌گذرد امّا آن چیزی که به عمر روح می‌بخشد چه‌گونه زیستن است. زیستن به خود فرد بستگی دارد امّا انسان‌های دارای قلب پاک به زلالی آب، بهترین عمر را دارند. زندگی تمامش تجربه است و تجربه‌های بیشتر پیوسته باعث بهتر شدن فرد می‌شود پس به دنبال تجربه‌‌های بیشتر باش. زندگی را آن‌چنان بنگر که زاویه‌ی دیدت شادی و خوشی را ببیند. این روز شروعی تازه است و عهده‌ی جدید دنبال کردن اهدافت با تلاش مضاعف به خودت واگذار شده است. زندگی کوتاه است، از تک‌تک لحظات آن لذّت ببر. همچنین این‌که بهترین هدیه امسال همگی ما، بودن در کنار تو بوده است. حال چشم‌هایت را ببند و آرزوهایت را با خود مرور کن؛ چشمان زیبایت را بگشا و آن شمع‌های آغاز سن جدید را از صمیم قلب خاموش بنما.
حالا دیگه بریم و ببینیم تم تولد چی هست.

IMG-20220824-WA0012.jpg
خب چه‌طور شده؟ می‌پسندی؟
البته یه کیک دیگه هم آماده کردیم که به صورتت بکوبُنیم.

IMG-20220824-WA0013.jpg
یه شعر کوچولو هم گفتیم آماده کنیم تا فضا رو بیشتر از چیزی که هست به چندشی ببریم.
برای‌ات یک بغل مریم
که مس*تش می‌شوی هر دم
برای‌ات قدرت آرش
که دشمن را زنی آتش
برای‌ات سفرهایی ساده
حلال و پاک و آماده
برای‌ات یک تن سالم
برای‌ات هر چه خوبی هست
صمیمانه دعا کردم
می‌دونم خیلی طول کشید ها، امّا دیگه وقت هدیه دادن.

IMG-20220824-WA0014.jpg
این هدیه که برات گرفتیم امّا این آهنگ هم به‌عنوان یه هدیه دیگه قبول کن.

راستی تا یادم نرفته یه کلیپ هم داریم ها، ببین چه‌طور شده.
مشاهده فایل‌پیوست 79251-eab189c6351d7113094b6f25b1727cc1.mp4
خب‌خب دیگه فضای انجمن زیادی عاطفی شد، یکی بره ماسک اکسیژن منُ بیاره.
حالا از همه‌ی این‌ها بگذریم،
«تولدت مبارک باشه بامزه پشه‌ای انجمن»

@VISHAR
 

NIRI

سطح
7
 
خانمِ نیری.
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
6,003
26,579
مدال‌ها
12
واسه بار دوم عرض میکنم😌
مبارکهه
 
  • لاو
واکنش‌ها[ی پسندها]: DELVIN
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده انجمن
Apr
7,428
29,261
مدال‌ها
15
مشاهده فایل‌پیوست 80060
دانای کل:
بلاخره آن روز فرا رسیده است. پس از چندین روز برنامه‌ریزی و آماده‌سازی همه‌چیز، بلاخره وقتش رسیده است. همگی در اتاق مختص به تاپیک که در تالار مرام‌نامه زده شده است حضور دارند به‌غیر از دو فرد که در تالار سرگرمی در حال گفت و گو هستند.
از زبان درسا:
دیدگانم را می‌گشایم و به دیوار رو‌به‌روی‌ام خیره می‌شوم. آه! دیوار قشنگ من، تو را در خواب می‌دیدم. امّا قبل از این‌که به ادامه‌ی صحبتم با دیوار بپردازم، نفیسه بر روی شانه‌ام ضربه‌ای می‌زند و می‌گوید:
- ای دیوانه! با دیوار سخن می‌گویی؟
اخم‌های‌ام را از عصبانیت به یک‌دیگر نزدیک می‌نمایم و جوابش را می‌دهم:
- نه دیوانه دوّم، اصلاً رهایم‌ کن. تو مگر کار و زندگی نداری که در کنار من نشسته‌ای؟
نفیسه به‌جای جواب دادن به سوال خویش، مرا به جلو پرتاب می‌کند و خودش هم به دنبالم حرکت می‌کند. می‌خواهم به عقب برگردم و از او بپرسم که مرا به کجا می‌برد امّا قبل از این‌که واژه‌ای از دهانم خارج شود، خودش پیش‌دستی می‌کند و زودتر به حرف می‌آید:
- یک واژه به زبان بیاوری، همین‌جا به باد کتک می‌گیرمت.
من هم چون از شدت دیوانگی‌اش اطلاع داشتم، اطاعت کردن از حرفش را به سر‌پیچی کردن ترجیح دادم. بعد هم نفیسه دست مرا گرفت و با هم‌دیگر از درب اصلی سالن تالار سرگرمی خارج می‌شویم و به سمت آسانسور مختص‌ به بخش‌های انجمن حرکت می‌کنیم. به محض رسیدن به آن، واردش می‌شویم. نفیسه کلیدی را از روی صفحه می‌فشارد. با نگاه کوتاهی متوجّه می‌شوم که بر روی کلید «بخش سرآغاز» کلیک کرده است. پس از ایستادن آسانسور، نفیسه دست‌های مرا رها می‌کند و از آسانسور خارج می‌شود. خویش هم به تبعید از او به دنبالش حرکت می‌کنم امّا پس از اندکی حرکت، صدای اعتراضم بلند می‌شود:
- ای نفیسه، آهای آدم آهنی به کجا می‌روی؟
نفیسه می‌ایستد و برای‌ام زبان درمی‌آورد و در جواب سوالم می‌گوید:
- می‌خواهم بروم و کیک تولد میل بنمایم.
چشمانم از شدّت تعجّب گرد می‌شود و با صدایی که به صراحت می‌توان گفت کمی لرز گرفته است، می‌گویم:
- کی...کیک تول...تولد؟ مگر امروز تولد چه کسی ا... .
امّا هنوز جمله‌ام به اتمام نرسیده است که صدای بلند آهنگ از تالار مرام‌نامه به گوشم می‌رسد. نفیسه جیغی سر می‌دهد و من هم پشت سرش با عجله حرکت می‌کنم. هر دو به سمت درب ورودی تالار مرام‌نامه حرکت می‌کنیم و پس از عبور از درب وارد سالن اصلی تالار مرام‌نامه می‌شویم. به سمت درب ساب مناسبت‌ها می‌دویم و پس از ورود به سالن ساب، با دست‌های‌مان بر روی زانو‌های‌مان خم می‌شویم. از شدّت عجله نفس‌های‌مان بند آمده است. امّا هنوز نفسی تازه نکرده‌ام که نفیسه باز هم شروع به دویدن می‌کند و به دنبال منبع صدا می‌گردد. پس از کمی جست و جو متوجّه اتاقی که بر روی درب آن «تولد بامزه‌ پشه‌ای انجمن» نوشته شده است می‌شود و پس از نگاه کوتاهی به خویش باز هم شروع به دویدن می‌کند. امّا من هنوز در شوک عنوان روی درب اتاق هستم. مگر در انجمن چند بامزه پشه‌ای غیر از خویش داریم؟ یع... یعنی این تاپیک برای من زده شده است؟ بعد از ثانیه‌ای مکث و جمع و جور کردن خویش، با عجله به سمت اتاق حرکت کرده و واردش می‌شوم. صدای آهنگ خاموش می‌گردد و حسنا با صدای مارموزانه‌ای به حرف می‌آید:
- به‌به! چه عجب بلاخره تشریف فرما شدید.
- من هنو... هنوز نمی‌دانم ماج... ماجرا چیست.
و به ناگاه صورتم درد می‌گیرد! ویتامین در چشم‌هایم خیره می‌شود و با اندکی حرص، زبان به سخن می‌گشاید:
- بامزه‌ام کجای‌ ماجرا را درک نخواهی کرد؟ امروز تولدت و این هم تاپیک تولدت است.
می‌‌خواهم جوابی بدهم، که از سمت دیگر صدای هستی بلند می‌شود:
- درست است، اتفاق غیرقابل باوری که پیش نیامده است.
و بعد رو به نفیسه که در کنار من ایستاده است می‌کند و می‌گوید:
- نفیسه! نکند هنگام آوردن درسا، سرش را به‌جایی کوبانده باشی؟
ویتامین می‌خواهد جوابی بدهد، که قبل از آن از سوی دیگر اتاق صدای اسما به گوش می‌رسد:
- هستی! حرفت به‌دور از منطق هم نیست. نفیسه راستش را بگو، درسا را قبل از آوردن به این‌جا چه‌کار کردی؟
می‌خواهم برای دفاع از خویش و نفیسه، سخنی بگویم که این‌دفعه دو فرد دیگر ل*ب به سخن می‌گشایند و هم‌زمان می‌گویند:
- مگر امروز تولد نیست، پس این بحث‌ها دیگر برای چیست؟ به تولد‌ بپردازیم.
دانای کل:
درسا در میان افراد حاضر در سالن به‌دنبال صاحب صدا می‌گردد که چشم‌هایش بر روی نور می‌نشیند، که صاحب صدا بوده‌ است. ویتامین که حال ذوق در میان کلامش هویدا است به حرف‌ می‌آید:
- ای جد! یا جد! راست می‌گوید، دیگر وقت جشن گرفتن است.
و پس از این حرف، شمارش معکوس را شروع می‌کند:
- سه، دو و یک... .
در آخر بعد از چند ثانیه، صدای تولدت مبارک همگی حضار رو به درسا در اتاق می‌پیچد:
- تولدت مبارک!
خب‌خب این متن که قرار بود یه‌چیز دیگه باشه امّا خب نشد، که حالا اصلاً مهم نیست تقدیم به خودت
به نام او که مهر، دوستی و تو را آفرید. ثانیه‌ها، ساعت‌ها، روز‌ها، هفته‌ها و ماه‌‌ها همگی این‌ها در کنار یک‌دیگر باعث طولانی شدن عمر انسان می‌شوند. عمر خوب یا بد، چه بخواهی و یا چه نخواهی، زشت یا زیبا می‌گذرد امّا آن چیزی که به عمر روح می‌بخشد چه‌گونه زیستن است. زیستن به خود فرد بستگی دارد امّا انسان‌های دارای قلب پاک به زلالی آب، بهترین عمر را دارند. زندگی تمامش تجربه است و تجربه‌های بیشتر پیوسته باعث بهتر شدن فرد می‌شود پس به دنبال تجربه‌‌های بیشتر باش. زندگی را آن‌چنان بنگر که زاویه‌ی دیدت شادی و خوشی را ببیند. این روز شروعی تازه است و عهده‌ی جدید دنبال کردن اهدافت با تلاش مضاعف به خودت واگذار شده است. زندگی کوتاه است، از تک‌تک لحظات آن لذّت ببر. همچنین این‌که بهترین هدیه امسال همگی ما، بودن در کنار تو بوده است. حال چشم‌هایت را ببند و آرزوهایت را با خود مرور کن؛ چشمان زیبایت را بگشا و آن شمع‌های آغاز سن جدید را از صمیم قلب خاموش بنما.
حالا دیگه بریم و ببینیم تم تولد چی هست.

مشاهده فایل‌پیوست 80059
خب چه‌طور شده؟ می‌پسندی؟
البته یه کیک دیگه هم آماده کردیم که به صورتت بکوبُنیم.

مشاهده فایل‌پیوست 80058
یه شعر کوچولو هم گفتیم آماده کنیم تا فضا رو بیشتر از چیزی که هست به چندشی ببریم.
برای‌ات یک بغل مریم
که مس*تش می‌شوی هر دم
برای‌ات قدرت آرش
که دشمن را زنی آتش
برای‌ات سفرهایی ساده
حلال و پاک و آماده
برای‌ات یک تن سالم
برای‌ات هر چه خوبی هست
صمیمانه دعا کردم
می‌دونم خیلی طول کشید ها، امّا دیگه وقت هدیه دادن.

مشاهده فایل‌پیوست 80057
این هدیه که برات گرفتیم امّا این آهنگ هم به‌عنوان یه هدیه دیگه قبول کن.

راستی تا یادم نرفته یه کلیپ هم داریم ها، ببین چه‌طور شده.
مشاهده فایل‌پیوست 80056
خب‌خب دیگه فضای انجمن زیادی عاطفی شد، یکی بره ماسک اکسیژن منُ بیاره.
حالا از همه‌ی این‌ها بگذریم،
«تولدت مبارک باشه بامزه پشه‌ای انجمن»

@VISHAR
تبریک می‌گم💙
انشالله به هر چیزی می‌خوای برسی
الهی درد و بلات بخوره تو سر دبیر ریاضیم
الهی خوشبخت شی
الهی کلی لواشک و شکلات داشته باشی
الهی رتبه ۱ کنکور شی
 
  • لاو
واکنش‌ها[ی پسندها]: DELVIN

Smile

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Jun
1,742
2,544
مدال‌ها
2
تولدت مبارک عزیز دلممم 🤍✨
امیدوارم هر سال مهربون تر از سال قبل بشی. و به همه آرزوهات هم برسی گل من:) 🌈
🫂
 
  • لاو
واکنش‌ها[ی پسندها]: DELVIN

Ath ZDR

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jun
165
637
مدال‌ها
2
وایی خدا تولدت مبارک درسام:)
الهی که به ارزوهای قشنگ برسی♡
 
  • لاو
واکنش‌ها[ی پسندها]: DELVIN

DELVIN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
Jun
13,756
32,215
مدال‌ها
10
مشاهده فایل‌پیوست 80060
دانای کل:
بلاخره آن روز فرا رسیده است. پس از چندین روز برنامه‌ریزی و آماده‌سازی همه‌چیز، بلاخره وقتش رسیده است. همگی در اتاق مختص به تاپیک که در تالار مرام‌نامه زده شده است حضور دارند به‌غیر از دو فرد که در تالار سرگرمی در حال گفت و گو هستند.
از زبان درسا:
دیدگانم را می‌گشایم و به دیوار رو‌به‌روی‌ام خیره می‌شوم. آه! دیوار قشنگ من، تو را در خواب می‌دیدم. امّا قبل از این‌که به ادامه‌ی صحبتم با دیوار بپردازم، نفیسه بر روی شانه‌ام ضربه‌ای می‌زند و می‌گوید:
- ای دیوانه! با دیوار سخن می‌گویی؟
اخم‌های‌ام را از عصبانیت به یک‌دیگر نزدیک می‌نمایم و جوابش را می‌دهم:
- نه دیوانه دوّم، اصلاً رهایم‌ کن. تو مگر کار و زندگی نداری که در کنار من نشسته‌ای؟
نفیسه به‌جای جواب دادن به سوال خویش، مرا به جلو پرتاب می‌کند و خودش هم به دنبالم حرکت می‌کند. می‌خواهم به عقب برگردم و از او بپرسم که مرا به کجا می‌برد امّا قبل از این‌که واژه‌ای از دهانم خارج شود، خودش پیش‌دستی می‌کند و زودتر به حرف می‌آید:
- یک واژه به زبان بیاوری، همین‌جا به باد کتک می‌گیرمت.
من هم چون از شدت دیوانگی‌اش اطلاع داشتم، اطاعت کردن از حرفش را به سر‌پیچی کردن ترجیح دادم. بعد هم نفیسه دست مرا گرفت و با هم‌دیگر از درب اصلی سالن تالار سرگرمی خارج می‌شویم و به سمت آسانسور مختص‌ به بخش‌های انجمن حرکت می‌کنیم. به محض رسیدن به آن، واردش می‌شویم. نفیسه کلیدی را از روی صفحه می‌فشارد. با نگاه کوتاهی متوجّه می‌شوم که بر روی کلید «بخش سرآغاز» کلیک کرده است. پس از ایستادن آسانسور، نفیسه دست‌های مرا رها می‌کند و از آسانسور خارج می‌شود. خویش هم به تبعید از او به دنبالش حرکت می‌کنم امّا پس از اندکی حرکت، صدای اعتراضم بلند می‌شود:
- ای نفیسه، آهای آدم آهنی به کجا می‌روی؟
نفیسه می‌ایستد و برای‌ام زبان درمی‌آورد و در جواب سوالم می‌گوید:
- می‌خواهم بروم و کیک تولد میل بنمایم.
چشمانم از شدّت تعجّب گرد می‌شود و با صدایی که به صراحت می‌توان گفت کمی لرز گرفته است، می‌گویم:
- کی...کیک تول...تولد؟ مگر امروز تولد چه کسی ا... .
امّا هنوز جمله‌ام به اتمام نرسیده است که صدای بلند آهنگ از تالار مرام‌نامه به گوشم می‌رسد. نفیسه جیغی سر می‌دهد و من هم پشت سرش با عجله حرکت می‌کنم. هر دو به سمت درب ورودی تالار مرام‌نامه حرکت می‌کنیم و پس از عبور از درب وارد سالن اصلی تالار مرام‌نامه می‌شویم. به سمت درب ساب مناسبت‌ها می‌دویم و پس از ورود به سالن ساب، با دست‌های‌مان بر روی زانو‌های‌مان خم می‌شویم. از شدّت عجله نفس‌های‌مان بند آمده است. امّا هنوز نفسی تازه نکرده‌ام که نفیسه باز هم شروع به دویدن می‌کند و به دنبال منبع صدا می‌گردد. پس از کمی جست و جو متوجّه اتاقی که بر روی درب آن «تولد بامزه‌ پشه‌ای انجمن» نوشته شده است می‌شود و پس از نگاه کوتاهی به خویش باز هم شروع به دویدن می‌کند. امّا من هنوز در شوک عنوان روی درب اتاق هستم. مگر در انجمن چند بامزه پشه‌ای غیر از خویش داریم؟ یع... یعنی این تاپیک برای من زده شده است؟ بعد از ثانیه‌ای مکث و جمع و جور کردن خویش، با عجله به سمت اتاق حرکت کرده و واردش می‌شوم. صدای آهنگ خاموش می‌گردد و حسنا با صدای مارموزانه‌ای به حرف می‌آید:
- به‌به! چه عجب بلاخره تشریف فرما شدید.
- من هنو... هنوز نمی‌دانم ماج... ماجرا چیست.
و به ناگاه صورتم درد می‌گیرد! ویتامین در چشم‌هایم خیره می‌شود و با اندکی حرص، زبان به سخن می‌گشاید:
- بامزه‌ام کجای‌ ماجرا را درک نخواهی کرد؟ امروز تولدت و این هم تاپیک تولدت است.
می‌‌خواهم جوابی بدهم، که از سمت دیگر صدای هستی بلند می‌شود:
- درست است، اتفاق غیرقابل باوری که پیش نیامده است.
و بعد رو به نفیسه که در کنار من ایستاده است می‌کند و می‌گوید:
- نفیسه! نکند هنگام آوردن درسا، سرش را به‌جایی کوبانده باشی؟
ویتامین می‌خواهد جوابی بدهد، که قبل از آن از سوی دیگر اتاق صدای اسما به گوش می‌رسد:
- هستی! حرفت به‌دور از منطق هم نیست. نفیسه راستش را بگو، درسا را قبل از آوردن به این‌جا چه‌کار کردی؟
می‌خواهم برای دفاع از خویش و نفیسه، سخنی بگویم که این‌دفعه دو فرد دیگر ل*ب به سخن می‌گشایند و هم‌زمان می‌گویند:
- مگر امروز تولد نیست، پس این بحث‌ها دیگر برای چیست؟ به تولد‌ بپردازیم.
دانای کل:
درسا در میان افراد حاضر در سالن به‌دنبال صاحب صدا می‌گردد که چشم‌هایش بر روی نور می‌نشیند، که صاحب صدا بوده‌ است. ویتامین که حال ذوق در میان کلامش هویدا است به حرف‌ می‌آید:
- ای جد! یا جد! راست می‌گوید، دیگر وقت جشن گرفتن است.
و پس از این حرف، شمارش معکوس را شروع می‌کند:
- سه، دو و یک... .
در آخر بعد از چند ثانیه، صدای تولدت مبارک همگی حضار رو به درسا در اتاق می‌پیچد:
- تولدت مبارک!
خب‌خب این متن که قرار بود یه‌چیز دیگه باشه امّا خب نشد، که حالا اصلاً مهم نیست تقدیم به خودت
به نام او که مهر، دوستی و تو را آفرید. ثانیه‌ها، ساعت‌ها، روز‌ها، هفته‌ها و ماه‌‌ها همگی این‌ها در کنار یک‌دیگر باعث طولانی شدن عمر انسان می‌شوند. عمر خوب یا بد، چه بخواهی و یا چه نخواهی، زشت یا زیبا می‌گذرد امّا آن چیزی که به عمر روح می‌بخشد چه‌گونه زیستن است. زیستن به خود فرد بستگی دارد امّا انسان‌های دارای قلب پاک به زلالی آب، بهترین عمر را دارند. زندگی تمامش تجربه است و تجربه‌های بیشتر پیوسته باعث بهتر شدن فرد می‌شود پس به دنبال تجربه‌‌های بیشتر باش. زندگی را آن‌چنان بنگر که زاویه‌ی دیدت شادی و خوشی را ببیند. این روز شروعی تازه است و عهده‌ی جدید دنبال کردن اهدافت با تلاش مضاعف به خودت واگذار شده است. زندگی کوتاه است، از تک‌تک لحظات آن لذّت ببر. همچنین این‌که بهترین هدیه امسال همگی ما، بودن در کنار تو بوده است. حال چشم‌هایت را ببند و آرزوهایت را با خود مرور کن؛ چشمان زیبایت را بگشا و آن شمع‌های آغاز سن جدید را از صمیم قلب خاموش بنما.
حالا دیگه بریم و ببینیم تم تولد چی هست.

مشاهده فایل‌پیوست 80059
خب چه‌طور شده؟ می‌پسندی؟
البته یه کیک دیگه هم آماده کردیم که به صورتت بکوبُنیم.

مشاهده فایل‌پیوست 80058
یه شعر کوچولو هم گفتیم آماده کنیم تا فضا رو بیشتر از چیزی که هست به چندشی ببریم.
برای‌ات یک بغل مریم
که مس*تش می‌شوی هر دم
برای‌ات قدرت آرش
که دشمن را زنی آتش
برای‌ات سفرهایی ساده
حلال و پاک و آماده
برای‌ات یک تن سالم
برای‌ات هر چه خوبی هست
صمیمانه دعا کردم
می‌دونم خیلی طول کشید ها، امّا دیگه وقت هدیه دادن.

مشاهده فایل‌پیوست 80057
این هدیه که برات گرفتیم امّا این آهنگ هم به‌عنوان یه هدیه دیگه قبول کن.

راستی تا یادم نرفته یه کلیپ هم داریم ها، ببین چه‌طور شده.
مشاهده فایل‌پیوست 80056
خب‌خب دیگه فضای انجمن زیادی عاطفی شد، یکی بره ماسک اکسیژن منُ بیاره.
حالا از همه‌ی این‌ها بگذریم،
«تولدت مبارک باشه بامزه پشه‌ای انجمن»

@VISHAR
کویینم، این بهترین تولدی بود که می‌شد داشت و از تک‌تکتون ممنونم که انقدر بهم لطف دارین🥺💖
دستتون دردنکنه، فقط بی‌زحمت اون کیکو به‌جای صورت من بکوب تو صورت نفیسه ممنون!
 

Nafish.H

سطح
3
 
𝓃ℯ𝓋ℯ𝓇 𝓂𝒾𝓃𝒹.
کاربر ویژه انجمن
نویسنده انجمن
May
2,234
21,422
مدال‌ها
5
کویینم، این بهترین تولدی بود که می‌شد داشت و از تک‌تکتون ممنونم که انقدر بهم لطف دارین🥺💖
دستتون دردنکنه، فقط بی‌زحمت اون کیکو به‌جای صورت من بکوب تو صورت نفیسه ممنون!
من بچه‌ی خوبی‌ام!

تولدت مبارک دَرسای عزیزم!
 

وآنیل

سطح
0
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Jul
958
3,364
مدال‌ها
2
کویینم، این بهترین تولدی بود که می‌شد داشت و از تک‌تکتون ممنونم که انقدر بهم لطف دارین🥺💖
دستتون دردنکنه، فقط بی‌زحمت اون کیکو به‌جای صورت من بکوب تو صورت نفیسه ممنون
تولدت مبارکه گلم ... انشالله ۱۲۰۰۰۰ سال زنده باشی
 
  • گل
واکنش‌ها[ی پسندها]: DELVIN

ILLUSION

سطح
8
 
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری انجمن
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
Mar
3,438
38,890
مدال‌ها
13


67153_ad05f9f7e9b0261da9d2dad1014c7c49.gif

فشار عزیزم♡
امیدوارم همیشه لبت خندون،
دلت شاد،
دشمنات ناشاد،
سرت سلامت
و زندگیت سرشار آرامش باشه.
ورق جدید زندگیت پر باشه از اتفاقات قشنگ و امید و عشق و سلامتی.
تولدت پرتکرار
و خیلی مبارک(⊙_☉)♡ℒฺℴฺνℯฺ♡
nody-عکس-تصویر-زمینه-قلبی-زیبا-1625254963.gif
 

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,175
9,176
مدال‌ها
7
تولدت مبارک عزیزم آرزو میکنم که روحت سرشار از عشق، روشنایی و امید باشه.
 
  • گل
واکنش‌ها[ی پسندها]: DELVIN
بالا پایین