جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

در حال تایپ [آشوبگران] اثر «هانا تاج کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تایپ رمان توسط H.bahrami با نام [آشوبگران] اثر «هانا تاج کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 203 بازدید, 3 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته تایپ رمان
نام موضوع [آشوبگران] اثر «هانا تاج کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع H.bahrami
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط -pariya-
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

H.bahrami

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Oct
5
17
مدال‌ها
2
"رمان آشوبگران"
به قلم هانا تاج
ژانر: تریلر ، ماجراجویی (با چاشنی طنز تلخ)
عضو گپ نظارت: S.O.W(8)

خلاصه:

وستا دختری که بازیگر ماهر و نقش اول تئاترِ...
یک شب بعد از اجرای تئاتر،اتفاقاتی براش رخ میده که زندگیش از روال عادی خارج میشه...
نه تنها خودش بلکه خواهر دوقلوش هم درگیر این مسائل میشه...
بقیه ماجرا رو از خودش بشنویم ...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

آساهیر

سطح
7
 
GELOFEN
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
6,024
26,736
مدال‌ها
12
مشاهده فایل‌پیوست 86064




"باسمه تعالی"


نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن رمان خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود، قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید.

قوانین تایپ رمان

و برای پرسش سوالات و رفع اشکالات خود در رابطه با رمان، به لینک زیر مراجعه کنید.
پرسش و پاسخ تایپ رمان

قبل از ارسال پارت تاپیک آموزشی درست نویسی را با دقت مطالعه کنید.
درست نویسی- مطالعه این آموزشات اجباری است.
مدیران در صورتی که متوجه اشکالات شما در درست نویسی شوند برای شما ناظر تعیین می‌کنند.

شما می‌توانید با ارسال دو پارت ابتدایی اثر تاپیک نقد کاربران را ایجاد کنید.
پس از ارسال پست اول، از کاربران بخواهید تا نظرات خود را در قالب نقد درباره هر جز از رمان بازگو کنند.
«درخواست نقد توسط کاربران»

دوستان عزیز برای سفارش جلد رمان خود بعد ۱۵ پست در تاپیک زیر درخواست دهید.

درخواست جلد

چنان‌چه قصد دارید اثرتان را با تیزر تبلیغ کنید، درخواست تهیه کلیپ توسط تیم تدوین دهید.
«درخواست تیزر»

پس از 30 پارت در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید.

درخواست نقد شورا

می‌توانید پس از ویرایش اثر خود با توجه به نقد، به تاپیک زیر مراجعه کنید و بعد از خواندن شرایط و با داشتن شرایط، درخواست تگ دهید.
درخواست تگ

و پس پایان یافتن رمان، در تاپیک زیر با توجه به قوانین اعلام نمایید. حتماً تمامی پارت‌ها باید تایید ناظر را دارا باشند.
اعلام پایان رمان



با تشکر از همراهی شما
|کادر مدیریت بخش کتاب|
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: H.bahrami
موضوع نویسنده

H.bahrami

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Oct
5
17
مدال‌ها
2
"آشوبگران "​

"پارت یک"

«حال و هوای قصه من رنگ و بوی تک درخت نارنج توی حیاط خانه مادر بزرگ را داشت...!

همانقدر زیبا بود و خواستنی !

اما میشنویم از درخت نارنج سر سبز ،که یکباره سبزی برگ هایش با خاکستر قهوه ای روی زمین جابجا کرد...

نارنج که سوخت،روح از آن خانه پر زد و رفت.

پاییز پر، زندگی پر، عاشقی پر!

در اوج سرمای فصل سپید پوش معروف،قصه من هم متوقف شده بود که...

خورشید همان آشوبگر سرما، ذره ذره جان زمستان پا شکسته را گرفت .

رحم نداشت ،خودش هم میدانست...

اما با تمام بی رحمی هایش، بر روی خاک دست نوازش کشید و...

نهال های تازه کاشته شده را سر و سامان داد.

دایه ای مهربان تر از مادر شده بود ...

آری!

نهال نارنج باز هم شکوفه داد.

تقدیر دست آشوبگری چون خورشید رادر دستان خاک قرار داد و آب را از ابر های تکه شده ،بر روی زمین جاری ساخت!

و این گونه شد که نارنج در بین آشوبگران قد کشید و میوه داد...»



با خوندن خلاصه پشت کتاب ،دوباره لابه لای خاطراتم غرق شدم...

ذهنم به چند سال قبل برگشت...

***

(‌ رستا )

(گذشته)

مشغول درست کردن سالاد بودم که زنگ خونه به صدا درومد...

مامان داخل اتاق بود و با شنیدن صدای زنگ، بلند صدام زد و گف:

- رستا مامان برو ببین کیه...

- باشه مامان...

شنل بلند سورمه ایمو تنم کردم و با انداختن کلاهش رو سرم رفتم بیرون...

از توی حیاط شروع کردم به صدا زد:

- کیه؟!

- منم رستا درو باز کن

- اع تویی... اومدم

درو باز کردم و با وِستایی که بخاطر نقشش داخل تئاتر گریم شده بود مواجه شدم...

اگه نمیدونستم رنگ های قرمزی که روی دستشه گریمه، حتما شک میکردم که با کسی دعوا کرده یا حتی چاقو خورده...

گریمش خیلی طبیعی بود.

- من که رفتم داخل اما اگه میخوای تو این سرما منجمد نشی پیشنهاد میکنم بیای خونه...

- اومدم.

از پشت که براندازش میکنم یک لبخند تحسین انگیز روی لبم شکل میگیره...

وارد خونه که شدم، موج گرما به صورتم زد.

هوای زمستون اینجا بد به دل میشینه.

ادامه سالاد رو درست کردم و همونجور که ظرف هارو میشستم، روبه وِستا که دوش گرفته بود

و سرش حوله پیچ شده بود، گفتم:

- نقشت چیبود که انقدر خونی شده بودی...

مثل همیشه خشک و سرد، اما صبورانه جوابم رو داد...

- پسر غیرتی که سر ناموسش دعوا میکنه...

- اووو چه ترکیب جذابی، چقدر هم بهت میاد که آبجی خانوم...

- برو حال بهم زن!

- خودت برو ضد حال...

- بجای این که کَل کَل کنید بیاید سفره رو بچینید موش و گربه...

با صدای مامان هر دو وسایل سفره رو آوردیم و روی زمین پهن کردیم.

جدیداً مامان بخاطر کمر دردش نمیتونه پشت میز بنشینه...

شام مثل همیشه در سکوت کامل و بدون هیچ صحبت اضافه ای صرف شد.

بعد شام هر کسی به اتاقش رفت.

خونه تقریبا ویلایی، وسط جنگل خوفناک و مه آلود شمال ایران!

شیشه ها بخاطر تناقض گرمای داخل خونه و سرمای پشت پنجره، بخار کردند.

طبق عادت کودکی، دستم رو روی بخارات شیشه کشیدم.

این کار یک حس خنکی و تازگی در من ایجاد می‌کرد

همونطور که به شیشه زُل زده بودم، اتفاقی چشمم زووم کرد روی اون طرف پنجره!

جایی که پر از درخت بود و قطعا این موقع شب که تقریبا نزدیک به نیمه شبم هست، کسی نباید اونجا باشه!

•• •• •• •• •• •• •• •• •• •• •• •• •• •• ••

ادامه دارد
 

-pariya-

سطح
6
 
[ مدیر ارشدبخش علوم و فناوری ]
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
مدیر تالار رمان
مترجم ارشد انجمن
آموزگار انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
25,401
51,445
مدال‌ها
12
نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.
[..کادر مدیریت بخش کتاب..]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین