جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

متن آهنگ باد پیچید تو مزرعه‌ی گندم | سورنا

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دانلود موسیقی توسط VIXEN با نام باد پیچید تو مزرعه‌ی گندم | سورنا ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,700 بازدید, 1 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته دانلود موسیقی
نام موضوع باد پیچید تو مزرعه‌ی گندم | سورنا
نویسنده موضوع VIXEN
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط VIXEN
موضوع نویسنده

VIXEN

سطح
6
 
"دخترِ آ. بهرنگی"
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
3,056
28,975
مدال‌ها
8
باد پیچید تو مزرعه ی گندم
پشت زمینای خونه ی پدربزرگ
اینجا کویره
گرم، خشک، سخت ،بزرگ
گفتم یادته نواختی برامون
با گندما سوت سوتک ساختی برامون
اومد یادم اومد یادش و ساخت
سوت سوتک رو بازم نواخت
بازم نواخت ، بادم نواخت
گندما می رقصیدن

اون بازم نواخت
پشت به من بود
وقتی برگشت دیدم
چشم.هاش درخشیدن
ولی بازم نواخت
زندگی گاهی ورم می کنه
سعی کن آروم باش و متین
سقوط کن به عمق رها شو
مثل نفس های عمیق
رهایی فرار نیست پشت هر گره
یه شیوه ی مبارزه است
این رو به رو شدن یعنی لمس واقعیت
و فراری از پناهگاه متنفره
باد پیچید تو مزرعه ی گندم
گرم شدم من همه ی سرد رو
ایستادم احساس از حضوم گذشت
اشک درد رو شست غروبم شکست
باد پیچید تو مزرعه ی گندم
آزاد شدم من همه ی درد رو
مرحم گذاشت رو زخم های بازم
ورودم به قعر ، سقوطم به زخم

این منم یه انسان سخت
که دنبال صحنه می گرده
جاری تو پهنای مرگ ، گرچه می ترسه
بدون لحظه ای وقفه به سمت آینده
اون گلوله ای که می شه
شلیک هرگز به اسلحه بر نمی گرده

در انتهای هر زمستان
که دست ها و ساقه ها
غروب می کند
آخرین انار دنیا به روی
سنگ فرشی از جنس خون
غروب می کند
در انتهای این تباهی
انتهای این هوای بد
انتهای کوچه های یاس
بن بست ها غروب می کند
در انتهای تن جان غروب می کند
در انتهای شب جهان غروب می کند
در انتهای فقر نان غروب می کند
و در انتهای آخرین رعد
و آخرین ستاره
آسمان غروب می کند
و باران غروب می کند
سواران غروب می کند
نامداران غروب می کند
تیر های چوبی از روی شونه‌های
بردگان غروب می کند
در این سراسر غرق تباهی
آفتاب و آفتابگردان
و مزرعه های سرگردان
غروب می کند
اینجا که فواره ها جعل آبند
آبشاران غروب می کند
مثل تو که آخرین بند سرخ قامتت
به روی بومی از خیابان
غروب می کند
خیابان غروب می کند

این منم یه انسان سخت
که دنبال صحنه می گرده
جاری تو پهنای مرگ ، گرچه می ترسه
بدون لحظه ای وقفه به سمت آینده
اون گلوله ای که می شه شلیک هرگز

به اسلحه بر نمی گرده
 
موضوع نویسنده

VIXEN

سطح
6
 
"دخترِ آ. بهرنگی"
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
3,056
28,975
مدال‌ها
8
باد پیچید تو مزرعه‌ی گندم از علی سورنا
 
بالا پایین