جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء انشا با موضوعات متنوع

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه انشاء توسط Hera. با نام انشا با موضوعات متنوع ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 7,832 بازدید, 209 پاسخ و 6 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه انشاء
نام موضوع انشا با موضوعات متنوع
نویسنده موضوع Hera.
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Hera.
موضوع نویسنده

Hera.

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
4,122
18,196
مدال‌ها
3
موضوع همکاری در مدرسه
مدرسه خانه دوم ماست همه ما بارها این جمله را شنیده‌ایم اما شاید کاملا به معنی آن توجه نکرده باشیم. همانطور که ما در خانه خود وظایفی داریم و باید با خانواده در حفظ خانه و خانواده همکاری کنیم در مدرسه هم باید با معلمان و مسئولان مدرسه در حفظ و نگهداری مدرسه همکاری کنیم.
معلمان و مدیر مدرسه همواره تلاش می‌کنند تا با همه‌ی توان و انرژی خود به ما علم، هنر و زندگی در جامعه را بیاموزند. هر کسی باید در حد توان و انرژی خود با آنها همکاری کند تا بتوانند با علاقه و انرژی بیشتری کار خود را انجام دهند. حال شاید از خود بپرسید چه کارهایی را می‌توانیم انجام دهیم تا با معلمان و مدیر مدرسه همکاری کرده باشیم؟
حفظ تمیزی و نظافت محیط مدرسه اولین وظیفه ما درمدرسه است. تمیزی و نظافت محیط تحصیلی ما باعث لذت بردن خودمان از درس و دانش آموزان بعد از ما خواهد بود. رعایت نظافت فردی هم خیلی مهم است. دانش آموز باید مرتب و منظم باشد.
یکی دیگر از این کارها کمک به یکدیگر در تحصیل است. مثلا اگر همکلاسی ما در درسی ضعیف باشد ما با کمک کردن به او در آن درس می‌توانیم با معلم خود همکاری کنیم تا همکلاسی ما از درسی عقب نماند و نمره درسی همه ما بالا باشد.
از دیگر کارهایی که همکاری در مدرسه محسوب می‌شود منظم بودن و از شلوغی و آشفتگی در کلاس خودداری کردن است. اگر ما نظم کلاس را حفظ کنیم به مدیر و ناظممان کمک کرد‌ه‌ایم. همین نظم باعث کمتر هدر رفتن انرژی معلم سرکلاس می‌شود تا او این انرژی را صرف تعلیم ما نماید.
مراقبت از وسایل آموزش و کلاس نیز یکی دیگر از انواع همکاری در مدرسه است. ما باید وسایل و امکاناتی که مدرسه در اختیارمان گذاشته را مانند وسایل شخصی خود بدانیم و از آنها مواظبت کنیم و آسیبی به آنها نزنیم. و اینطور ما میتوانیم به عنوان یک دانش آموز در پیشرفت مدرسه همکاری کنیم.
همکاری در مدرسه باعث می‌شود تا ما عادت همکاری کردن در جامعه را نیز یاد بگیریم که این به پیشرفت ما در آینده کمک می‌کند و از ما یک فرد مسئول و فعال می‌‌سازد.
هر قدمی که ما برای پیشرفت محیط تحصیلمان انجام می‌دهیم در زندگی شخصی ما تاثیر می‌گذارد. داشتن روحیه همکاری در بین ما دانش آموزان می‌تواند یک الگو برای کسانی شود که تازه به مدرسه می‌آیند تا آنها هم مثل ما در حفظ و نگهداری مدرسه کوشا باشند.
 
موضوع نویسنده

Hera.

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
4,122
18,196
مدال‌ها
3
موضوع یک روز پاییزی
صبح یک روز پاییزی وقتی صدای بارش قطرات باران بر روی سقف و نورگیر حیاط میخورد از خواب بیدار شدم. به سمت پنجره رفتم و آن را باز کردم آفتاب هنوز طلوع نکرده بود و همراه باران، بوی خاک نم خورده وارد اتاق شد.
هنوز دوساعت تا زمان رفتن به مدرسه مانده بود. آسمان تاریکتر از روزهای معمولی بود چرا که ابرها آسمان را پوشانده بودند. نفس عمیقی کشیدم تا هوای تازه و بوی باران را تنفس کنم. حس تازگی و سرزندگی در من ایجاد شده بود. همه جا ساکت بود و صدایی به گوش نمی‌ رسید.
باران به شدت می‌بارید و هوا کمی سرد بود. تصمیم گرفتم قبل از بیدار شدن مادر، برای صبحانه نان تازه بخرم. به سرعت لباس گرم و مناسبی پوشیدم و چتر مشکی پدر را که پشت در اتاق آویزان بود برداشتم و آرام بیرون رفتم. باران برگ‌های کف حیاط را خیس کرده بود و زیبایی خاصی به آنها داده بود.
درختان با اینکه برگی رویشان نمانده بود اما زیبا به نظر می‌رسیدند. از در بیرون رفتم و نگاهی به کوچه خلوت انداختم. کوچه ساکت بود یکی از همسایه ها کمی دورتر در حال رفتن به سمت خانه‌اش بود.
تا رسیدن به مغازه نانوایی آرام آرام قدم زدم و از این منظره زیبا و خیابان خلوت و باران خورده لذت بردم. نانوایی خلوت بود و آقای شاطر با حوصله در حال پخت نان بود. بعد از اینکه نان را خریدم و آن را در کیسه پارچه‌ای که مادر همیشه برای خرید نان به ما می‌دهد گذاشتم به سمت خانه حرکت کردم.
باران بند آمده بود و دیگر نیازی به چتر نداشتم. چتر را بستم و شاداب و سرحال به سمت خانه رفتم. آفتاب طلوع کرده بود و نور خورشید از بین ابرهای تیره به زیبایی بیرون می‌آمد و هوا را دلچسبتر می کرد.
بتدریج صدای پرندگان که با بند آمدن باران از سرپناه‌های خود خارج می‌شدند به گوش می‌رسید. از دور می‌شد کوه‌های اطراف شهر را که در روزهای عادی بخاطر آلودگی هوا قابل دیدن نیستند را دید.
همینطور که به سمت خانه می‌رفتم در دل خداوند را به خاطر این همه زیبایی و حال خوب شکر می‌کردم. وقتی به خانه رسیدم مادر بیدار و در حال آماده کردن صبحانه برای من و بردارم بود. عطر چای تازه دم، در خانه پیچیده بود. برادرم هم بیدار شد و مادر با دیدن من، لبخندی زد و گفت که حدس زده که برای خرید نان بیرون رفته‌ام. این صبح پاییزی با دیدن لبخند مادرم زیباتر شد.
 
موضوع نویسنده

Hera.

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
4,122
18,196
مدال‌ها
3
موضوع غذای مورد علاقه من
غذا خوردن یک نیاز اساسی در زندگی انسان و هر موجود زنده است. یعنی هیچ انسانی بدون خوردن غذا نمی‌تواند زنده بماند. امروزه با پیشرفت آشپزی مردم می‌توانند غذاهای مختلفی را برای خوردن انتخاب کنند و هرکس به غذای خاصی علاقه دارد. غذای مورد علاقه من پیتزا است. البته من غذاهای دیگری را هم دوست دارم مثل قورمه سبزی که مادرم می‌پزد اما بیش از هر غذایی به پیتزا علاقمند هستم.
پیتزا یک غذای ایتالیایی است که محتویات غذا روی یک نان مخصوص ریخته و در دمای مناسب پخته می‌شود. اولین پیتزاها شامل نان، سوسیس وکالباس و پنیر مخصوص پیتزا بودند اما امروزه تنوع بسیار زیادی در پخت پیتزا به وجود آمده و هر ترکیبی را روی نان با پنیر پیتزا می‌شود امتحان کرد. پیتزای مورد علاقه من شامل گوشت و قارچ و پنیر پیتزاست که بسیار لذیذ است. با اینکه اکثرا فکر می‌کنند که پیتزا غذای مضری است اما پیتزاها در واقع یکی از کاملترین غذاها هستند. که بیشتر محتویات هرم غذایی را دارند.
نان حاوی غلات و کربوهیدرات هاست، قارچ ، فلفل، ذرت، گوجه شامل ویتامین‌ها هستند و گوشت یا مرغی که در پیتزا به کار می‌رود حاوی پروتیین است. پس میبینیم که همه پیتزاها مضر نیستند البته زیاده‌روی در خوردن هر چیزی باعث بیماری می‌شود. پس بهتر است حتی اگر مثل من به خوردن پیتزا علاقه دارید بیشتر از ۳ بار در ماه نباشد تا سلامتیتان هم حفظ شود. زیرا سوسیس و کالباس و همینطور پنیر پیتزا اگر زیاد مصرف شوند باعث چاقی و چربی خون می‌شوند.
خیلی از مادر ها ترجیح می دهند که پیتزا را در خانه خودشان بپزند که اینطوری خیلی سالمتر و مطمئن تر هم هست. یکی دیگر از مواردی که باعث جذابیت پیتزا در بین غذاها می‌شود این است که بخاطر برش‌های روی آن، به راحتی می‌توان آن را با دوست خود تقسیم کنیم و با هم، از خوردن آن لذت ببریم. خیلی وقت‌ها خاطرات خوب ما با دوستانمان دقیقا همراه با خوردن غذای مورد علاقمان شکل می‌گیرد.
 
موضوع نویسنده

Hera.

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
4,122
18,196
مدال‌ها
3
موضوع شمع
شمع، واژه ای که همیشه در اوج احساسات با انسان بوده است.
یار دیرینه محفل عارفانه و عاشقانه و لحظات تلخ خداحافظیهای بی پایان، در سه دوره مهم از زندگی همراه هر انسانی بوده و هست.
فرقی نمی کند کجای دنیا باشی یا متعلق به چه فرهنگ و مذهبی باشی ولی بی تردید در این سه دوره، تجربه در کنارت داشتنش، را داشته و یا خواهی داشت.
اولین دوره، در جشن تولدت، که نشانه نور وجودت هست و تابش زندگی ات، دومین دوره، در لحظه ازدواجت که روشنی بخش تعهد و پیوندت است. سومین دوره، در لحظه مرگت، که می گوید نیستی اما یاد و خاطرت مانند این نور همیشه روشن کننده ذهنهای، باقی ماندگان است.
خلاصه نورش مانند آتشفشانی که از دل کوه می جوشد و پیرامونش را به آتش می کشد، آتش می زند به اعماق وجود احساسات درونی، حتی فراتر رفته و امروزی تر هم شده، در کنار بوی عود، آرامش بخش تخلیه های ذهنی مثل مدیتیشن و ریلکسیشن و یوگا هم شده است.
ظاهرش هم خیلی تغییر کرده است. فانتزی شده است و پر از رنگها و اکلیلها و طرحهای چشم نواز و گاها با بوی عطری که همراه سوختن، محفل را رویایی تر هم می کند.
در لحظه های دعا کردن وجودش، جو را عارفانه تر و پر شورتر می کند و روشن می شود به عنوان روشن کننده آرزوها و حاجتها.
در هر مکان مقدسی، شمعها به چشم می خورند، حالا در هر یک از ادیان که می خواهد، باشد، فرقی نمیکند.
همیشه وجود دارند.
در لحظه تحویل سال و در سفره هفت سین ، خوب دلبری می کنند.!
در کنار همه اینها شمع، یادآور یک پیام مهم است، که آن هم این است که یاد آور گذشت و ایثار است.
شمع می سوزد و آب می شود و ذوب می شود، تا پیرامونش را نور و روشنی ببخشد.
چکه چکه، ذوب می شود و تمام می شود تا آرامشی نصیب جمع شوندگان دورش کند.
می گوید، کمی از خودگذشتگی در زندگی چقدر زیباست.
می گوید، تو هم می توانی مانند شمع باشی که پروانه ها شیفته تو باشند.
در قبال سوختن و نور افشانی تو، پروانه های دورت نیز به جبران محبت تو، حاضرند، به خاطر تو، در آتش بسوزند…!
خلاصه اینکه ای دوست، آرزو دارم، شمعهای زندگی ات همیشه شادی بخش محافلت باشند و نور روشن کننده رویاهای زیبایت.
 
موضوع نویسنده

Hera.

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
4,122
18,196
مدال‌ها
3
موضوع نه گفتن
در زندگی هر شخصی زمان‌هایی پیش می‌آید که شخص با یک “بله” یا “نه” گفتن سرنوشتش تغییر میکند، یا زندگیش مسیر تازه‌ای پیدا می‌کند. در این مواقع ما باید بتوانیم راه درست از غلط را تشخیص بدهیم. اگر مسیر پیش رویمان یا پیشنهادی که به ما می‌شود عقلانی و درست باشد، ما نباید آن را از دست بدهیم. اما در بعضی مواقع کاری یا راهی به ما پیشنهاد می‌شود که ممکن است وسوسه شویم تا در مسیر اشتباه و خطرناکی قرار بگیریم اینجاست که هنر “نه” گفتن به کار ما می‌آید.
“نه” گفتن را باید تمرین کرد و یاد گرفت زیرا در مقابل وسوسه‌ها و اشتباهات ما را در امان نگه می‌دارد. وقتی کسی ما را به سمت تفریح مضری مثل سیگار کشیدن دعوت می‌کند یا خواسته نا به جایی دارد که علیرغم میل باطنیمان میخواهد ما را به آن مجبور کند ما باید با قدرت “نه” بگوییم. شاید تصمیم گیری در این زمانها سخت به نظر بیاید اما با تمرین کردن و با عقل تصمیم گرفتن، با فکر کردن به نتیجه کار و با در نظر گرفتن شرایطی که بعد از انجام آن کار برای ما پیش می‌آید، ما می‌توانیم راه درست را انتخاب کنیم و به موقع با “نه گفتن” خود را از یک شرایط بد رها کنیم.
نه گفتن به کسی که ما را به راه خلافی دعوت می‌کند یا توقع چشم پوشی از خطایی دارد که به جان یا مال مردم آسیب می‌زند یا سعی به تشویق ما برای یک کار خطرناک را دارد واقعا هنر است. زیرا همیشه هیجانات ما، ما را به سوی لذت‌های لحظه‌ای، یا سرگرمی‌هایی که تجربه نکرده‌ایم تشویق می‌کند و میل به انجام اینطور کارها در ما شدت می‌گیرد. اما ما باید اراده خودمان را تقویت کنیم و همیشه با دور اندیشی عواقب این نوع کارها را بسنجیم و نگذاریم یک جواب مثبت اشتباه ما را گرفتار یک مشکل بزرگ کند.
در این مواقع مشورت و کمک گرفتن از خانواده یا یک دوست مورد اعتماد و دانا می‌تواند به گرفتن تصمیم درست ما کمک زیادی بنماید. گاهی وقتها ما در شرایطی قرار میگیریم که فکر میکنیم اگر این پیشنهاد غلط مثل دعوت به استفاده از مواد مخدر یا سیگار را رد کنیم اعتبارمان کم می‌شود و پیش چشم گروه یا شخص دعوت کننده کوچک می‌شویم اما در واقع اینطور نیست زیرا “نه” گفتن در این شرایط در واقع شخصیت با ثبات و تربیت یافته ما را نشان می‌دهد. نباید از تمسخر لحظه‌ای این افراد ترسید بلکه باید چهره خوشحال والدیمان را تصور کنیم که در این شرایط به ما افتخار خواهند کرد.
با نه گفتن به موقع و بله گفتن به جا ما می‌توانیم سرنوشت خوبی برای خودمان رقم بزنیم و به شخص با اعتبار و آبرومند و قوی تبدیل شویم.
 
موضوع نویسنده

Hera.

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
4,122
18,196
مدال‌ها
3
موضوع گفت و گوی خیالی دریاچه ساحل
سالهاست که امواج دریا نوازشگر ساحل زیبا هستند. اما اینبار با دقت بیشتری گوش کن، صدای امواج دریا را می‌شنوی که با ساحل سخن می‌گوید! مانند دو دوست قدیمی که پس از مدتها جدایی همدیگر را به آغوش می‌کشند.
من دریا هستم از راه دور آمدم. کیلومترها مسیر را طی کردم تا به تو رسیدم. تو چقدر زیبایی ساحل، ذرات شن تو زیر نور آفتاب می‌درخشند و همچون نگینی روی زمین می‌مانی. اما تو با اینهمه زیبایی و درخشندگی، خسته نیستی از اینکه همیشه اینجا ساکن هستی و مثل من سفر نمی‌کنی؟
ساحل هم که آماده پذیرایی از مهمان تازه از راه رسیده خود است با شعف پاسخ دریا را اینچنین می‌دهد: دریای عزیز! من هیچ‌گاه از دیدن زیبایی‌های تو، شنیدن صدای امواج تو و خیره شدن به آبی بی‌انتهای تو خسته نمی‌شوم، من اینجا زیر نور آفتاب، زیر باران و برف در سرما و گرما به شوق دیدار تو نشسته‌ام تا با نوازش‌های امواج تو نفسی تازه کنم و عطر امواج خزه‌بسته تو را با عمق وجود نفس بکشم.
تو مسافر راه‌های دوری، می‌آیی و می‌روی، اما من هزاران مسافر را می‌بینم که برای دیدن ما به اینجا می‌آیند. چشمان مسافران زمانی که به دریا و ساحل می‌افتد برقی می‌زند از شادی و شعف، من عاشق این نگاه مهربان آنها هستم.
زمانی که پابرهنه روی شن‌های من قدم می‌زنند و ردپای آنها بر تن من باقی می‌ماند، زمانی که کودکان با خوشحالی از دل من گوش ماهی جمع می‌کنند و به بقیه نشان می‌دهند و حتی زمانی که دوان دوان به سمت تو می‌آیند، در وجود من شوقی به وجود می‌آید که هیچ‌گاه از اینجا ماندن خسته نمی‌شوم. تو برایم بگو دریا! از مسافرانی که تن خسته خود را به امواج تو می‌سپارند
ای ساحل مهربان من هم مانند تو شاد می‌شوم وقتی مسافران خسته، خود را به امواج من می‌سپارند. ما با هم بازی می‌کنیم و می‌خندیم و من تمام سفر را به شوق شنیدن خنده‌های آنان طی می‌کنم. چه در کنار تو که مسافران با پای پیاده با ما ملاقات می‌کنند و چه در فاصله‌های دورتر که با کشتی به دیدارم می‌آیند.
من مسافران زیادی دیده‌ام، همه از دیدن امواج پرغرور من که به صخره‌ها میخورند و به هوا پرتاب می‌شوند، شگفت‌زده می‌شوند. وقتی با کشتی به دیدارم می‌آیند، دیدن عمق آبی‌رنگ من که انتهایش معلوم نیست آنها را به وجد می‌آورد.
گاهی در دل من سنگ پرتاب می‌کنند تا با شنیدن صدای آن شادی کنند؛ آن هم مرا ناراحت نمی‌کند، من دریا هستم، دل بزرگی دارم.
اما ساحل عزیز دلخورم از مسافرانی که زیبایی ما را با نادیده گرفتن زباله‌های خود از بین می‌برند، تو هم مجبور هستی که این زباله‌ها را به دوش بکشی؟
آری دریای بی‌کران، من هم بار این زباله‌ها را به دوش می‌کشم و شن‌های زیبا و درخشانم زیر آنها مدفون می‌شود. من مسافران را بسیار دوست دارم و شادی آنها دل من را هم به وجد می‌آورد، اما ای کاش انسان‌ها این زیبایی را حفظ کنند تا همه از آن بهره ببرند.
ساحل زیبا، وقت رفتن است، من می‌روم تا با قصه‌های تازه نزد تو برگردم، خیلی زود تو را خواهم دید.
ای دریای بی‌کران به سلامت برو، بی‌صبرانه منتظر شنیدن قصه‌های زیبا از مسافرانت می‌مانم. سلام من را به اقیانوس برسان و بگو دلتنگش هستم…
 
موضوع نویسنده

Hera.

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
4,122
18,196
مدال‌ها
3
موضوع سفر به جنگل
در یک صبح پاییزی من به همراه خانواده خود برای یک گردش یک روزه به سمت جنگل سی سنگان در مازندران حرکت کردیم. هنوز خورشید طلوع نکرده بود و ما در جاده کوهستانی می‌رفتیم. هوا خنک بود در دو طرف جاده جنگل‌های طبیعی تا بالای تپه‌ها و کوه‌ها ادامه یافته بودند. زمانی که به منطقه سی سنگان رسیدیم هوا هنوز تاریک و روشن بود چرا که ابر آسمان را پوشانده بود.
وارد جاده جنگلی شدیم. منظره‌ای که هرگز از یاد نمی‌برم تصویر درختانی بود که از دو طرف جاده به هم رسیده بودند و سقفی از برگ‌ها و شاخه‌ها ساخته بودند انگار در یک تونل پوشیده از درخت حرکت کنیم. بوی خاک باران خورده و بوی گیاهان جنگلی در فضا پیچیده بود. هر چه در جنگل پیش می‌رفتیم درختان بهم نزدیکرتر و زیباتر می‌شدند.
ما در یک محدوده میان جنگل که یک فضای بدون درخت بود توقف کردیم و چادرمان را بر پا کردیم. از دور دست‌ها صدای جریان آبی به گوش می‌رسید و صدای دارکوب‌هایی که به تنه درختان ضربه می‌زدند. سکوت زیبایی در این فضا برقرار بود. ما همچنان که گرم گفتگو و خنده بودیم و در فراهم کردن صبحانه به مادر کمک می‌کردیم.
برادرم آتش کوچکی در منقل مسافرتی درست کرد که می‌شد با آن چای و صبحانه را آماده کنیم. حال‌ صدای سوختن چوب در آتش و بوی خوش آن هم به فضای زیبای اطرافمان اضافه شده بود. برادرم خیلی مراقب بود که آتش طوری زیاد نشود که به درختان و گیاهان اطراف آسیب بزند.
پس از صرف صبحانه ما به همراه برادر و پدرمان کمی داخل جنگل قدم زدیم و به سمت صدای آب رفتیم جایی که کمی پایینتر از سطح جنگل رودخانه خروشانی در جریان بود. هوا در اطراف رودخانه سردتر از فضای میان جنگل بود.
دیدن یک سنجاب که با شتاب در تنه درختان ناپدید شد یا خرگوشی که در آن سوی رودخانه به ما نگاه می‌کرد ما را هیجان زده کرد زیرا ما در شهر خودمان معمولا این حیوانات را آزاد نمی‌بینیم. زیستگاه طبیعی آنها همین جنگل است و ما نباید به خاطر خودمان آنها را از محیط طبیعیشان جدا کنیم.
کم کم باران شروع به باریدن کرد و ما به داخل چادرمان رفتیم. هوای شرجی روز، با بارش باران از بین رفته بود و سرما بیشتر احساس می‌شد با این حال ما از لحظه لحظه بودن در آن طبیعت زیبا لذت می‌بردیم. صدای برخورد قطرات ریز باران بر روی چادر همچون نوای یک موسیقی به نظر می‌آمد. با بیشتر شدن باران به پیشنهاد پدرم وسایل را جمع کردیم و آماده برگشتن شدیم.
از سمت دیگر جنگل که خارج شدیم رو به رویمان دریاآبی تا بیکران گسترده بود. پدرم گفت که منطقه سی سنگان از معدود قسمتهای شهرهای شمالی است که جنگل و دریا در کنار هم قرار دارد. دست آورد این گردش یک روزه برای ما پر انرژی و سرحال شدن برای آغاز هفته جدیدمان شد.
 
موضوع نویسنده

Hera.

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
4,122
18,196
مدال‌ها
3
موضوع سفر به شما
کشور ما ایران یک کشور چهار فصل است. به این معنی که هر قسمتی از آن آب و هوای منحصر بفردی دارد و کمتر جایی در دنیا دارای چنین ویژگی ارزشمندی است. اگر در فصل بهار باشید در جنوب هوا گرم در مرکز و غرب هوا سرد در شمال هوا معتدل و در شرق هوا خنک و خشک است. این تفاوت آب و هوایی ایران را به یک ناحیه گردشگری خوب مبدل کرده است. قسمت شمالی کشور ما که از شهر آستارا در شمال غرب شروع می‌شود و در شهر گنبد کاووس در شرق پایان می‌یابد دارای سه استان است گیلان ، مازندران و گلستان. سرتاسر خطه شمالی کشور سرسبز است جنگلهای انبوه و درختان تو در تو از کیلومترها دورتر به چشم می‌آید.
وجود دریای خزر در این خطه باعث شده تا هوا در بیشتر ماه‌های سال شرجی باشد و رطوبت هوا حس شود. با گذر از جاده هراز با آن کوهای بلند و پر برف یا عبور از جاده پیچ در پیچ چالوس وارد خطه شمالی می‌شویم. در مسیر چالوس که در استان مازندران قرار دارد دریا با آن زیبایی و خروشش به چشم می‌خورد. مرغان دریایی بر فراز دریا پرواز می‌کنند و صدایشان از دور به گوش می‌رسد. ماهی فروشانی که صید خود را از دریا به ساحل آورده‌اند در حاشیه جاده مشغول فروش هستند. در سمت مقابل جاده جنگل انبوه بی‌انتهایی به چشم می‌آید. بوی دریا و جنگل در هم آمیخته شده و اگر در حاشیه جنگل برای صرف چای یا غذا توقف کنیم از بوی طراوت و تازگی لذت می‌‌بریم.
در قسمتی از کوه که جنگل سبز تا بالای آن ادامه پیدا کرده است ابری بزرگ دیده می‌شود که نشان می‌دهد آن منطقه را مه فرا گرفته است. با گذر از تنکابن و نکا و سپس رامسر از استان مازندران وارد استان گیلان می‌شویم. شهرهای استان گیلان فاصله بیشتری با دریا دارند و به همین سبب هوا کمتر شرجی است و بارانی که می‌بارد هوا را خنک‌تر می‌کند. شهر رشت با آن شلوغی و جنب و جوش مردم و بازارهای محلیش بسیار زیبا و به یاد ماندنی است. در هر خیابان زنان روستایی محصولاتی که حاصل دست رنج خودشان است را به مسافران و رهگذران عرضه می‌کنند. با خروج از شهر، شالیزارهای وسیع برنج نمایان می‌شود که مثل طلا می‌درخشند. و در سمت مقابل دریاست که گاه مواج و گاه آرام است. صدای برخورد موج ها با ساحل ماسه‌ای و حس کردن صدفهایی که موج‌ها به ساحل می‌آورند در زیر پا از زیباترین و دلچسب‌ترین تجربیات است.
دریاچه هنگام طلوع خورشید که در شرق خورشید از خط افق بالا می آید، چه در غروب که با فرو رفتن خورشید در غربی‌ترین نقطه دریا آب به رنگ نارنجی و طلایی در می‌آید و چه در شب که عکس ماه در دریا می‌افتد و ستارگان در آسمان می‌درخشند بی نظیر و زیباست. دریا در همه حال با شکوه است و ما با راه رفتن در امتداد آن آرامش عجیبی پیدا می‌کنیم.
شمال کشور ایران سرتاسر فراوانی و برکت است و از هر طرف که به شهرهای آن وارد می‌شوید زندگی و فعالیت و تکاپو موج می‌زند. این همه زیبایی و سرسبزی ارزش آن را دارد تا بارها به این منطقه سفر کنیم و با نگاه تازه‌ای از این سفر لذت ببریم.
 
موضوع نویسنده

Hera.

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
4,122
18,196
مدال‌ها
3
موضوع سفر و مسافر
سفر و مسافرت رفتن یکی از بهترین نوع تفریح است. همه ما نیاز داریم که هر چند وقت یکبار از محیط خانه و شهر خود دور شویم، تا علاوه بر استراحت و تفریح تجربه سفر را به دست بیاوریم. سفر رفتن فقط یک آغاز و رفتن به یک مقصد نیست بلکه لذت بردن از راه و مسیر و دیدن مناظر تازه و زیباست. سفر به طبیعت بسیار آموزنده و لذتبخش است. وقتی به یک جنگلسبز یا دریا یا کوه و حتی کویر سفر می‌کنیم با مناظری روبه رو می‌شویم که بعید است در زندگی شهری آن را ببینیم.
سفر از هر نوعی که باشد حال انسان را بهتر می‌کند. اگر سفری تفریحی به کوه یا جنگل برویم دیدن سرسبزی طبیعت و هوای پاک کوهستان ما را سرشوق می‌آورد. صدای پرندگان در جنگل و کوه یا حتی سکوت بی نظیر جنگل که صدای باد در میان شاخه‌های درهم پیچیده درختان به گوش می‌رسد و هنگامی که در جاده جنگلی پیش برویم طبیعت چشمان ما را از برکت و فراوانی درختان نوازش می‌دهد.
در یک سفر تفریحی اگر دل به سفر بسپاریم هر لحظه خدا را ستایش می‌کنیم، از زیبایی طبیعت و عظمت دریای آبی بیکران گرفته تا سرسبزی جنگل و کوه و دشت پهناور همه و همه بزرگی خدا را در یاد ما زنده می‌کنند. سفر در طبیعت ما را با تجربه تر می‌سازد زیرا ممکن است گاهی با چیزهایی رو به رو شویم یا از وسایلی استفاده کنیم که در زندگی روزمره هیچوقت به سراغشان نمی‌رویم مثلا برای درست کردن چای در خانه کافیست زیر کتری روی اجاق گاز را روشن کنیم اما در طبیعت لازم است دست به کار شویم و آتشی درست کنیم و آبی پیدا کنیم، چوب جمع کنیم و خلاصه زمان می‌برد تا چای آماده شود و همین تلاش بیشتر برای کارهای ساده است که سفر در طبیعت را زیبا و جذاب می کند.
اگر برای سفر یک مکان زیارتی را انتخاب کنیم هم نوع دیگری از تجربه را به دست می‌آوریم. رفتن به اماکن زیارتی و حرم امامان روح و جان ما را پاک می‌کند. ما برای ورود وضو میگیریم و با اخلاص وارد می‌شویم. فضای روحانی و معنوی اماکن زیارتی همیشه می‌تواند ما را از غصه‌ها دور کند و به ما آرامش خاطر و احساس امنیت بدهد زیرا که آن حس معنویت که در اینگونه مکان‌ها جاری است ما را تحت تاثیر خود قرار می‌دهد و ما به یاد می‌آوریم افراد پاک و درستکاری که در این مکان‌ها دفن شده‌اند چقدر به خدا نزدیک بوده‌اند و اکنون که ما در کنار آنها هستیم همین حس نزدیکی به خدا را تجربه می‌کنیم.
رسمی در میان ایرانیان وجود دارد که کسی که به سفر می‌رود در بازگشت برای اطرافیان و دوستان نزدیکش سوغاتی به همراه می‌آورد. این رسم زیبا علاوه بر اینکه نشان دهنده این است که مسافر به یاد دوستان خود در سفر بوده، سبب ایجاد پیوند عاطفی و محکم شدن دوستیها می‌شود.
ما باید بسیار سفر برویم تا بتوانیم زیبایی‌ها و بزرگی خلقت خدا را بفهمیم. یک ضرب المثل قدیمی است که می‌گوید بسیار سفر باید تا پخته شود خامی یعنی ما باید انقدر سفر برویم تا مانند یک انسان بالغ فکرمان پخته و کامل شود.
 
موضوع نویسنده

Hera.

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
4,122
18,196
مدال‌ها
3
موضوع وفای به عهد
خداوندی که ما را آفریده از وجود خودش خصلتها و صفت‎‌های خوبی را به ما عطا کرده است. یکی از زیباترین و بهترین صفات انسانی وفای به عهد است. وفای به عهد یعنی اگر به کسی قولی می‌دهیم و یا کسی را برای انجام کمک یا کاری امیدوار می‌کنیم و قول یاری می‌دهیم، روی حرف‌مان بمانیم. این روی قول و قرار ماندن را وفای به عهد می‌گویند. ما باید یاد بگیریم که هیچ وقت به کسی قولی ندهیم که نتوانیم به آن عمل کنیم چون در این صورت تبدیل به آدمی می‌شویم که هیچکس روی حرفش حساب نمی‌کند.
این یک خصلت زشت است که ما دیگران را با قول‌ها و وعده کمک بیهوده امیدوار کنیم و به آن عمل نکنیم و بعد آنها به خاطر این قول ما دچار دردسر یا آسیب بشوند. بعضی وقتها آسیب بدقولی‌ها فقط یک اتفاق گذرا نیست و باعث می‌شود ما به شخصیت یا احساسات کسی ضربه بزنیم.
پس باید وقتی می‌خواهیم به کسی قولی بدهیم اول خوب فکر کنیم، توانایی و شرایط خودمان را بسنجیم و بعد حرف بزنیم. وقتی یاد بگیریم به اندازه تواناییمان قول بدهیم و از روی شتاب‌زدگی یا هیجان به کسی قول ندهیم کم کم در بین دوستان و خانواده اعتبار پیدا می‌کنیم و دیگران ما را به چشم یک شخص قابل اعتماد نگاه می‌کنند که می‌شود روی قول و حرفش حساب کرد.
در بعضی مواقع لازم است ما پیش از آن که به کسی قول بدهیم با یک بزرگتر یا فرد مورد اعتمادی مشورت کنیم اینگونه دیگر با دادن قول‌های اشتباه مرتکب خطا نمی‌شویم مثلا اگر کسی بخواهد برای پنهان کردن کار اشتباهی که به دیگران ضربه و آسیب می‌زند قول بدهیم باید قبلش حتما با بزرگتری مشورت کنیم تا با بستن عهد در یک کار اشتباه دچار دردسر نشویم.
وفای به عهد در بین دوستان باعث محکم شدن پیوند دوستی می‌شود و خیلی وقتها دوستی‌ها با وفای به عهد از رابطه خانوادگی هم محکمتر می‌شود. چرا که دوستان راز دار هم می‌شوند و این قول و قرار رازداری موجب به وجود آمدن یک حس مشترک می‌شود ما با قبول یک عهد قسمتی از آن قول را بردوش می‌گیریم و اینگونه به طرف مقابلمان احساس امنیت و آرامش می‌دهیم.
وفای به عهد خصلت بزرگان و امامان است و در تاریخ هرکس اهل وفای به عهد بوده از او یاد و خاطره خوب به جای مانده است. خوب است که ما برای اینکه وفای عهد را یاد بگیریم از پدر و مادرمان بخواهیم تا برای عادت کردن به آن ما را یاری کنند.
 
بالا پایین