جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اشعار و مصائب محرمی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط MHP با نام اشعار و مصائب محرمی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 14,795 بازدید, 520 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اشعار و مصائب محرمی
نویسنده موضوع MHP
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Lord

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
«محسن حنیفی»

او تا رسید گریۀ دنیا شروع شد
سی*ن*ه زنی عالم بالا شروع شد

این حس مادرانه كه دست خودش نبود
دلشوره های زینب كبری شروع شد

وقت مرور خاطره های گذشته شد
اشك حرم میانۀ صحرا شروع شد

ذكر حدیث پیرهن سرخ كودكی
حرف از لباس یوسف زهرا شروع شد

وقتی لباس حنجر او را خراش داد
صحبت ز طشت و حضرت یحیی شروع شد

"واللهِ هاهنا ذُبِح طفلُنا الرَّضیع"
دیگرلهوف خوانی آقا شروع شد

"واللهِ هاهنا سبِی...روضه خوان بس است"
شرمندگی حضرت سقا شروع شد

یك تیغ كند كار خودش را تمام كرد
غارت نمودن تنش اما شروع شد
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
«مصطفی هاشمی نسب»

اینجا کجاست برادر من؟ زودتر بگو
ای یادگــار مــادر من، زودتـر بگـو

این دلهره که در دل زینب فتاده چیست؟
بنگـر به حـال مضطر من، زودتر بگو

منت گـذار و خیمه در این بـادیه مزن
تاج سـرم ، صنـوبر من زودتـر بگو

احساس می کنم که زمان جدایی است
اینگونه نیست دلبر من؟ زودتر بگو

تعبیر خواب کودکی ام یادتان که هست
ای شاخه سار آخر من، زودتر بگو

کم بغض های سینۀ خود را فرو ببر!
حـرفی بزن بـرادر مـن، زودتـر بگو

این غنچه های زیر گلویت نشان چیست؟
باشـد فـدات حنجــر من، زودتـر بگو

حس میکنم که زانوی من بی رمق شده
پشت و پنـاه و یـاور من زودتر بگو

این ریشه های گیسوی من تیر می کشد!
دستی بکش تو بر سر من، زودتر بگو

عباس جور دیگری به حرم می کند نگاه
طوری شده است معجر من؟ زودتر بگو

طفلی رقیه سخت دلش زیر و رو شده
از حــال و روز دختــر من زودتـر بگو

دارم هـراس دیدن گـودال آن طرف
آید صـدای مــادر من زودتــر بگــو
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
«جواد حیدری»

روز مرا مخواه که شام عزا کنی
خیمه مزن که خیمه غم را به پا کنی

دلشوره های خواهر خود را نگاه کن
پیش از دمی که با غم خود آشنا کنی

حتی قسم به سایه عباس می خورم
تا التماس های مرا هم روا کنی

تعبیر شد تمامی کابوس های من
من را به قتلگاه کشاندی رها کنی

صد بار دیده ام غمت از کودکی به خواب
صد بار دیده ام که در اینجا چه ها کنی

دیدم که خاک بر سر و رویم نشسته است
دیدم رسیده ای که مرا مبتلا کنی

دیدم لبت ترک ترک و چهره سوخته
دیدم به چشمِ قاتل خود چشم واکنی

دیدم که سنگ شیشه پیشانیت شکست
دیدم که تیر از بدن خود جدا کنی

دیدم برای آنکه بخیزی به زانویت
سر نیزه ای شکسته گرفتی عصا کنی

دیدم لباس مادری ات را ربوده اند
پیراهنی نبود و تنت بوریا کنی
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
«غلامرضا سازگار»

به گوشم می رسد هر لحظه آوای خدا اینجا
مران ای ساربان محمل که باشد کربلا اینجا

الا حجاج بیت الله خون، احرام بربندید
که کامل می شود با زخم تن حج شما اینجا

شما حجاج بیت الله خون هستید و می بینم
که جای موی سر، سرهایتان گردد جدا اینجا

نه تنها حج ما قربانی پیر و جوان دارد
شود قربانی شش ماهه تقدیم خدا اینجا

زشمشیر هزاران قاتل خون خوار می بینم
هزاران بار گردد اکبرم جانش فدا اینجا

به موج خون میان قتلگه با پیکر بی سر
زنم از حنجر ببریده خواهر را صدا اینجا

به پاس اجر سقایی و قانون علمداری
شود با تیر و خنجر حق عباسم ادا اینجا

کند این امت گم کرده ره تا راه خود پیدا
درخشد راس هفتاد و دو مصباح الهدیٰ اینجا

ندای اِرجعی را در یم خون می دهم پاسخ
که می آید به گوشم از خدا دائم ندا اینجا
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
«مهدی رحیمی»

فغان می زد که یا رب خاک این صحرا نبود ای کاش!
و آغوشش به روی کاروان ها وا نبود ای کاش!

زمین کربلا برخاست بر پا نیزه ها را دید
و با خود گفت امروزِ مرا فردا نبود ای کاش!

یقین تکلیف طفلان، با عطش این گونه روشن بود
فراتی هست این جا پیش رو اما نبود ای کاش!

سه شعبه تیر را می دید با خود زیر لب می خواند
ربابی هست این جا که چنان لیلا نبود ای کاش!

چه می شد که نبود اصغر در این لشگر، اگر هم بود
سفیدیِ گلویش این قدر زیبا نبود ای کاش!

هزاران مرد تیر انداز را می دید و هی می گفت
علمدار حسین این قدر بی پروا نبود ای کاش!

نقاب و معجر و خلخال با خود آرزو می کرد
اگر هم بود بعد از ظهر عاشورا نبود ای کاش
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
«علیرضا فولادی»

کربلا یعنی نوای العطش
روی لب ها رد پای العطش

کربلا یعنی سرا پا سوختن
تشنه لب بین دو دریا سوختن

کربلا یعنی که سقای ادب
در کنار شط بیفتد تشنه لب

کربلا یعنی حضور فاطمه
پیش سقا در کنار علقمه

کربلا یعنی تبسم بر اجل
نزد قاسم مرگ احلی من عسل

کربلا یعنی علی اصغر شدن
تشنه بردوش پدر پرپر شدن

کربلا یعنی فغان و التهاب
خیره بر گهواره چشمان رباب

کربلا یعنی که رزم حیدری
اکبر آسا غرق خون جنگ آوری

کربلا یعنی وداع زینبین
پشت خیمه با گل زهرا حسین

کربلا یعنی حضور گرگها
بر خیام یوسف آل عبا

کربلایعنی یتیمان حسین
گریه در شام غریبان حسین

کربلا یعنی شرف در یک کلام
بر حسین وکربلای او سلام

السلام ای کعبه آمال ما
ای صفا و شور و عشق و حال ما

خاک تو دارالولای اهل دل
مروه و سعی و صفای اهل دل

کربلا بوی خدایی میدهد
عطر ناب آشنایی میدهد
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
«مرحوم چلویی»

سبکباران به سوی کربلا بستند محمل ها
در آن وادیّ پر خوف و خطر کردند منزل ها
جوانان بنی هاشم به پا کردند محفل ها
چه محفل کز محبت تار و پودش رشته ی دل ها
زدند آسان و لیکن عاقبت افتاد مشکل ها

شترها زیر بار عشق با وجد و طرب واله
روان بودند در خار مغیلان چون گل و لاله
زنان در محمل عصمت روان از دیدگان ناله
بگرد بانوان نور رسالت حاجب و هاله
فرو بردند سر خورشید و مه در برج و محمل ها

سپاه شاه مظلومان بسوی کربلا عازم
سپهسالار اردو؛ شمس دین؛ ماه بنی هاشم
سوار توسن اجلال با وجه حسن قاسم
علی اکبر بذکر یا قدیر و قادر و قائم
که ما رفتیم سوی دوست بشتابید مایل ها

علی اصغر به خواب ناز روی دامن مادر
نگاه مادر مظلومه اش بر صورت اصغر
سکینه بنگرد بر قد و بالای علی اکبر
رقیه بی خبر از زجر راه و خشت زیر سر
جوانان می روند با پای خود بر سوی قاتل ها

نهنگ قلزم قهر خدا عباس نام آور
غضنفر خسرو گردان حشم فرمانده لشگر
علم افراشته جولان دهد در میمن و میسر
ز سقایی برد ارث البته از ساقی کوثر
الا یا ایها الساقی ادر کاساً و ناول ها

مسلمانان کوفه شاه را کردند مهمانی
و لیکن کافران دارند ننگ از این مسلمانی
نوشته نامه ها آن فرقه ی بدتر ز نصرانی
نمی دانم چه بنوشتند خود نا گفته می دانی
هم آن هایی که می کردند قرآن را حمایل ها

رسید اردو به دشت کربلا شهر حسین آباد
حسین آباد بود آن سرزمین از اول ایجاد
عزیز حضرت باری در آن جا بارها بگشاد
برای نصرت دین اهل عالم را ندا در داد
به جان و دل بلی گفتند کوشیدند از دل ها

شه ملک امانت فیض بخش مومن و کافر
نشسته بر سریر معدلت با صولت حیدر
به پا نعلین شیث، عمامه ختم رسل بر سر
عصای موسوی در کف، ردای احمدی در بر
همان که حب ّ و بغضش امتحان حق و باطل ها

صبا عنبر فشان کن گلستان شهادت را
که شاه دین دهد خون از گلو نخل رسالت را
به پایان می رساند حضرتش کار شفاعت را
بزن " ساعی " به چوگان عمل گوی سعادت را
که همچو شمع می سوزند و می گریند ناقل ها
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
«علیرضا لک»

تا پا نهادم روی خاک داغ این جا
طوفان به هم زد ناگهان آرامشم را

یادم نمی آید چه شد از حال رفتم
آن لحظه که دیوار بغضم ریخت در جا

بند دلم شد پاره وقتی که شنیدم
چیزی شبیه ناله ی محزون زهرا

این جا گلوی کودکی لبخند دارد
بر آسمان خونی دستان بابا

یا دختری خوش بین، بگوید عمه زینب
من مطمئن هستم عمو می آید اما

هرگز خبر از آب و از ساقی نیاید
عباس شرمنده شود از خواهش ما

این جا صدای نیزه ها امری طبیعی است
این جا گل زیبای نجمه می شود وا

این جا جمال نوگلی می پاشد از هم
این جا پریشان می شود امید لیلا

این جا همه چشم طمع بر خیمه دارند
بر خاتم وخلخال و حتی روسری ها

ای کاش تشتی را مهیا می نمودم
وقتی حسینم یاد می آرد ز یحیی

این جا زمان بعثت من خواهد آمد
من می رسانم این خبرها را به دنیا
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
«قاسم نعمتی»

زمین کربلا اینجاست زینب
دیار پر بلا اینجاست زینب

تحمل می کنی؟ گویم برایت
فراق ما دو تا اینجاست زینب

صدایی آشنا آید به گوشم
که مادر قبل ما اینجاست زینب

چه سرهایی شکسته بین این دشت
مسیر انبیا اینجاست زینب

برای خواب پنجاه سال پیشت
دم تعبیر ها اینجاست زینب

همان جایی که گفته امّ أیمن
زمین نینوا، اینجاست زینب

بزن بوسه تمام سی*ن*ه ام را
ضریح مصطفی اینجاست زینب

همان جایی که قرآن ها بیفتد
به زیر دست و پا اینجاست زینب

ببین نرمی زیر حنجرم را
فرود نیزه ها اینجاست زینب

ببین این مهره های محکمم را
ذبیحاً بالقفا اینجاست زینب

تمام خاک این صحرا خریدم
همه سرّ خدا اینجاست زینب

به مسلخ پا گذاریّ و ببینی
غسیلاً بالدّماء اینجاست زینب

مبادا معجر از سر وا نمایی
عدوی بی حیا اینجاست زینب

حنا از خون به گیسویت بگیری
حجاب کبریا اینجاست زینب
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
«حبیب‌الله چایچیان«حسان»»


باز این چه نواست، وز کجا می‌آید؟
کاین نغمه به گوش آشنا می‌آید

یا رب چه غبار دلنشینی است که باز
بر لوح دل از خاطره ها می‌آید؟

این کیست، که از قِصۀ پر غُصۀ او
غم های دگر، به انتها می‌آید؟

این کیست، که بر پردۀ دل چنگ زند
کز شور غمش، دل به نوا می‌آید؟

این کیست، که از شتاب چرخ عمرش
گرد غم و طوفان عزا می‌آید؟

این کیست، که از شعار آزادی او
بر گوش مجاهدان، ندا می‌آید؟

این کیست، که هر ک.س شنود نامش را
با چشم تر و، نوحه سرا می‌آید؟

این کیست، که هر جا گذرد، همچو بهار
بوی گل سرخ، از فضا می‌آید؟

این کیست، که حج خویش، ناکرده تمام
لبیک به لب، به نینوا می‌آید؟

خون در دل عاشقان حق، می‌جوشد
یک لاله عذار حق نما می‌آید

از شهر نبی، مسافری سرگردان
با قافله اش، به کربلا می‌آید

این عاشق سرگشته، حسین است، حسین
کاینجا به مشیت خدا می‌آید

این ذبح عظیم است، که از بیت خدا
با جمله عزیزان به منا می‌آید

اکبر به شتاب، از پی ثار الله
با قلب حسین، پا به پا می‌آید

قاسم که درین سفر بجای حسن است
آید به نظر که مجتبی می‌آید

عباس به پاس محمل خواهر خویش
چون سایۀ زینب، ز قفا می‌آید

گر جنگ و ستیز است، خدایا، در پیش
پس دختر زهرا به کجا می‌آید؟

ک.س نیست ( حسانا ) که بپرسد ز رباب
با اصغر شش ماهه، چرا می‌آید؟
 
بالا پایین