جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اشعار و مصائب محرمی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط MHP با نام اشعار و مصائب محرمی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 15,192 بازدید, 520 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اشعار و مصائب محرمی
نویسنده موضوع MHP
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Lord

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
علیرضا شریف

این شیر بچه های من از نسلِ حیدرند
همزاد پاكی و كرم از خونِ جعفرند

در اوج خویش اگر چه به طیار می رسند
ای رُكنِ عشق من به شما سجده می برند

رخصت دهید لشكرِ طاغوت و جبت را
با ذكر یا علی مدد از پا در آورند

در عشق رفته اند به دائی ماهشان
آئینه های رزم علمدارِ لشكرند

سوگند خورده اند كه قربانیت شوند
من مطمئنم آبرویم را نمی برند

شمشیر بسته، مسـ*ـتِ كفن، تشنه ی وصال
بر جان خویش درد و بلای تو می خَرند

سهمی مرا ز داغِ جگر گوشه ها دهید
این دو امیدِ آبروی من به محشرند

تا زیر كعبِ نیزه نیفتاده ام ز پا
بگذار تا به پای تو از خویش بگذرند

دغ می كنند معجر من جا به جا شود
حساس و غیرتی به سرانجام مادرند

اسباب خجلت است كریمانه كن قبول
این دو ذبیح تحفه ی ناچیزِ خواهرند

در ازدحامِ نیزه و شمشیرها اگر
دیدی كه قطعه قطعه و در خون شناورند

دلخوش نكن به یاوری خواهرانه ام
پاها مرا ز خیمه برونم نمی برند

شرمِ حضورِ خواهرِ خود را قبول كن
قربانیانِ اصغرِ خود را قبول كن
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
سعید پاشازاده

دو تا نهال دو تا سرو ایستاده شدند
دو خوشه ی نرسیده دو جام باده شدند

مقام زینب کبری ببین که این دو پسر
فقط به خاطر مادر امامزاده شدند

تمام آبروی باغبان همین دو گلند
که در حفاظت از باغ استفاده شدند

به داست دایی اگر چه سوار اسب شدند
به دست نیزه و شمشیرها پیاده شدند

کنار اکبر و قاسم میان دارالحرب
دو طفل باعث تکمیل خانواده شدند

پیام غربت زینب شدند آن روزی
که سربریده نه چون نامه سرگشاده شدند

اگر چه سوم شعبان نشد محرم شد
به وقتش این دو به ارباب هدیه داده شدند

حلال زاده به دائیش می رود آخر
غریب وار اسیر حرام زاده شدند
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
جواد حیدری

این دو سرباز جوان رزم آورند
هر دو ابن الجعفر ابن الحیدرند

دو وجیها عند ربک دو عزیز
میوه ی دل نور چشم حیدرند

دو چکیده آیه ی قرآن حق
دو اثر از مکتب پیغمبرند

این دو مشتاق صعود آسمان
در حقیقت بالهای جعفرند

تنفقوا مما تحبون منند
گر هر دو ریزه خوار اکبرند

وارث اسما وزهرایند ،آه
یادگار گلشنی نیلوفرند

می خورم سوگند بر اشک رباب
پیشمرگان علی اصغرند

با همه لب تشنگی بنگر اخا
با شهامت قلب لشگر می درند

گو علمدارت ببیند رزمشان
هر دو شاگرد امیر لشگرند

تا که قتل تو عقب افتد اخا
تیر ها را بر سر وتن می خرند

توبه فکر من ولی من فکر تو
عاشقان دلواپس یکدیگرند

بوده امم بنت الشهید اخت الشهید
حالیا ام الشهیدم بنگرند

گر که افتادند بر روی زمین
جسمشان بگذار، گر چه پر پر ند

زحمت تا خیمه آوردن مکش
این دو عاشق فداییان دلبرند

در میان کوفه تا بازار شام
روی نیزه حافظان مادرند

گرجه ناقابل ولی از لطف تو
آبروی زینبت در محشرند
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
غلامرضا سازگار

دو خورشید جهان آرا، دو قرص ماه، دو اختر
دو آزاده، دو دلداده، دو رزمنده، دو هم سنگر

دو شایسته، دو وارسته، دو دردانه، دو ریحانه
دو نور دیده در دیده، دو روح روح در پیکر

دو یاس ارغوانی نه، بگو دو آیة قرآن
دو یوسف نه، دو اسماعیل از یک قهرمان هاجر

کشیده شانه بر مو، شسته صورت از گلاب اشک
گرفته چون دو قرآن دخت زهرا هر دو را در بر

به سر شور و به رخ اشک و به کف تیغ و به دل آتش
به سیرت، سیرتِ قاسم، به صورت، صورتِ اکبر

منای کربلا گردیده محو این دو قربانی
نوای نینوا از نایشان بر گنبد اخضر

گرفته دستشان را برده با خود زینب کبری
که قربانی کند در مقدم ثار الله اکبر

بگفت ای جان جان، جان دو فرزندم به قربانت
تو ابراهیمی و اینان دو اسماعیل ای سرور!

دو اسماعیل نه، دو ذبح کوچک، نه دو قربانی
قبول درگهت کن منتی بگذار بر خواهر

اگر اذنم دهی اینک به دست خود بگردانم
دو فرزند عزیز خویش را دور علی اصغر

امید زینب است ای آفتاب دامن زهرا
که افتد این دو قرص ماه را بر خاک راهت سر

سفارش کرده عبدالله جعفر بر من ای مولا
که این دو شاخة گل را کنم در مقدمت پرپر

به اذن یوسف زهرا دو ماه زینب کبری
درخشیدند در میدان چو خورشید فلک گستر

فلک در آتش غیرت، ملک در وادی حیرت
که رو آورده در میدان دو حیدر یا دو پیغمبر!

یکی می گفت دو خورشید از گردون شده نازل
یکی گفتا دو مه تابیده یا دو آسمان اختر

ندا دادند ما دو شیرزاده ایم زینب را
که باشد جدة ما فاطمه صدیقة اطهر

پیمبر جد و زهرا جده و مادر بود زینب
حسین بن علی خال و پدر عبدالله جعفر

خروشیدند همچون شیر با شمشیر یک لحظه
دو حیدر حمله ور گشتند بر دریایی از لشکر

تو گفتی در احد تابیده دو بدر جهان آرا
و یا دو حیدر کرار رو آورده در خیبر

ز آب تیغ هر یک آتشی می ریخت در میدان
که گفتی شعلة خشم خدا پیچیده در محشر

چو آتش بر فلک فریاد می رفت از دل دشمن
چو باران بر زمین می ریخت دست و پا و چشم و سر

ز هم پاشیده چون پیراهن از هم هر دو اعضاشان
ز بس بر جسم شان بنشست زخم نیزه و خنجر

به خاک افتاد جسم پاکشان چون آیة قرآن
دریغا ماند زیر دست و پا دو سورة کوثر

چو بشنید از حرم فریادشان را یوسف زهرا
به سرعت آمد و بگرفت همچون جانشان در بر

دریغا دو همای عشق در آغوش ثارالله
همای روحشان از موج خون در آسمان زد پر

چو دید از قتلگه آرند آن دو سرو خونین را
درون خیمه زینب گشت پنهان با دو چشم تر

نهان شد در حرم کو را نبیند یوسف زهرا
مبادا چشم حق گردد خجل ز آن مهربان مادر

بیا لیلا تماشا کن مقام و صبر زینب را
که در یک لحظه داده در ره دین دو علی اکبر

به ثارالله و صبر زینب و خون دو فرزندش
سلام "میثم” و خلق خدا و خالق داور
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
مجتبی حاذق

برگرد سمت خیمه ها … تنهای تنها
من بی تو خواهم مرد ای آقای تنها

آماده کردم هرچه باشد را برایت
آورده ام عون و محمد را برایت

***

حالا که پر، وا می کنند آقا نگو نه
آقا بزرگی کن بیا حالا نگو نه

راضی نشو با گریه برگردند خیمه
هرآنچه می خواهی بگو اما نگو نه

من یادشان دادم که پیش تو بگویند:
" دایی به جان مادرت زهرا … نگو نه"

***

حالا رها هستند و میدان روبروشان
پای رکاب تو شهادت آرزوشان

آن طور تربیت شدند این ها که بی تو
پایین نخواهد رفت آبی از گلوشان

خونی که جاری می شود از جسم آنها
در بین مقتل می شود آب وضوشان

***

دل کنده ام از دسته گل هایم برادر
حالا چنان کوهی سر پایم برادر

پنهان نگشتم تا که اشکم را نبینی
همواره با این اشک پیدایم برادر

تا که خجالت را نبینم در نگاهت
از خیمه ام بیرون نمی آیم برادر
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
مهدی رحیمی

نمی شناخت سر از پا برای دیدنشان
چقدر ذکر ودعا خواند تا رسیدنشان

دوتا زره به تن کوچک دو آهو کرد
و چشم برد به دل بردن و چمیدنشان

به شاد کردن قلب حسین می ارزید
بهای این همۀ تا ابد ندیدنشان

به دست خویش درختی ز میوه هاش گذشت
و باد سر زده آمد برای چیدنشان

و حس مادری اش بود اینکه دقت کرد
به طرز پا شدن و رفتن و دویدنشان

به روی خویش نیاورد اشک را؟ اما
خمید مادر غمدیده با خمیدنشان

به زیر سم ستوران و زیر پنجۀ تیغ
نگاه کرد دوباره به قد کشیدنشان

حسین بود کنارش نخواست گریه کند
به دل بریدنشان و به سر بریدنشان

در آسمانِ دلِ مادری که زینب بود
هنوز مشت پری مانده از پرشان
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
رحمان نوازنی

دوقطعه ابر که فصل نگاهشان باران
دو چشمه عاشق رفتن، دو رود سرگردان

دو تا نسیم بهشتی پر از لطافت عرش
که می وزند در اطراف عرش الرحمان

دوتا درخت بهشتی دوشاخه ی زیتون
دو گل اگر که ببویی بنفشه و ریحان

دوتا فرشته که هرکس اگر ببیندشان
به شک بیفتد از اینکه خداست یا انسان

دوسبز پوش بهاری دویا کریم خدا
دومجتبای مدینه دو سفره ی احسان

دو ابروان کمانی در آسمان خدا
که اخم و شادیشان یا عذاب یا غفران

دو آسمان بلا که اگر اراده کنند
به یک نگاه کنند کوفه را ویران

دوکوه سرخ احد در مدینه ی زینب
دو ایستاده ترینی که نامشان ایمان

دوتا مسافر راهی به گر یه ی یعقوب
دوتا عزیز مدینه دو یوسف کنعان

دوتا مسیح پسرهای مریم زهرا
دوتا عصا به دو دستان زینب عمران

دوتا صدف که اگر واکنند لب گویند
دو دُر زینبی اند و دو لولو مرجان

دوتا عقاب حنایی دوتا پرنده ترین
که می کنند در اطراف خیمه ها طیران

دوتا علی به دو ذوالفقار می جنگند
یکی به نام علی و یکی امام زمان

دو بچه شیر حجازی به غرش عباس
دوتا یلی که می آیند در دل میدان

یکی نگاه به یثرب نمود ونعره کشید
که آی قوم سقیفه قبیله ی شیطان !

دو دست بسته ی حیدر دوباره باز شده
به انتقام دو سیلی که خورده مادرمان

اگر که مرد نبردید پیش ما آیید
چهل مبارز و یک زن کجاست غیرتتان

هنوز در وسط کوچه مادر افتاده
هنوز فضه به دیوار تکیه اش داده

دوباره باد وزید و مدینه پیدا شد
دوباره زینب ما در مدینه زهرا شد

نوادگان علی در مدینه غریدند
و گرد خاک عجیبی دوباره بر پا شد

مغیره را که به سیلی زدند- داد زدند
که حال نوبت آن مرد بی سرو پا شد

دوتا علی به دو شمشیر نصفه اش کردند
که پشت کفر به دست دو تا علی تا شد

دوباره خیمه ی زینب به هلهله آمد
و باز شهر مدینه تبسمش وا شد

دوباره باد وزید و به کربلا برگشت
زمان دوباره گذشت و به ابتدا برگشت

به عطر زینبی شان آسمان معطر شد
که وقت پر زدن این دوتا کبوتر شد

دوباره باد سیاهی به کربلا پیچید
و طفل زینب اسیر تمام لشکر شد

در ابتدا دو علی را زهم جدا کردند
که چشم کوفه از این پست فطرتی تر شد

به سنگ و تیر و کمان و به نیزه و شمشیر
خبر دهید گل زینب آه پرپر شد

یکی برای تسلای خاطر مادر
به قتلگاه نشست و ذبیح مادر شد

یکی شبیه به قاسم قدش کشیده شد و
یکی به ضربه ی شمشیر مثل اکبر شد

یکی کنار برادر خمید مثل حسین
و داغدار تن بی سر برادر شد

یکی به مادر خود گفت خوب شد حالا
که پیش فاطمه شرمندگیت کمتر شد
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
رضا رسول زاده

هاجر کرب و بلایم یا حسین
این دو نذری منایم یا حسین

این دو اسماعیل من قربانی ات
تو مکن محرومم از مهمانی ات

این قدر بازی مکن با جان من
نذر خون اکبرت طفلان من

هدیه آوردم برایت یا حسین
هستی زینب فدایت یا حسین

دو علمدار دلیر آورده ام
یا اخا دو بچه شیر آورده ام

بال های جعفر آوردم حسین
بازوان حیدر آوردم حسین

تا شوم در نزد زهرا رو سفید
رخصتی ده که شوم ام الشهید

غم مخور گریان این گل ها شوم
تازه مثل نجمه و لیلا شوم

غم ندارم این دو گل پرپر شوند
پیش مرگان علی اصغر شوند

دوست دارم یا اخا این بچه ها
در پی ات باشند روی نیزه ها
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
وحید قاسمی

چه وداعی چقدر جانسوز است
کربلا کرب والبکاء شده است

مادری پشت پرده ی خیمه
دست بر دامن دعا شده است

**

گریه های حرم سؤالی شد
راستی بانوی قبیله کجاست

شیرِ مردانِ زینب کبری ....
...کمی آهسته ؛پس عقیله کجاست

**

سخت از پیله خیمه دل کندید
بال پروازتان تَقَلّا کرد

نام زهرا گره گشاتان شد
قسم عشق کار خود را کرد

**

گرگهای گرسنه ی این دشت
در کمینند با خبر باشید

این خلیفه پرستهای حریص
لاله چینند با خبر باشید

**

نوه ی مرتضی شدن جُرم است
خونتان را حلال می بینند

تازه اسلام نابتان را هم
زیر تیغ سؤال میگیرند

**

شعله های نفاق این مردم
از سقیفه زبانه میگیرد

جان زهرا به فکر خود باشید
پهلو ها را نشانه می گیرند

**

خونِ دل روزی علی کردند
پشت پا می زنند این مردم

کوفه را با مدینه فرقی نیست
بی هوا میزنند این مردم

**

کوچه وا میکنند با حیله
کینه فتوای لاله کوبی داد

تجربه گفت:اولین کوچه...
....در مدینه جواب خوبی داد

**

راستی،سمت حرمله نروید
شرح این درد، مو به مو مانده

به خدا حیف چشمهای شماست
چند تیری برای او مانده
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
پروانه نجاتی

عجیب نیست زنی اشک را بخشکاند
صبوری اش جگر کوه را بلرزاند

در التهاب وداعی که بازگشت نداشت
زمین حادثه را دور سر بگرداند

بغل کند پسرش را زلال و آینه وار
درون کالبدش عشق را بتاباند

غرور نبض زند از نوک سرانگشتی
که میل سرمه به پلک پسر بلغزاند

سلام ای زن نستوه! هاله ی اندوه!
چگونه شعر کنار تو پر بیفشاند؟

چگونه واژه به تقدیس تو برآید، تا
به بیکرانه ی دنیا تو را بهماند؟

کدام واژه تو را سرکشد عزیز دلم
که هرم داغ تو آن واژه را نسوزاند؟

رسیده است برادر، ز خیمه بیرون آی!
نمی تواند از این درد، سر بچرخاند

گرفته روی دو دستش ستاره های تو را
و دشمن آمده تا کف زند، بشوراند

نسیم حلقه زده لای زلف خون آلود
که باز کاکل داماد را برقصاند

چه سخت بود زنی اشک را بخشکاند!
صبوری اش جگر کوه را بلرزاند
 
بالا پایین