با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!
- برادران لیلا:سعیدروستایی، 1400، حضور در جشنواره فیلم کن
- تفریق:مانی حقیقی، 1400
- اورکا:سحر مصیبی، 1399
- فروشنده:اصغر فرهادی، 1396، حضور در جشنواره فیلم کن
- استراحت مطلق :عبدالرضا کاهانی، 1393
- مادر قلباتمی:علی احمدزاده، 1393
- زندگی مشترک آقای محمودی و بانو: روحالله حجازی، 1391
- آسمان زرد کم عمق:بهرام توکلی ، 1392
- پذیرایی ساده:مانی حقیقی، 1390
- انتهای خیابان هشتم:علیرضا امینی، 1389
- هر چی خدا بخواد:نوید میهندوست، 1389
- راز دشت تاران:هاتف علیمردانی و محمد لطفعلی ، 1388
- زندگی با چشمان بسته:رسول صدرعاملی، 1388
- درباره الی:اصغر فرهادی، 1387
- تردید:واروژ کریممسیحی، 1387
- شیرین :عباس کیارستمی، 1387
- کنعان :مانی حقیقی، 1386
- چهارشنبه سوری:اصغر فرهادی، 1384
- شهر زیبا:اصغر فرهادی، 1382
- من ترانه 15 سال دارم:رسول صدرعاملی، 1380
ما که پول نداشتیم دماغامان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک