- Dec
- 727
- 2,102
- مدالها
- 2
گرفتم و رفتیم تو سالن، راست میگفت نشد شام که بخوریم حداقل بذار برم این جماعت رو بدرقه کنم.
اهنگی که تازه شروع کرد به پخش شدن اخمهام رو عجیب کشید توهم. ترکی میخوند و من خیلی خوب میفهمیدم چی میگه. ترک نیستم، اما شاپور ترکه و به لطفش ترکی رو از بَرم... .
دستش رو از دستم بیرون کشید و بیتوجه بهم رفت سمت شادی و من نظاره گر رفتنش شدم
Sevdiğim kaçak baharım
عشقم بهار گریزانم
Yüzüne boyandı gece
شب به صورتت تغییر رنگ داد
(شب پر از ابر های سفید رنگ شد)
Toprağıma düştü yağmur
باران به خاکم بارید
Ah süzüle süzüle
آه،با نازو ضعف
Ellerin tenimde ateş
دست هات روی تنم مانند آتیشه
Korkular bir adım öte
ترسها یک قدم جلوئه
Dağlarımdan geçti rüzgar
نسیم از کوهام(دردهام)گذشت
Çığ düşüre düşüre
در حالیکه داشت بهمن می ریخت
Sen bana şahit
تو شاهده من بودی
Durdu zaman kalbimle bir
زمان همراه باقلبم متوقف شد
Ah deniz gelgit
آه دریا در تلاطم
Darmadağın yine sahil
ساحل دوباره بهم ریخته س
Geceler aysız
شب ها بدون ماه
Arzular arsız
آرزو ها بیعار
(آرزوها غیر قابل دسترس)
Ne yana yıkılayım
به کدوم طرف بیوفتم
Ona katıksız aç deli yüreğim
قلب دیوانهم گرسنه(در اشتیاقه) اونه
Kime yalvarayım
به کی التماس کنم؟
Çare sende Allah ım beni al
چاره دست توئه خدایم،منو بگیر
Rahata kavuşayım
به راحتی برسم
İnce ince işliyor sevda
عشق ظریف و دقیق کار میکنه
Nasıl kurtulayım
چطور خلاص بشم؟
آهنگ Arzular Arsiz از الیاس یالچینتاش
" از زبون ترنم "
با استرس روبه این دخترهی چشم سفید گفتم:
- شادی مطمئنی؟ ببین بعد از انجام اینکار راه برگشتی نداریمها! یعنی رسماً قبر خودمون رو کندیم.
با قیافهی تخس و آدامس گوشهی دهنش که صدا دار میجوید همه جا رو از نظر گذروند و ریلکس شونه بالاانداخت:
- نترس بابا چیزی نمیشه.
- نمیترسم میدونم چیزی نمیشه. میگم داداش شروین بعد از اینکه بفهمه دعوات نکنه یه موقع.
- نه بابا نگران نباش، شروین اینجوری نیس. تو هوا خودت رو داشته باش که آراد نزنه اَتَکمون رو پَتَک کنه.
چپچپ نگاهش کردم که ریز خندید.
نقشهی شوم و خبیثانهای کشیده بودیم، مطمئن بودم جفتشون رو میترسونه اما از اینکه بلایی واقعاً سره شادی بیاد میترسیدم.
پشته باغ رو خیلی زیبا و رویای دیزایین کرده بودیم. یه داربست چوبی بسته بودن کارگرها، دورش رو با حریرهای سفید و ریسههای سفید و آبی پیچیده از اون حالت ساده بودن در اورده بودیم. درست روبهروی جایی که از باغ میاومدی اینجا یه پارچهی روی داربست بسته بودیم که روش بزرگ نوشته بود «پدر شدنت مبارک همسر» و همین بود که ما رو نجات میداد از اون خشم احتمالی که نه، قطعی شروین و آراد.
وسط یه میز پایه کوتاه گذاشته بودیم با انواع و اقسام خوراکیها و فینگرفودها. کیک کوچولویی که روش یه نوزاد بود خیلی خوشگل و نانازی
اهنگی که تازه شروع کرد به پخش شدن اخمهام رو عجیب کشید توهم. ترکی میخوند و من خیلی خوب میفهمیدم چی میگه. ترک نیستم، اما شاپور ترکه و به لطفش ترکی رو از بَرم... .
دستش رو از دستم بیرون کشید و بیتوجه بهم رفت سمت شادی و من نظاره گر رفتنش شدم
Sevdiğim kaçak baharım
عشقم بهار گریزانم
Yüzüne boyandı gece
شب به صورتت تغییر رنگ داد
(شب پر از ابر های سفید رنگ شد)
Toprağıma düştü yağmur
باران به خاکم بارید
Ah süzüle süzüle
آه،با نازو ضعف
Ellerin tenimde ateş
دست هات روی تنم مانند آتیشه
Korkular bir adım öte
ترسها یک قدم جلوئه
Dağlarımdan geçti rüzgar
نسیم از کوهام(دردهام)گذشت
Çığ düşüre düşüre
در حالیکه داشت بهمن می ریخت
Sen bana şahit
تو شاهده من بودی
Durdu zaman kalbimle bir
زمان همراه باقلبم متوقف شد
Ah deniz gelgit
آه دریا در تلاطم
Darmadağın yine sahil
ساحل دوباره بهم ریخته س
Geceler aysız
شب ها بدون ماه
Arzular arsız
آرزو ها بیعار
(آرزوها غیر قابل دسترس)
Ne yana yıkılayım
به کدوم طرف بیوفتم
Ona katıksız aç deli yüreğim
قلب دیوانهم گرسنه(در اشتیاقه) اونه
Kime yalvarayım
به کی التماس کنم؟
Çare sende Allah ım beni al
چاره دست توئه خدایم،منو بگیر
Rahata kavuşayım
به راحتی برسم
İnce ince işliyor sevda
عشق ظریف و دقیق کار میکنه
Nasıl kurtulayım
چطور خلاص بشم؟
آهنگ Arzular Arsiz از الیاس یالچینتاش
" از زبون ترنم "
با استرس روبه این دخترهی چشم سفید گفتم:
- شادی مطمئنی؟ ببین بعد از انجام اینکار راه برگشتی نداریمها! یعنی رسماً قبر خودمون رو کندیم.
با قیافهی تخس و آدامس گوشهی دهنش که صدا دار میجوید همه جا رو از نظر گذروند و ریلکس شونه بالاانداخت:
- نترس بابا چیزی نمیشه.
- نمیترسم میدونم چیزی نمیشه. میگم داداش شروین بعد از اینکه بفهمه دعوات نکنه یه موقع.
- نه بابا نگران نباش، شروین اینجوری نیس. تو هوا خودت رو داشته باش که آراد نزنه اَتَکمون رو پَتَک کنه.
چپچپ نگاهش کردم که ریز خندید.
نقشهی شوم و خبیثانهای کشیده بودیم، مطمئن بودم جفتشون رو میترسونه اما از اینکه بلایی واقعاً سره شادی بیاد میترسیدم.
پشته باغ رو خیلی زیبا و رویای دیزایین کرده بودیم. یه داربست چوبی بسته بودن کارگرها، دورش رو با حریرهای سفید و ریسههای سفید و آبی پیچیده از اون حالت ساده بودن در اورده بودیم. درست روبهروی جایی که از باغ میاومدی اینجا یه پارچهی روی داربست بسته بودیم که روش بزرگ نوشته بود «پدر شدنت مبارک همسر» و همین بود که ما رو نجات میداد از اون خشم احتمالی که نه، قطعی شروین و آراد.
وسط یه میز پایه کوتاه گذاشته بودیم با انواع و اقسام خوراکیها و فینگرفودها. کیک کوچولویی که روش یه نوزاد بود خیلی خوشگل و نانازی
آخرین ویرایش توسط مدیر: