جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {می‌گفتند باز من عزادار شده‌ام} اثر •سآنی آنی کاربر انجمن رمان بوک•

  • نویسنده موضوع زمرد
  • تاریخ شروع

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط زمرد با نام {می‌گفتند باز من عزادار شده‌ام} اثر •سآنی آنی کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 451 بازدید, 4 پاسخ و 7 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {می‌گفتند باز من عزادار شده‌ام} اثر •سآنی آنی کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع زمرد
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DLNZ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
ز
موضوع نویسنده

زمرد

مهمان
دلنوشته: می‌گفتند من باز عزادار شده‌ام
ژانر: تراژدی
ناظر: @M.B.D
دلنویس: سآنی
مقدمه: می‌گفتند من باز عزادار شده‌ام! عزادار مادری که در ازدحامِ نفس‌هایش غربال‌ گرانه عشق می‌‌دمد.
مادری که اندوه مرا به سی*ن*ه چسباند و در خاک این مقبره ریشه خشکاند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

YASNA.B

سطح
7
 
ونلوپه فون شویتز🍫
نویسنده حرفه‌ای
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
3,450
21,576
مدال‌ها
15
Negar_۲۰۲۲۰۸۲۸_۱۲۲۴۵۷ (1).png
عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.
حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[ قوانین تایپ دلنوشته کاربران]
پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[ تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]
بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید:
[ درخواست تگ دلنوشته]
پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[درخواست جلد]
و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[تاپیک اعلام پایان دلنوشته ]
دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]
با آرزوی موفقیت برای شما،
♡تیم مدیریت تالار ادبیات♡
 
ز
موضوع نویسنده

زمرد

مهمان
باور نمی‌کردم.
مادرِ من دیروز سالم بود.
با شیرین زبانی‌های برادرم، خندیده بود.
با اخمی دلنشین برای من چشم نازک کرده بود. ساعت‌ها در خانه‌ با پدربزرگم، گرمِ صحبت بود.
با لبخندی سرشار از عشق مرا کنارش، نشانده بود.
هر چند دقیقه یک‌بار با چشمانی پُر از عشق نگاهم کرده بود و لبخند به رویم پاشیده بود.
این‌ها چه می‌گفتند؟ مادرم رفته بود؟ مادرِ من که این همه بی‌معرفت نبود.
تا نمی‌دیدمش! تا صدایش نمی‌کردم و جوابم را نمی‌داد، حرف‌هایشان را باور نمی‌کردم.
مگر می‌شد که او به همین زودی رهایم کند؟!
پس این‌ها چه می‌گفتند؟ قصد جانِ مرا کرده بودند؟ یا شوخی‌شان گرفته بود؟!
 
ز
موضوع نویسنده

زمرد

مهمان
گفته بودند مادر نادر‌ترین پرستاری است که می‌توانست غم‌خوار فرزندانشان باشد.
دل می‌زد اما، کُند می‌تپید.
گلویم‌ خُشک شده است اما، بغض برای ریزش به چشم‌هایم نیشتر می‌زند.
چشم‌هایم مملو از اشک به جامِ زهر مبدل شده است اما، دلم دریایی از خون، روان.
صورتِ پژمرده‌ام، آواز غمناک می‌سُراید و دلِ جغد ویرانه به نتپیدن، می‌گِراید.
خاکِ مقبره‌اش بوسه‌گاهِ جانِ من است و نشنیدن آواز لالایی مادرانه‌اش غمگسارِ دلِ پدرم.
با ندیدنش به هر سویی می‌شتابم، به خاکِ مقبره چنگ می‌زنم و مویه سرایی می‌کنم. نیست! جانم رفته بود! نبودش، کجا رفته؟ اشک‌هایم در پهنای صورتم می‌خشکند و دلِ پدرم خونیده بارانی می‌شود، آه از پدرم! آه از دلِ پدرم، آه از صورت خسته و دلِ شکسته‌اش.
 

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
May
3,427
13,045
مدال‌ها
17
«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.
[کادر مدیریت بخش ادبیات]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین