جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اشعار زیبای سعید بیابانکی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام اشعار زیبای سعید بیابانکی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,064 بازدید, 16 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اشعار زیبای سعید بیابانکی
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
به نام عشق که زیباترین سرآغاز است
هنوز شیشه‌ی عطر غزل درش باز است

جهان تمام شد و ماهپاره‌های زمین
هنوز هم که هنوز است کارشان ناز است

هزار پند به گوشم پدر فشرد و نگفت
که عشق حادثه‌ای خانمان برانداز است

پدر نگفت چه رازی ست این‌که تنها عشق
کلید این دل ناکوک ناخوش آواز است

به بام شاه و گدا مثل ابر می‌بارد
چقدر عشق شریف است و دست دل باز است

بگو هرآنچه دلت خواست را به حضرت عشق
چرا که سنگ صبور است و محرم راز است

ولی بدان که شکار عقاب خواهد شد
کبوتری که زیادی بلندپرواز است
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
در دیده ام نگاهی و آهی هنوز هست
باران اشک گاه به گاهی هنوز هست

هان، ای شب فلک زده! در مشت خالی ات
شکر خدا که سکّه ی ماهی هنوز هست

یک شب بکوب کوبه ی در را و باز شو
این جا چراغ چشم به راهی هنوز هست

عریان کنید جام می هفت ساله را
تا در من اشتیاق گناهی هنوز هست!

در چشم کهربایی ات، ای روشناترین!
میل ربودن پر کاهی هنوز هست؟

شکر خدا به میمنت روی و موی دوست
روز و شب سپید و سیاهی هنوز هست

از شش جهت اگر چه قفس مانده ست و بس
فکر فرار باش که راهی هنوز هست

با یک دروغ کهنه به خونم در افکنید
در دوردست، گرگی و چاهی هنوز هست...
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
چشم تو را اگر چه خمار آفریده اند
آمیزه ای ز شور و شرار آفریده اند

از سرخیِ لبانِ تو ای خون آتشین
نار آفریده اند انار آفریده اند

یک قطره بوی زلف ترت را چکانده اند
در عطردانِ ذوق و بهار آفریده اند

مانند تو که پاک ترینی فقط یکی
مانند ما هزار هزار آفریده اند

زندانی است روی تو در بند موی تو
ماهی اسیر در شبِ تار آفریده اند

دستم نمی رسد به تو ای باغِ دوردست
از بس حصار پشت‌ِ حصار آفریده اند

این است نسبت تو و این روزگارِ یأس:
آیینه ای میانِ غبار آفریده اند‌...
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
از کشف تو ای حضرت رازی همه راضی
این خیل عظیم متقاضی همه راضی

آقای معلم زتو ناراضی و بنده
غیر از من و آقای نیازی همه راضی

از کار تو ای ساقی پر کار محله
جمشید و فری فرخ و نازی همه راضی

شادند ز کشف تو دبیران و امیران
شیمی ادبیات ریاضی همه راضی

گاهی چه بخواهی چه نخواهی همه خوشحال
گاهی چه بسازی چه نسازی همه راضی

برخورد ندارند ، تماس بدنی هم
از غیرت خط های موازی همه راضی

هم دلبری آسان شده هم عشق ، فراوان
از برکت دنیای مجازی همه راضی

ملت همه شاکی همه شاکی همه شاکی
دولت همه راضی همه راضی همه راضی

دروازه ی ما غیرت ملی است رفیقان
از هرچه گلر مثل حجازی همه راضی

نه شیر سماور به زمین ماند ، نه داور
از این که مساوی شده بازی همه راضی!

چسبید به ما هر که در این شهر، نچسب است
از چسب تو ای شرکت رازی همه راضی

در مکتب ما باده حلال است از این پس
از رای تو ای حضرت قاضی همه راضی
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
خوشم با شمیمِ بهاری که نیست
غباری که هست و سواری که نیست

به دنبالِ این ردِّ خون آمدم
پی دانه های اناری که نیست

مگردید بیهوده، ای همرهان!
به دنبالِ آیینه داری که نیست

به کف سنگ دارم ولی می دوم
پی شیشه های قطاری که نیست

تهمتن منم تیرِ گز میزنم
به چشمانِ اسفندیاری که نیست

دو فصل است تقویمِ دلتنگی ام
خزانی که هست و بهاری که نیست...
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
به بام آمدم و قرص ماه را دیدم
شکوه مسجد و میدان شاه را دیدم

به بام آمدم و چشم دوختم به غروب
به خون تپیده ترین بی گناه را دیدم

به بام آمدم و در مسیر آمدنت
کبوتران سپید و سیاه را دیدم

تو خواب بودی و من پشت میله های قفس
ستاره های شب راه راه را دیدم

تو خواب بودی و من دست گرگ را خواندم
به بام آمدم و قعر چاه را دیدم

به می فروش بگو سی شب است منتظرم
بیا که گوشه ابروی ماه را دیدم !
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
شب آن شب است که باری تو را بهانه بگیرم
ره اتاق تو با شوق کودکانه بگیرم

انار دیده و دل را چنان به هم بفشارم
که از تمام تنم اشک دانه دانه بگیرم

شبیه فاخته، کوکو کنم فراز سرایت
بر آن خرابهٔ خاموش، آشیانه بگیرم

شبانه، خیمهٔ سوگی به پا کنم سرخاکت
تو را بهانه کنم، فال عاشقانه بگیرم

تمام عمر سرم را به روی شانه گرفتی
بر آن سرم، بشتابم تو را به شانه بگیرم

تو را به شانه بگیرم که الوداع بخوانم
شرر به پا کنم، آتش شَوَم، زبانه بگیرم

بگو چگونه تو را ای تمام داروندارم
به خاک‌ها بسپارم که راه خانه بگیرم

رها نمی‌کندم شعر گریه خیز و برآنم
که طبع سرکش خود را به تازیانه بگیرم

سلام می‌دهم از دور خانهٔ پدری را
جواب خود مگر از خشت‌های خانه بگیرم
 
بالا پایین