- Aug
- 19
- 176
- مدالها
- 2
بابا جان راستی شما باز هم چهار فصل را تجربه میکنید؟
بهار و شکوفههایش و پاییز و فرار برگهایش را میبینید؟
سوز آفتاب تابستان و سرمای سوزناک زمستان را چهطور؟
آه! باز شروع به یاوهگویی و پرحرفی کردهام مگر نه؟
ولی، ولی اینکه دست من نیست.
خُلقم از دل تنگم، تنگتر شده و دیگر طاقت بردباری ندارم.
بگویم کنجکاوم خانهتان را ببینم و کمی کنارتان بنشینم، کفر است؟
ولیکن عجب کفر شیرینیست... .
چرا که تلفیق درد و بیقراری، دیگر کاسهی صبرم را لبریز کرده است... .
بهار و شکوفههایش و پاییز و فرار برگهایش را میبینید؟
سوز آفتاب تابستان و سرمای سوزناک زمستان را چهطور؟
آه! باز شروع به یاوهگویی و پرحرفی کردهام مگر نه؟
ولی، ولی اینکه دست من نیست.
خُلقم از دل تنگم، تنگتر شده و دیگر طاقت بردباری ندارم.
بگویم کنجکاوم خانهتان را ببینم و کمی کنارتان بنشینم، کفر است؟
ولیکن عجب کفر شیرینیست... .
چرا که تلفیق درد و بیقراری، دیگر کاسهی صبرم را لبریز کرده است... .