به نام حق
عنوان:
نام رمان شما درد بیپناهی بود. این عنوان جذاب بود ولی ارتباط کمرنگی با بدنه داشت. طوری که در بیشتر مواقع این عنوان حس نمیشد. همچنین این عنوان دارای کلمهی کلیشهای بود. (درد) واژه مناسبی برای رمان شما نبود. بهتر بود که این عنوان تغییر پیدا میکرد. این عنوان ترکیبی، همچنین حس کنجکاوی را هم در مغز خواننده به قلیان نمیانداخت. با ژانر ارتباط مناسبی نداشت. به این عنوان بیشتر ژانر تراژدی میخورد که ژانرهای شما فاقد تراژدی بودند. خواندن عنوان راحت بود و دارای کلمات ثقیل هم نبود.
بهتر است روی انتخاب عنوان تجدید نظر کنید.
ژانر:
ژانرهای انتخابی شما معمایی و اجتماعی بودند. ژانر معمایی بسیار روی رمان تاثیر مثبتی گذاشته بودند. ارتباط خیلی خوب با بدنه داشت و این ژانر در همهجای رمان دیده میشد. ژانر اجتماعی در کمتر مواقعی دیده میشد؛ چون تقریبا همیشه در کنار ژانر اجتماعی ژانر عاشقانه هم میآید. به نظرم ژانر معمایی غالبتر بر داستان بود. از اتفاقات مشکوک و مجهول و نامههای تهدیدآمیز میتوان ژانر معمایی را کاملا بر غالب بدنه دید.
به نظرم رمان زیبای شما ژانر عاشقانه را کم دارد. همانطور که میدانید ژانر عاشقانه ژانری همه پسند است. اگر این ژانر به رمان شما اضافه میشد به جذابیت رمان شما میافزود. هر چند که رمان شما جذابیت خاص خودش را دارد.
خلاصه:
خلاصه شما حالتی قصهوارانه داشت. دارای کلمات ثقیل و آرایههای ادبی نبود و این موضوع، خواندن خلاصه را راحتتر کرده بود. خلاصه شما کمی میتوانست گنگی و اطلاعات کمتری را به خواننده وارد کند و حتی میتوانست جملات بازی داشته باشد که کنجکاوی را در خواننده بیافزاید. در هر حال، وضع اطلاعات در پایهی خوبی قرار داشت و جملات باز و سوالی را دارا نبود.
مقدمه:
نوشتهی شما فاقد مقدمه بود. مقدمه یکی از چارچوبهای اصلی رمان است. یک مقدمهی عالی حس و حال رمان را تغییر میدهد و خواننده را به سمت خود میکشاند.
آغاز:
آغاز رمان شما نو نبود و کلیشهای بود. از خواب بیدار شدن کاراکترها در رمان، شروع جالبی نیست. بنابراین کمی از جذابیت متن شما کاسته بود. بهتر بود شروعی با حس مبهم داشته باشیم تا با ژانر هم در ارتباط باشد. شروعی گنگ و مبهم با اطلاعاتی حتی غلط میتوانست خواننده را بیشتر در فضای رمان معلق گرداند.
سیر:
سیر رمان خسته کننده نبود و اتفاقات با پیرنگ مناسب و سرعت نرمالی پیش میرفتند. نکتهی مهمی که وجود دارد این است که رمان شما کمی تندی در اتفاقات داشت. خیلی زود و سریع ماجرای شیرین باز شد و سرنخها پیدا شدند. این تندی کمی در روند شما تاثیر منفی گذاشته بود. بهتر بود بگیم درست است که اطلاعات وارد شده مناسب بودند ولی سیر شما با این روند کمی تند، فرصت هضم اطلاعات را از خواننده گرفته بود!
توصیفات:
مکان:
توصیفات مکان در وضع خوبی قرار داشت با اینکه این توصیفات مسلسلوار بودند ولی همه چیز خوب رعایت شده بود. رنگ، شکل و تمام کمیها و کاستیهای داستان خوب نوشته شده بودند.
ظواهر:
ظواهر نکتهای مهم در رمان شما بود که کاملا رعایت شده بود. این توصیفات به صورتی مسلسلوار و پشت سر هم بودند. خوب به خورد داستان نرفته بودند اما این توصیفات گه گاهی در همهی پارتها دیده میشدند.
حالات:
توصیفات حالات خوب به خورد رمان رفته بودند. از حالتهای هر فرد میتوانستیم شخصیت آن فرد را ارزیابی کنیم.
احساسات:
احساسات در مقدار کمی در رمان جریان داشتند. میتوان گفت، احساسات بیشتر در شخصیت اصلی (مائده) دیده میشد.
دیالوگ و مونولوگ:
حجم دیالوگها و مونولوگ ها به تناسب کافی بود. حجم اطلاعاتی که در هر دیالوگ و هر مونولوگ به ما داده میشد هم مناسب بود. دیالوگهای هر شخص به شان شخصیت میخورند. و به لوکیشن مورد نظر شما هم شبیه بودند.
زاویه دید:
زاویه دید از زبان شخصیتها بود و این زاویه دید پرش داشت. بهتر بود که این پرش وجود نداشته باشد ولی در همین حد هم خواننده میتوانست با شخصیتها و زاویه دید ارتباط بگیرد.
بافت:
بافت رمان شما محاورهای بود. به علت محاورهای بودن، بافت دارای کلمات ثقیل هم نبود. این بافت پرشی نداشت و یکدست بود.
صحنهپردازی:
صحنه پردازی در رمان خوب رعایت شده بود. فصل تابستان و هوای گرم تیر ماه در اتمسفر رمان کاملا قابل لمس بود. همینطور آداب رسوم، حفظ حجاب، مراسمات مذهبی و... هم در رمان قابل مشاهده بود.
شخصیت پردازی:
شخصیت پردازی این رمان به طور قطع، عالی بود.
میتوانستیم درک کنیم که مبینا دختری ریسک پذیر، مهربان و دلسوز است که حاضر است برای دوستانش هرکاری انجام دهد. چشمان کشیدهی قهوهای مبینا چندین بار در رمان تکرار شده بود و این توصیف را در ذهن جای داده بود.
شیوا هم دختری مهربان و خوب بود که باز هم شخصیتپردازی خوبی داشت.
مائده دختری محتاط، مهربان، ترسو و کمی بامزه و اهل شیطنت بود.
شخصیتهای اصلی در داستان خیلی خوب شخصیت پردازی شدند. رفتارشان دور از انتظار نبود. جاهایی که باید صبر میکردند و کمی میترسیدند، میترسیدند! نحوه شناساندن شخصیتها مستقیم بود و شخصیت نویی را دارا نبودیم.
باورپذیری:
باور پذیری در سطح متوسط رو به بالایی قرار داشت. البته که کمی کاستی را هم دارا بود. به نظرم کسی که نامههای تهدیدآمیز دریافت میکند حتی اگر مدرک محکمه پسندی هم نداشته باشد باز هم باید به پلیس مراجعه کند. که خوشبختانه آمدن برادر حدیث هم این مشکل را حل کرد.
ایده:
ایده رمان شما درباره دختری بود که به دنبال دخترعمهاش میگردد که چندین سال قبل به طرز نامعلومی فوت شده.
ایده شما تقریبا نو بود و پردازش جالبی هم داشت. اتفاقات کلیشهای داشت ولی پردازش خوب باعث شده بود این کلیشهای ها نشان داده نشود.
قلمتان ماندگار و خسته نباشید