مشاعره مشاعره با حرف "ب"

نیما نصر · 2023/08/04

به انتظارِ تصویرِ تو
این دفترِ خالی
تا چند
تا چند
ورق خواهد خورد؟
بر روی دفتر های مشق ام
بر روی درخت ها و میز تحریرم
بر برف و بر شن
می نویسم نامت را.

روی تمام اوراق خوانده
بر اوراق سپید مانده
سنگ ، خون ، کاغذ یا خاکستر
می نویسم نامت را.

بر تصاویر فاخر
روی سلاح جنگیان
بر تاج شاهان
می نویسم نامت را.

بر جنگل و بیابان
روی آشیانه ها و گل ها
بر بازآوای کودکیم
می نویسم نامت را.

ill_mah · 2023/08/04

به شدت تشنه ام!
تشنه کلمه
تشنه واژه هستم
دالانی هست که گاهی مرا به سمت آنها می برد
و همیشه باز نیست!
هاله ای که مرا غرق می کند
و چه لذت بخش است،
آب تنی در یک دریاچه پر از احساس
که با حس ناب پر شده باشد.
و سیراب کند جان تو را
یک آسمان پر از شور
که با یک نفس برود در ریه هایت.
چقدر این عطش زیباست
و مرا سیراب می کند
@نیما نصر

نیما نصر · 2023/08/04

به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم میگذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهدماند..
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود،جامه اندوه مـپوشان هرگز...!!
زندگی ذره كاهیست،
كه كوهش كردیم،
زندگی نام نکویی ست،
كه خارش كردیم،
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،
زندگی نیست بجزدیدن یار
زندگی نیست بجزعشق،
بجزحرف محبت به كسی،
ورنه هرخاروخسی،
زندگی كرده بسی،
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد، دوسه تاكوچه وپس كوچه واندازه یك عمر بیابان دارد.
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم ...

ill_mah · 2023/08/04

به چشمان تو می بخشم همه دار و ندارم را
به لبخند تو می بازم همه ایل و تبارم را

تو چون خورشیدی بی پایان دلم را گرم خواهی کرد
و من دست تو می سپارم زمستان و بهارم را

دلم را خوب می فهمی، غمم را خوب می دانی
بگیر از من به لبخندی تو این شبهای تارم را

کمی باران ، کمی دریا، کمی هم عصر پاییزی
و تو باشی همین کافی است قلب بی قرارم را

به چشمانت فقط باید کمی طعم غزل بخشید
که جدی تر بگیری باز شعر ماندگارم را

همه ایمان من هستی در این بیراهه ی تردید
به لبخند تو می بازم همه ایل و تبارم را

Tara Motlagh · 2023/08/04

به کوروش به آرش به جمشید قسم
به نـقـش و نـگار تخت جمشید قسـم

ایــــران همی قلب و خون مـن اســــت
گـــرفــتـــه زجــان در وجـــود مــن اســت

بـــخــوانـیــم ایــن جـــمـلـه در گــوش بــــاد
چـــو ایــــــران مـــبــــاشــد تــن مـــن مــبــاد

ill_mah · 2023/08/04

بیدار نشستم که غَمت را چو چراغی
از شب بِستانَم به سحر بِسپُرَم امشب

Tara Motlagh · 2023/08/04

بگذار ، که بر شاخه این صبح دلاویز
بنشینم و از عشق سرودی بسرایم
آنگاه ، به صد شوق ، چو مرغان سبکبال
پر گیرم ازین بام و به سوی تو بیایم

ill_mah · 2023/08/04

با تو باشم وسعت دل بگذرد از عرش هم
بی تو باشم هر دو عالم یک قفس باشد مرا

Tara Motlagh · 2023/08/04

بُهتان مگوی
که آفتاب را با ظلمت نبردی در میان است
آفتاب از حضورِ ظلمت دلتنگ نیست
با ظلمت در جنگ نیست
ظلمت را به نبرد آهنگ نیست
چندان که آفتاب تیغ برکشد
او را مجالِ درنگ نیست
همین بس که یاری‌اش مدهی
سواری‌اش مدهی

نیما نصر · 2023/08/04

باز آمدم به خانه چه حالی! نگفتنی
دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض
پیراهن پلید مرا باز شسته بود
انگار خنده کرد ولی دلشکسته بود:
بردی مرا بخاک سپردی و آمدی؟
تنها نمی گذارمت ای بینوا پسر
می خواستم به خنده درآیم ز اشتباه
امّا خیال بود
ای وای مادرم

جستجو

خوش آمدید

مشاعره مشاعره با حرف "ب"

اطلاعات موضوع

نیما نصر

کاربر فعال انجمن

ill_mah

کاربر ویژه انجمن

نیما نصر

کاربر فعال انجمن

ill_mah

کاربر ویژه انجمن

Tara Motlagh

مخاطب رمان برتر

ill_mah

کاربر ویژه انجمن

Tara Motlagh

مخاطب رمان برتر

ill_mah

کاربر ویژه انجمن

Tara Motlagh

مخاطب رمان برتر

نیما نصر

کاربر فعال انجمن

یکم راجب ما:

Links

جدیدترین کاربران

آمار بَرخط