جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {کورابِ آرزوها} اثر •دنیا کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط DOonYa با نام {کورابِ آرزوها} اثر •دنیا کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 688 بازدید, 21 پاسخ و 11 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {کورابِ آرزوها} اثر •دنیا کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع DOonYa
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DLNZ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
زود دیر می‌شود عزیزکم... .
دیر می‌فهمی که یکی بود که تو را بیشتر از خود دوست می‌داشت و زود دیر می‌شود که پیدایش کنی؛ وقتی می‌فهمی و چشم‌هایت را باز می‌کنی که دیگر نیست و تا ابد نفس از نفسش نمی‌گذرد گویی هیچ‌وقت نبوده و نیست و آن‌ وقت می‌فهمی عجب خبطی کردی و چه شکری خوردی که دیگر چشم‌های کسی بند چشم‌های افسار گسیخته‌ات نیست.
 
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
در تمام سال‌های نداشتنت تو را می‌جستم و در ثانیه به ثانیه نبودنت تو را داشتم.
در کنارم با تو حرف می‌زدم و برایت می‌خندیدم، غیرت به خرج می‌دادم و از عشق می‌گفتم.
تو در ذهن منِ عاشق بودی و در کنارم عاشقی می‌کردی؛ شاید دروغ باشد اما برای من از هر راستی راست‌تر بود.
 
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
تو را می‌خواهمت؛ همیشه و همه‌جا!
در دوست نداشتن‌های پوشالیِ روزهای سرد و یخ زده... در شعرهایی که برایت نوشتم و هیچ‌وقت نخواندی... در تبسم آن شمعدانی دور حوض ماهی... در نم باران سال‌های سال پیش... .
تو را دوست دارد منی که فقط تو را دارد.
 
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
از تو می‌نویسم؛ همیشه و در همه وقت!
از تویی که هیچ‌وقت نیستی، هیچ‌وقت نبودی... .
همیشه نبودنت خاری شد و بر دو چشم کم سویم رفت و ککت هم نگزید.
از تویی که تمام وقت تمام تلاشت را کردی که نباشی و خب کارت درست بود تو هیچ کجا و هیچ‌وقت نبودی!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
مادرم امروز برایت با سلام و صلوات دعا می‌خواند؛ قلبم شکست وقتی دیدم همه‌ی ما این‌گونه تو را می‌خواهیم و تو این‌گونه بی‌رحمی... .
هِی می‌خواهم بگویم شاید شیری که خوردی پاک نبوده اما دلم دل نیست و هنوز هم برایت دل‌دل می‌کند.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
حلالت باشد...‌ تمام سال‌هایی را که به کامم زهر کردی حلالت باشد.
تما روزهایی که می‌شد شاد باشم و به یاد تو شادی از زندگیم پر کشید، حلالت باشد.
تو مرا از من گرفتی و به دست باد سپردی ملالی نیست مگر از یک عشق؛ بیشتر دارم؟
ناز شستت دردانه‌ام!

 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5

ناز شستت که با تمام قوا مرا از بین بردی و بر سر جنازه‌ام های‌های گریه نکردی که هیچ؛ قهقهه زدی و رقصیدی!
به دورم یک دیوار کشیدی و نامش شد دیوار تنهایی... .
چه کنم با دلِ سنگت عزیزِ جانم، تو عشقی و عشق هرچه سنگ‌دل باشد دل بی‌صاحب من باز برایت آب می‌شود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5
نمی‌دانم چه کرده بودم؛ اصلاً نمی‌دانم چه‌ شد که به این‌جا رسیدم!
فقط می‌دانم عاشق بودم و تو خوب جواب عاشقی مرا دادی... فقط می‌دانم با تمام وجود می‌خواستمت و تو خوب مرا دست انداختی؛ اصلاً من نمی‌دانم، فقط و فقط‌هایم الکی‌ست... .
من عشق می‌دانم و برایم عشق یعنی تو!
 
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5

رفیقی داشتم که می‌گفت:
- عشقی که داری خیلی زود تبدیل به نفرت می‌شود.
نمی‌دانم الان کجاست ولی درست ده‌سال است که منتظرم متنفر شوم نمی‌شود که هیچ هر روز گویی عاشق‌تر از روز پیش ادامه می‌دهم و چه می‌تواند از این بدتر باشد؟
 
موضوع نویسنده

DOonYa

سطح
3
 
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
Feb
5,841
8,888
مدال‌ها
5

در وجودم دخترکی با تمام قوا فریاد می‌زند و کمک می‌خواهد ولی کسی نیست به دادش برسد.
عابران می‌روند و لبخندهای کنج لب‌شان آتشی می‌شود سوزان که جگرم را می‌سوزاند.
اشک‌هایم دل سنگ را آب می‌کند و در تنم به جوش و خروش در می‌آید.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین