مشاعره مشاعره با حرف " ه "
- نویسنده موضوع ! ~ ARYA TOSI ~ !
- تاریخ شروع
اطلاعات موضوع
- Sep
- 1,442
- 4,061
- مدال‌ها
- 2
هرچند ملولی نفسی با ما باش
مگریز ز یاران و درین غوغا باش
یا همچو دلم واله و شیدائی شو
یا بهر نظاره حاضر سودا باش
مگریز ز یاران و درین غوغا باش
یا همچو دلم واله و شیدائی شو
یا بهر نظاره حاضر سودا باش
- Sep
- 277
- 4,198
- مدال‌ها
- 2
هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق
هم دعا کن گره تـازه نیفـــزایـد عشــق
قایقی در طلب موج به دریا زد و رفت
باید از مرگ نترسید، اگر بایـــــد عشق
عاقـبت راز دلـــم را به لبــانش گفتـــــــم
شایداین بوسه به نفرت برسدشاید عشق
شمع روشن شد و پروانه به آتش پیوست
می توان سوخت اگر امر بفــــرماید عشق
پیله ی رنج من ابریشــــــــــم پیراهن شد
شمع حق داشت، به پروانه نمی‌آیـد عشق
-فاضل‌نظری
هم دعا کن گره تـازه نیفـــزایـد عشــق
قایقی در طلب موج به دریا زد و رفت
باید از مرگ نترسید، اگر بایـــــد عشق
عاقـبت راز دلـــم را به لبــانش گفتـــــــم
شایداین بوسه به نفرت برسدشاید عشق
شمع روشن شد و پروانه به آتش پیوست
می توان سوخت اگر امر بفــــرماید عشق
پیله ی رنج من ابریشــــــــــم پیراهن شد
شمع حق داشت، به پروانه نمی‌آیـد عشق
-فاضل‌نظری
- Sep
- 1,442
- 4,061
- مدال‌ها
- 2
هم از سکوت گریزان هم از صدا بیزار
چنین چرا دلتنگم چنین چرا بیزار
زمین از آمدن برف تازه خشنود است
من از شلوغی بسیار رد پا بیزار
چنین چرا دلتنگم چنین چرا بیزار
زمین از آمدن برف تازه خشنود است
من از شلوغی بسیار رد پا بیزار
- Sep
- 1,442
- 4,061
- مدال‌ها
- 2
هر نفسی شور عشق در دو جهان افکنی
آتش سودای خویش در دل و جان افکنی
جان و دل خسته را ز آرزوی خویشتن
گه به خروش آوری گه به فغان افکنی
آتش سودای خویش در دل و جان افکنی
جان و دل خسته را ز آرزوی خویشتن
گه به خروش آوری گه به فغان افکنی
- Jul
- 1,014
- 8,128
- مدال‌ها
- 3
هیچ چیزی جز غمت موهای من را کم نکرد
قامتم را جز "خداحافظ عزیزم" خم نکرد
رفتن تو بی وفا کاری که با من کرد را
زلزله با آن همه بی رحمی اش با بم نکرد
در دل تاریخ خواهد ماند چون کار تو را
قوم چنگیز مغول با خاک ایران هم نکرد
آنچه کرده اشک هایم با نماز مادرم
مرگ سهراب جوان با قامت رستم نکرد
آمدم شاعر شدم کم کم فراموشت کنم
شعر هم از روی دوشم هیچ باری کم نکرد...
قامتم را جز "خداحافظ عزیزم" خم نکرد
رفتن تو بی وفا کاری که با من کرد را
زلزله با آن همه بی رحمی اش با بم نکرد
در دل تاریخ خواهد ماند چون کار تو را
قوم چنگیز مغول با خاک ایران هم نکرد
آنچه کرده اشک هایم با نماز مادرم
مرگ سهراب جوان با قامت رستم نکرد
آمدم شاعر شدم کم کم فراموشت کنم
شعر هم از روی دوشم هیچ باری کم نکرد...
- Dec
- 7,757
- 46,466
- مدال‌ها
- 7
هر عذابی می‌کشیم امروز از ناگفته‌هاست
بود گاهی بین ما گفت و شنودی کاشکی!
بود گاهی بین ما گفت و شنودی کاشکی!
