جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مطلوب {آثار خزان} اثر •مهرانه عسکری کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط 🔗مهرانه عسکری 📎.♡ با نام {آثار خزان} اثر •مهرانه عسکری کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,571 بازدید, 26 پاسخ و 10 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {آثار خزان} اثر •مهرانه عسکری کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع 🔗مهرانه عسکری 📎.♡
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DLNZ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
303
1,502
مدال‌ها
2
پارت 9 :

بیا، من ببر پیش خودت. اینجا خیلی تنهام.
می‌دونی، تنهایی هم قصه‌ای داره!
قصه تنهایی . . .
هزار تا هزار صفحه داره و هشت میلیارد و نیم راوی داره.
دلم به حال خودمون می‌سوزه دلبرکم. دلم به حال مردم تنهامون می‌سوزه.
 
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
303
1,502
مدال‌ها
2
پارت 10 :

پ‍‌ره حرف‍‌م و انگار خدا لالم کرده. می‌خوام بگم دلم تنگته؛ اما، نمیشه.
هه، می‌بینی عزیزکم یا به قول شیرزاد خاتونم، حتی عرضه‌ی حرف زدنم ندارم.
خدا دید، برای همین بردت. مردم دیدن، برای همین گل رز مون رو چشم زدن.
 
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
303
1,502
مدال‌ها
2
پارت 11 :

همه میگن همه چیز درست میشه. دست می‌زنن به شونه‌ام که مثلاً بگن ما هستیم، تو برو، فقط برو.
هه! ‌خیلی وقته قراره همه چیز درست شه. کو؟ چرا درست نمی‌شه؟
می‌دونی صاحب قلبم، این مردم جز دروغ، چیز دیگه‌ای توی چنته ندارن.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
303
1,502
مدال‌ها
2
پارت 12 :

جدیداً، بغض اجازه‌ی نفس کشیدن بهم نمی‌ده. ‌سخته‌ بغض‌ نخواد نفس‌ بکشی. دکتری که بعد تو برام آوردن دیشب بهم گفت :
- اگر نفست یک دفعه نیاد، میمیری.
نفسم تو خیلی وقته رفتی؛ اما من چی؟ من که هنوز این‌جام!؟
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
303
1,502
مدال‌ها
2
پارت 13 :

یادته؟!
من‌ اذیتت می‌کردم و تو بی‌رحمانه می‌گفتی وقتی قدرم و می‌دونی که برم زیر چند متر خاک و یک سنگ هم بیاد روم.
بعدش که اخم می‌کردم تو با خنده گره‌ی اخم‌هام باز می‌کردی.
می‌دونی چی واقعاً سخته؟!
اینکه عاشق خندیدنت شدم؛ اما توی نامرد، چیکار کردی؟ باعث گریه و اشک‌های روی صورتم شدی.
 
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
303
1,502
مدال‌ها
2
پارت 14 :

در نبودت،... .
چجوری زنده موندم؟ به خدا حسودیم میشه، هرجور بخواد و هر ک.س بخواد داره، نداشته باشه هم می‌بره برای خودش... من یک نفر خواستم و همونم نداشتم.
الان، دقیقاً همین الان که تو نیستی، نیازمند یک خوابی ام که بعدش هیچی یادم نیاد.
چون تو نیستی، ابتدا و انتهام!
 
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
303
1,502
مدال‌ها
2
پارت 15 :

‏زمان می‌گذره؛ خاطرات محو می‌شن؛ احساسات تغییر می‌کنن؛ آدما میرن؛ ولی قلب هیچوقت فراموش نمی‌کنه.
فراموش نمی‌کنه که یک روزی بودی، یک روزی می‌خندیدی، یک روزی عاشق شدی... .
وقتی نباشی، دنبالت می‌گرده؛ اما احمقانه، نمی‌دونه تنهاست. دلم نمیاد بهش بگم آخر جست و جویت زیر خروار‌خروار خاک خوابیده.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
303
1,502
مدال‌ها
2
پارت 16 :

ناراحت میشه، غصه می‌خوره. گناه داره، مظلومه. در من، منی پنهان‌ست با ذهنی درگیر.
اون منه میشه قلبی که بی‌تو شده. اشک می‌ریزه.
الان دقیقاً دارم به چشم می‌بینم آدمی‌ می‌تواند شفای‌ آدمی‌ شود...!
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
303
1,502
مدال‌ها
2
پارت 17 :

یه افسانه هست كه میگه اگه بی دلیل اشکتون بریزه مربوط به اتفاقی از گذشته‌ست ك دلِ شما تازه از بُهت اون اتفاق در اومده.
فکر کنم چشم‌های من خشک شدن. حتی دیگه ناگهانی هم اشک نمی‌ریزه.
خسته شده، خسته از تپیدن. خسته از پمپاژ کردن.
خسته از رفت و آمد مکرر خون. خسته از استخوان‌هایی که برایش زندان شدند.
 
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
303
1,502
مدال‌ها
2
پارت 18 :

تنهایی و زندانی بودن، دو چیز خیلی مهم از دنیا است که هرکسی دچارش نمیشه. ممکنه کمی و تعدادی از افراد بگن ما اینو حس کردیم؛ اما، خب نه دقیق حسش نکردی... .
اگر بخوای، بهت آموزش میدم که چجوریه. تو خانواده‌ات را داری، دوستانت را داری و خیلی‌ها را داری؛ ولی من، با‌ اینکه همه را دارم اما بازهم، همه‌چیزم را ندارم.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین