جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مهم نمونه متن ادبی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته آموزشات و تمرین گویندگی توسط HAN با نام نمونه متن ادبی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 6,732 بازدید, 305 پاسخ و 16 بار واکنش داشته است
نام دسته آموزشات و تمرین گویندگی
نام موضوع نمونه متن ادبی
نویسنده موضوع HAN
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط شاهدخت

-پریزاد-

سطح
6
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
3,815
13,266
مدال‌ها
12
یکی بود ، یکی نبود

من موندم و اون نموند

من دیدم و اون ندید

من خواستم و اون نخواست

من التماس کردم و اون نشنید

من هستم و اون رفته !

من خستم و اون …
 

-پریزاد-

سطح
6
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
3,815
13,266
مدال‌ها
12
کاش درد
آنقدر کوچک میشد
که پشت میز یک کافه، می نشست
چای می خورد
ساعتش را نگاه می کرد
و با عجله می گفت خداحافظ
 

-پریزاد-

سطح
6
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
3,815
13,266
مدال‌ها
12
صبر کن سهراب! آری… تو راست می گویی آسمان مال من است پنجره،فکر،هوا،عشق،زمین،مالِ من است! اما سهراب تو قضاوت کن، بر دل سنگ زمین جای من است؟! من نمی دانم که چرا این مردم، دانه های دلشان پیدا نیست… صبر کن سهراب! قایقت جا دارد؟ من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم
 

-پریزاد-

سطح
6
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
3,815
13,266
مدال‌ها
12
ﻣﺘﺮﺳﮏ ﺭﺍ ﺩﺍﺭ ﺯﺩﻧﺪ ، ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﺩﻭﺳﺘﻲ ﺑﺎ ﭘﺮﻧﺪﻩ…! ﮐﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺗﺎﺭﺍﺝ ﻣﺰﺭﻋﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻮﺳﻪ ﺍﻱ ﻓﺮﻭﺧﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﺭﺍﺳﺖ ﻣﻴﮕﻔﺘﻲ ﮐﻪ ﺍﻳﻨﺠﺎ”ﻗﺤﻄﻲ ﻋﺎﻃﻔﻪ”ﻫﺎﺳﺖ
 

-پریزاد-

سطح
6
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
3,815
13,266
مدال‌ها
12
یک نفر نیست
بی من بودن را به یادت بیاورد
گوش غرورت را بپیچاند
بزند سر شانه ی دلت
وآرامش صدایت را
به حال پریشان من برساند
یک نفر نیست
بیادت بیاورد تنهایم
بیادت بیاورد تنهایی
 

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,841
39,208
مدال‌ها
25
- گاهی با خودم میگم ؛
شاید اگه میدونستم اون روز آخرین باریه ؛
که بغلت میکنم . . .
آخرین باریه که نگاهت میکنم . . .
و آخرین باریه که دستاتو میگیرم . . .
بیشتر بغلت می‌کردم . . .
طولانی تر نگاهت میکردم . . .
و دستاتو محکم تر ‌می‌گرفتم . . .
من دلتنگِ اون روزام !
دلتنگِ روزایی‌ که میشد ثانیه به ثانیه‌شو ؛
کنارت بگذرونم . . .
ولی نشد . . .
و الان چیزی حس‌ نمیکنم جز حسرت !('🖤'📎'
 

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,841
39,208
مدال‌ها
25
از اون روزای سرد و یخبندون زمستون بود . . .
تو خیابونای ساکت و برف گرفته کرمانشاه ؛
قدم میزدم . . . دستامو چپونده بودم تو جیبم ؛
و کلاه پالتومو کشیده بودم رو سرم ؛
طوری که تا چشمام میومد . . .
مشغول ساختن اشکال مختلف با ؛
بخار بیرون اومده از دهنم بودم که ؛
یهو یه خانوم جوون از کیوسک تلفن زرد رنگ ؛
و قدیمی کنار خیابون بیرون اومد ؛
و با گریه شروع کرد به دویدن . . .
به کل تلاشم برای ساختن حلقه با بخار ؛
فراموشم شد و لحظاتی با تعجب ؛
به مسیر رفتن اون خانوم خیره موندم !
شونه ای بالا انداختم و بیخیال « اصلا به من چه »
ای زیر لب گفتم و به راهم ادامه دادم . . ‌.
میخواستم از کنار کیوسک رد شم ؛
که گوشی تلفن آویزون مونده ؛
و معلقِ داخلش توجهمو جلب کرد !
حتما خانومه یادش رفته گوشی رو بزاره . . .
وارد کیوسک شدم و میخواستم ؛
سر جای خودش برگردونم و قطعش کنم ؛
که صدایی مانعم شد . . .
یه صدا از داخل گوشی . . .
انگار تماس هنوز قطع نشده بود . . .
گوشی رو با تردید کنار گوشم گذاشتم ؛
و به صدای مردونه پشت خط گوش سپردم :
_ هانا . . . هانا عزیزم هنوز اونجایی ؟!. . .
فداتشم نزاشتی بقیه حرفمو بزنم که . . .
دیگه از این به بعد مال خودم میشی . . .
باورت میشه ؟! سختیا تموم شد ؛
مامانم با ازدواجمون موافقت کرد !!
منظورم از اینکه بهت گفتم همه چی تموم شد ؛
این بود . . .
دهنمو باز کردم تا چیزی بگم ؛
ولی همین لحظه از اونطرف خیابون ؛
صدای جیغ و بعدش ترمز ماشین اومد ؛
و مردمی که جمع شدن تا تصادف رو نگاه کنن . . . و من تو دلم چقد خدا خدا کردم ؛
اون شخصی که تصادف کرده هانا نباشه . . .
« گاهی به مخاطب خاصمون یه فرصت بدیم ؛
که خودشو ثابت کنه . . . »:)))!🖤'📞'🔓
-سانیا جی
 

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,841
39,208
مدال‌ها
25
پاییز « یار » میخواهد ؛
خلوت کردن میخواهد ؛
کافه گردی میخواهد . . .
کافه . . .؟!
به گمانم چند قدمی از کافه‌ی همیشگی‌مان ؛
دور شده‌ام . . .
عقب گرد کرده و داخل کافه می‌شوم . . .
میز کنار پنجره را ؛
برای نشستن انتخاب می‌کنم . . .
پاییز است و ولیعصر مملو از ؛
دلبران دست در دست . . .
اسپرسو سفارش می‌دهم ؛
و کتاب مورد علاقه‌ام را از کوله‌ای که ؛
روز آخر جا گذاشتی خارج می‌کنم . . .
چشمم به دست نوشته‌ی روی جلدش میافتد :
« تقدیم به تو که دلبر ترینی . . . »
چند صفحه جلو تر میروم .‌ . .
گل رز خشک شده‌ی وسط کتاب ؛
توجهم را جلب میکند . . .
گلی که در همان پاییزِ معروف ؛
به همراه کتاب از تو هدیه گرفتم . . .
چند صفحه‌ی دیگر ورق میزنم ؛
چیز خاصی چشمم را نمی‌گیرد . . .
می‌خواهم کتاب را به داخل کوله بازگردانم ؛
که عکس دو نفره‌مان ؛
از لای کتاب روی میز میافتد !
چشمم را از عکس گرفته ؛
و از پنجره به خیابان زل میزنم . . .
بغض می‌کنم ؛
چشمانم تار می‌شوند ؛
باران شروع به باریدن میکند ؛
و از آن روزی که آن طرف میز نیستی ؛
قهوه ام سرد می‌شود . . .
سرد می‌شود . . .
سرد می‌شود . . .:)))!🖤'🍂'🔓
-عطیه احمدی
 

شاهدخت

سطح
10
 
دستیار معاونت
پرسنل مدیریت
دستیار معاونت
مدیر ارشد
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
عضو تیم تعیین سطح کتاب
Jun
12,841
39,208
مدال‌ها
25
بعد از نبودنت سهم دلم شد ؛ غمگین شدن . . .
تو رفتی و یادت را ؛
در دلم جا گذاشتی‌‌ . . ‌.
بعد از تو جنون عشق گرفتم . . .
بعد از رفتنت بی عقل ترین عاشق دنیا شدم . . ‌‌.
بعد از تو عشقت از سرم نرفت . . ‌.
نه می‌شود خاطراتت را پاک کنم ‌. ‌. ‌.
نه می‌شود به یادت نباشم . ‌. ‌.
تو همان بودی که دوستت داشتم . . .
با رفتنت کمی دیوانه ترم کردی . . .
بعد از رفتنت خنده از لبانم محو شد . . ‌.
و اشک جایش را گرفت . . .
تو نیستی و مهمان چشمانم ؛
اشک‌های هر شبم شده . . ‌‌‌.
بعد از تو غمگین‌ترین عاشق دنیا شدم . . .:)))!❤️‍🩹'📎'
-طاهره نجفی‌زاده
 

_ نفس _

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jan
2,237
3,447
مدال‌ها
5
به دوست داشتنِ کسانی که
صادقانه و خالصانه دوست‌ِتان دارند
مشغول باشید
که این بهترین و زیباترین دل مشغولیِ دنیاست…
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Dijor
بالا پایین