عنوان :
عنوان یک دلنوشته باید طوری نگاشته شود که خواننده در نگاه اول هرچند کم و ناچیز به موضوع و ژانر دلنوشته پی ببرد.
" نازدار جانم "
عنوانی است که در نگاه اول دلنوشتهای عاشقانه را خواننده القا میکند
دلنوشتهای عاشقانه حول احساسات یک عاشق بیان میکند
اما همانطور که بالا گفتیم عاشقانه دیده میشود اما هیچ اثری از ژانر اجتمایی در عنوان دیده نمیشود.
عنوان دلنوشته باید ارتباط کامل با ژانر و موضوع اصلی همچنین محتوای دلنوشته داشته باشد
با محتوا ارتباط کامل دارد، در همهی قسمتهای دلنوشته اثری از کلمه ناز و ارتباط این کلمه با احساسات پیرامون مشاهده میشد
اما ژانر اجتمایی هیچ نقشی در عنوان ندارد .
اندازه عنوان باید استاندارد باشد؛ نه خیلی طولانی نه خیلی کوتاه
اما بهتر از عنوانهای کوتاهتر برای دلنوشته که یک اثر ادبی است استفادهٔ کنیم چراکه ماندگاری بیشتری در ذهن خواننده دارد.
نازدار جانم متشکل شده از دو قسمت نازدار+ جانم است که عنوانی تقریبا مطلوب و استاندارد میباشد.
همچنین کلمات استفاده شده در عنوان باید متنوع و جدید باشند به گونهای در جذب مخاطب تاثیر داشته باشند.
عنوان در کل از دو کلمه تشکیل شده است؛
کلمه جانم در دلنوشته و تکستها حتی در دلنوشتههای منتشر شده توسط نویسنده کلیشه و تکراری است
کلمه نازدار کمی از این میزان کاسته است اما جذابیت بالایی عنوان ندارد.
اگر نویسنده تمایل داشته باشند میتوانند عنوان تغیر دهند در این صورت موردی وجود ندارد.
ژانر :
ژانر یا ژانرهای یک دلنوشته بیانگر این موضوع هستند دلنوشته در چه حیطه و با چه احساساتی نگارش شده است.
ژانرهای یک دلنوشته میبایست در قدم اول با موضوع و پارتهای دلنوشته ارتباط داشته باشند؛
دو ژانر " عاشقانه و اجتمایی " ژانرهای انتخابی نویسنده هستند.
نویسنده در کل ۱۷ پارت از دلنوشته خود را تاکنون منتشر کرده است،
در این تعداد فقط یک پارت فقط یک پارت با ژانر اجتمایی ارتباط دارد
پارتهای اولیه دلنوشته " فقط " ژانر عاشقانه را در برمیگیرند و به هرچه جلوتر میرویم ژانر تراژدی هم دیده میشد
اما اثری از ژانر اجتمایی جز یک پارت نبود.
در کل نویسنده در استفاده از ژانرها بطور متناسب خیلی ضعیف عمل کردهاند
چون ژانر اجتمایی حتی به موضوع اصلی دلنوشته ارتباطی ندارد!
ژانرهای انتخابی باید بصورت اولویت بندی زده شوند
و اصلی و فرعی تقسیم شوند
ژانر اصلی اول و بعد ژانر فرعی
که با توجه به اینکه اول ژانر عاشقانه بعد اجتمایی آمده این مورد درست انجام شده البته که ژانر اجتمایی در دلنوشته دیده نشده است.
در کل نویسنده در انتخاب ژانر باید دوباره بررسی کنند.
مقدمه :
مقدمه سرآغاز دلنوشته است، درواقع چکیدهای از احساسات بکار رفته در دلنوشته میباشد.
مقدمه باید به گونهای باشد که تمامی احساسات و موضوعات را در بربگیرد به بیانی دیگر جامع و کامل باشد.
مقدمه در ابتدا از حسرت عاشق به معشوقه خود صحبت میکند، درباره احساساتی که میتوانست نسبت به معشوقهی خود داشته باشد.
کاش پرنده بودم، نه برای پرواز ها! برای ناز وقتی که دستی بر شانهام میکشی...
کاش پرندهی ناز و دوست داشتنیات بودم.
اما در این قسمت خط اول نوع جمله بندی زیادی گیرا نیست، دلنوشته و همین مقدمه چون متنی ادبی و سرشار از احساسات است و خواننده باید با این احساسات ارتباط برقرار کنند پس باید جمله بندی به طوری باشد که خواننده در حین خواندن گیر نکند.
حال که نویسنده از حسرت خود در قالب " کاش " صحبت میکند و این قسمت به عنوان " مقدمه " این متن تلقی میشود
میبایست در ادامه دلیل این حسرتها گفته شود؛
اما چیزی که در این بین مورد است همین که نویسنده در قالب کاش و افسوس این قسمت بیان کرده است که ارتباط مستقیم با ژانر تراژدی دارد! هم عاشقانه هم تراژدی.
در ادامهی مقدمه نویسنده میبایست متنی به عنوان بدنه قرار دهد که دلایل و احساسات متن فوق را بیان کند.
تو دوست داشتنت را به من بسپار، من قول میدهم نازدارت شوم!
من قول میدهم جان به کَف دست بگذارم برای تا ابد دوست داشتنت.
اولین بار که دیدمت، از نگاهت نور عشق چکه میکرد و ماه توی قهوهی چشمهایت شناور بود.
در این قسمت شاید بهتر بود که قسمت اول و دوم را باهم جابه میکردیم چرا که
نویسنده ابتدا امده از مخاطب خود قول میگیرد سپس از احساسات خود موقع شروع سخن میگوید درحالی که باید اول احساسات بیان شود بعد شرط و قول
همانطور که در قسمت بالا گفتیم نویسنده باید دلایل احساسات بیان شده در قسمت اول بیان کند اما اینجا هیچ دلیلی مبنی بر " کاش " گفتنهای نویسنده بیان نشده است!
و فقط سیر و روند دلنوشته در حال طی شدن است!
مقدمه سراغاز دلنوشته است نه یکی از پارتهای دلنوشته!
پس باید فرقی با پارتهای داشته باشد!
اما پوئن مثبتی که اینجا وجود دارد این است که نویسنده با همین شرط و قول و وعدهای که گذاشته است تا حدودی دلایل عشق خود را
و دلایل کاش گفتن را در قالب " قول " بیان کرده است
" و ماه توی قهوهی چشمهایت "
کلمهی " توی " علاوه بر ایجاد دوگانگی لحن باعث بهم ریختن جمله بندی و اختلال در خوانش ان ایجاد کرده است.
و من را میگویی؟
یقین یافتم که تو گونهی انسانی ماه هستی؛
مردی به روشنایی ماه، بگذار نازدارت باشم.
این قسمت که به عنوان نتیجهگیری دلنوشته تلقی میشود همانطور که از اسم ان مشخص است باید نتیجهگیری کلی از خطوط بالا باشد
خط اول و دوم تقریبا این مورد را برطرف کردند و از انتهای احساسات و شخص خود صحبت کردند که حالا در قسمت بعدی به توصیف بیشتر پرداختهاند.
خوشبختانه مقدمه با عنوان ارتباط کامل داشت اما با ژانرهای انتخابی نه!
چراکه هیچ اثری از ژانر اجتمایی دیده نشد و موردی بعدی اینکه ما در مقدمه اثراتی از ژانر تراژدی هم دیدیم.
اندازه مقدمه نسبتا استاندارد است و از حد ۱۰ خط فراتر نوشته نشده است.
انسجام :
بین پارتهای یک دلنوشته ادبی میبایست انسجام کاملا برقرار باشد
انسجام از ۳ لحاظ ادبی، نگارشی و محتوایی بررسی خواهد شد
منظور از انسجام ادبی رعایت لحن دلنوشته و عدم پرش لحن است
دلنوشته یک اثر ادبی است، بهتر است لحن تمامی پارتها ادبی باشد زیرا خواننده با لحن ادبی بهتر میتواند احساسات را دریافت کند و به ژرف معنی و مفهوم دلنوشته پی ببرد.
در دلنوشته نازدار جانم لحن انتخابی لحن ادبی بوده است و کاملا رعایت شده اما در بعضی قسمتها فقط بعضی کلمات بصورت محاوره نوشته شدهاند که نظم متن را تغیر دادند
همچنین بعضی از جملهبندی ها اشتباه و گنگ بود. نویسنده حتما باید یک بار دیگر دلنوشته مطالعه و به موارد فوق دقت کند.
انسجام محتوایی باید به گونهای باشد که نویسنده در یک پارت ۳ خط قرار ندهد و در پارت بعدی ۶ یا ۷ خط
حجم پارتها هیچ تاکیدی نیست که شبیه به هم باشند اما باید حجم مشابه و نزدیک به همی داشته باشند
حجم تمامی پارتها تا حدودی شبیه به هم بود و خطوط پارتهای مختلف هم خوشبختانه بهم میخورد.
همچنین در انسجام محتوایی باید موضوع و احساسات بکار رفته در تمامی پارتها یکسان و مشابه باشد
در این قسمت تا حدودی رعایت شده بود تا حدودی نه
چراکه بعضی پارتها صرفا یک موضوع عاشقانه را در برمیگیرند و بعضی پارتها موضوع عاشقانه همراه تراژدی را!
و این موضوع باعث عدم انتقال احساسات به خواننده به صورت خوب میشود.
رعایت اصول نگارشی در زیبایی و ظاهر متن تاثیر بسیاری دارد
همچنین خوانش و انتقال مفهوم و احساسات را برای خواننده راحت میکند
علائم نگارشی خصوصا نقطه، نقطهویرگول، سه نقطه و نقطه باید به درستی رعایت شوند
نیم فاصلهها باید رعایت شوند و غلط املایی دیده نشود.
از لحاظ غلط املایی و نیم فاصله موردی دیده نشد
اما یک قسمتهایی در هر دلنوشته نیاز به مکث و شروع مجدد دارد که در این مورد ما از ویرگول استفاده میکنیم.
متاسفانه این مکثهایی که باید ویرگول گذاشته میشد انجام نشده بود و من به عنوان خواننده و منتقد حین خواندن دلنوشته ارتباطی که لازم بود تا با ژرف احساسات ایجاد بشه انجام نشد.
هدف و ایده :
هدف و ایده انتخابی نویسنده باید جدید و دور از کلیشه باشد
اما اگر مانند بسیاری از دلنوشتهها هدف اصلی کلیشه بود نویسنده حتما باید با مواردی که باعث زیبایی دلنوشته میشوند همراه با قلم نويسنده این کلیشگی دور شود.
هدف اصلی دلنوشته تقریبا تکراری بود و ایده چندان جدیدی نبود
اما قلم نویسنده با پردازش احساساتی که انجام داده است تا حدودی از این میزان کاسته اما خیلی هم نه ولی از کلیشگی دور شده است.
دستور زبان :
همانطور که در بالا هم اشاره کردیم
دلنوشته یک اثر ادبی است و بهتر است که به لحن ادبی نگارش شود زیرا باعث زیبایی هرچه بیشتر متن میشود و در انتقال احساسات کمک میکند.
لحن انتخابی ادبی بوده است و خوشبختانه پرشی مشاهده نشده است.
نویسنده گاهی میتواند برای زیبایی بیشتر دلنوشته خود جای ارکان جمله را جابه جا کند ( جابهجایی فاعل و مفعول )
اما این جابهجایی نباید به صورتی باشد که ساختمان جمله بهم بریزد و خواننده متوجه منظور نشود.
نویسنده از جابه جایی ارکان در بعضی از پارتها استفاده کرده است اما این جابه جایی
بصورتی بوده است که فعل بعد از فاعل و قبل از مفعول آمده است .
این جابه جایی صورت گرفته علاوه بر اینکه باعث زیبایق دلنوشته نشده است باعث بهم ریختن جمله شده است که من در موارد بالا اشاره هم کردم.
اما در بعضی از قسمتها جابه جایی بصورت مطلوب انجام شده است.
دستور ادبی :
استفاده از ارایههای ادبی و کلمات جدید متنوع در یک دلنوشته کاملا اجباری هستند
این ارایههای ادبی هستند که یک متن ساده را تبدیل به متن ادبی میکنند
هرچه بیشتر از ارایههای ادبی در دلنوشته استفاده شود بهتر و زیباتر خواهد بود
نویسنده باید سعی کند از ارایههای متنوعی بهره بگیرد و میزان استفاده را بالا ببرد نه اینکه در کل دلنوشته شاید یک یا دو ارایهی تکراری استفاده شود.
استفاده از ارایههای ادبی در دلنوشته اندک و کم بود و متأسفانه نویسنده از ارایههای متنوع بهره نگرفته است و چند ارایهی مشخص شده را در تمامی پارتها تکرار کرده است.
پیشنهاد میشود از ارایهی بیشتری بهره بگیرید چون میزان استفاده بسیار کم بود.
استفاده از کلمات جدید و متنوع به دلنوشته روح تازهای میبخشند و باعث زینت دلنوشته میشوند
اما این کلمات نباید طوری گنگ و عجیب باشند که نویسنده برای فهمیدن معنای ان چندین لغتنامه را زیر و رو کند!
استفاده از کلمات متنوع در حد نسبتا مطلوب قرار داشت و باعث زیبایی دلنوشته شده بود
اما کلماتی که در نگاه اول نتوان معنی ان را متوجه شد در دلنوشته دیده شده بود که بهتر است از کلمات اسانتر بهره گرفت؛
زیرا خواننده در میانی که درحال خواندن دلنوشته و برقراری ارتباط با احساست بکار رفته است نمیتواند دنبال معنی کلمه باشد.
پایان . اهورا تابش