- Apr
- 5,475
- 6,423
- مدالها
- 12
مشق بنویسید

موضوع ساده است اما اغلب افراد آن را دستکم میگیرند: نوشتهای را که دوست دارید بگذارید جلویتان و از روی آن بنویسید.
با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!تجربۀ من در دورههای آموزشی مختلف و ارائه این تمرین به دانشجویانم نشان میدهد که همین تمرین ساده در مدت کوتاهی میتواند نگاه نویسندگان نوآموز را به نثر و نگارش جدیتر و حرفهایتر کند.در فرایند رونویسی، راز زیبایی نوشتهها را کشف میکنیم.
محدثه:این کار فواید زیاد داشتی
۱. دایره لغات گسترش پیدا میکنه
۲. قدرت نوشتن خودم بیشتر میشه
۳. واسه نوشتن خیلی مشتاقتر میشم و مدام میخوام ادامه داستان رو خودم بنویسم.
۱. راستش من همیشه از رونویسیها در میرفتم چون برام سخت بود که بشینم و پشت سرهم از روی یک متن بدون وقفه بنویسم.
۲. با رونویسی تونستم نکات نگارشی جدیدی پیدا کنم.
۳. متوجه شدم این تمرین چقدر میتونه تاثیر بذاره و من همیشه ازش طفره میرفتم:)
۴. محتوا برام شفاف تر شد و فهمیدم که اصلا چطوری باید نوشت.
فروغ:وقتی متن را میخوانیم و رونویسی میکنیم انگار که با کسی داریم حرف میزنیم و این گفتگو را ثبت میکنیم روی کاغذ می آوریم.
رونویسی برای من خیلی تجربه جذابی بود. اول که حس کودکی بهم دست داد و روحم تازه شد.
دوم تمرکزم به شدت رفت بالا و به نظرم چیزی شبیه مراقبه بود برام .
و نکته سوم توجه به جزییات و به یاد سپردن اونها بود. چیزی که در روخوانی برای من اتفاق نمیافتاد.
مهدیه:وقتی متن را رونویسی میکردم و بلند میخواندم پرش ذهنی به شدت کاهش یافت و در کنار آن تمرکز بالا رفت.
[اول] بار اولی بود که این احساس را هنگام کتاب خواندن تجربه کردم. خواندن، تکرار و نوشتن هر واژه باعث میشد جملات تا مغز استخوانم نفوذ کنند برعکس همیشه که هنگام خواندن فکرم هزارجا میرود. ذهنم را کامل به نویسنده سپردم و حتی بیشتر از ذهنم، دست و دلم را هم.
[دوم] انگار تمرین نگارش کردم، تمرین واژهبرداری، تمرین استعاره، ایجاد جرقههای تازه را حس کردم.
[سوم] زمانی که همپا با خواندن مینوشتم ذهنم فرصت یادگیری داشت چیزهایی مثل قرارگیری نشانهها و علامتها، آغاز و پایان هر بحث و بسط دادن آنها باهم
[چهارم] خودم را از نویسنده جدا نمیدیدم، انگار هرآنچه او دیده تا بنویسد ، من مینوشتم تا ببینم.
[پنجم] هنگامی که قلم در دستم از بدیهیترین چیزها مینویسد حتی از رو روانتر شده.
[ششم] نکات ریزی را میفهمیدم که با خواندن متوجه نمیشدم. حالا فهمیدهام که دستانم فکر میکنند…
«برای من، نوشتن اولین پیشنویسِ کار واقعاً دشوار است. پیشنویس اولیه معمولاً به درد نخور است و بیش از حد طولانی. کاری که من انجام میدهم این است که با سرعت تمام مینویسم تا فرصت این را پیدا نکنم که بابت نوشتۀ ضعیفام پیشمان شوم. با خودم میگویم حداقلش این است که وقت زیادی نگرفت. من معمولاً برای هر کتاب ۱۰ پیشنویس مینویسم.»
«نوشته، حین نوشتن شکل میگیرد.»
ما که پول نداشتیم دماغامان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک