- Sep
- 5,799
- 27,078
- مدالها
- 2
به بازار رضای او دو روزی کسب وجدان کن
متاع حسن خود را می فروشی؟ رد احسان کن
حراجی تازه در بازار مهر دوست افتاده ست
اگرچه نرخ لبخند تو ارزان است ارزان کن
به آب دیده ات هر صبح دل را شستشویی ده
دکان دوست را پاکیزه با جاروب مژگان کن
چراغان جهان غیر از چراغان دل خود نیست
جهانی را چراغان کرده ای خود را چراغان کن
اگر طوف نگاهش می کنی چشمی ببین خود را
اگر در زلف او پیچیده ای حالی پریشان کن
عمارت ها که کردی قصر شیطان بود بر هم زن
عبادت ها که داری مسجد شرک است ویران کن
چو ابراهیم ادهم در مقام دوست مهمان باش
به زمزم می رسی اما حذر از دلو سلطان کن
شکستی این همه بت را و آخر بت شدی در خود
متاع حسن خود را می فروشی؟ رد احسان کن
حراجی تازه در بازار مهر دوست افتاده ست
اگرچه نرخ لبخند تو ارزان است ارزان کن
به آب دیده ات هر صبح دل را شستشویی ده
دکان دوست را پاکیزه با جاروب مژگان کن
چراغان جهان غیر از چراغان دل خود نیست
جهانی را چراغان کرده ای خود را چراغان کن
اگر طوف نگاهش می کنی چشمی ببین خود را
اگر در زلف او پیچیده ای حالی پریشان کن
عمارت ها که کردی قصر شیطان بود بر هم زن
عبادت ها که داری مسجد شرک است ویران کن
چو ابراهیم ادهم در مقام دوست مهمان باش
به زمزم می رسی اما حذر از دلو سلطان کن
شکستی این همه بت را و آخر بت شدی در خود